با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
مزدک از مانویان[۱] و پیروان زرتشت خورگان به شمار می رفت. آموزگار او زرتشت خورگان که از مردمِ فسا بود ، سالها در بیزانس (روم شرقی) به سر می برد ، و در آنجا با کتاب های فلسفی یونانی از جمله جمهوریت افلاطون آشنایی پیدا کرد و از آرمانشهر افلاطون تاثیر گرفت.
اندیشه های زرتشت خورگان که بیشتر جنبه های اقتصادی و همگانی (اجتماعی) داشت. که به وسیله ی شاگردش مزدک به مردم و جامعه ی ایرانی آگاهانده شد. زردشت خورگان شالوده ی آیین خود را پی ریزی کرد ، ولی مزدک مرد عمل بود و آیین نو را در میان توده ی مردم کرداری کرد و گسترش داد.
به خاطر خشکسالی هایی که در واپسین روزهای پادشاهی فیروز (۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی)و نخستین روزهای آغازین فرمانروایی قباد ساسانی (۴۸۸ تا ۵۳۱ میلادی) در ایران پیدا شد مردم خشکسالی دیده به وسیله ی مزدک که مردی سخنور بود ، درخواستها و واخواست (اعتراض)های خود را به قباد ساسانی کردند. قباد که خواستار اصلاحاتی همگانی و همه گیر در ایران بود و از بیم موبدان و اشراف کشور جرات پرداختن به اینکار را نداشت.
در این زمان خودخواهی دینی مغان زرتشتی به حد خودسری دینی (Religious Anarchy) رسیده بود ، چنین وضعی به هیچوجه برخواسته از آیین زرتشت نبود ، قباد وجود مرد زبان آوری را همچون مزدک که هواخواهان بسیاری ار مردم بینوا و بیچاره داشت به نیکی گرفت و بر آن شد که بدست وی ثروتِ کشور را همگانی سازد. و به اصلاحاتی همگانی و همه گیر بپردازد. اما چون این کارها برای جامعه ی آن روز بسیار زود بود ، در برابر نفوذ موبدان و اشراف نتوانست بایستد و بدست آن دو گروه از پادشاهی برکنار شد و بار دیگر به یاری پادشاه هیتل ها (تیره هایی از چینی ها-فرهنگ معین) بر تخت فرمانروایی نشست. ولی این بار دیگر از مزدکیان پشتیبانی نکرد ، در واپسین روزهای پادشاهی قباد مزدکیان به دستور خسرو انوشیروان (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) سرکوب شده و به همراه رهبرشان مزدک کشتار شدند.
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
شورش مزدک واکنش شدید آن روزگار در برابر نظام اقتصادی آن زمان بود و به خاطر ستمهایی که از سوی موبدان و روحانیان و زمینداران اشراف بر مردم آن زمان می شد ، مردم به پیشوایی مرد زبان آور و دانشمند و خردمندی به نام مزدک که به خاطر مانوی بودن از موبدان زرتشتی دل خوشی نداشت ، سر به شورش برداشتند ، و خواستار حکومتی همگانی و اشتراکی شدند و مذهب اشتراکی را به وجود آوردند.
مزدک می گفت زمین و آب از آن خداست و باید بین همه ی مردم مشترک و همگانی باشد ، و باید همه به گونه ای یکسان از آن بهره مند شوند ، دیگر اینکه زن و مال باید بین مردم مانند زمین و آب و هوا همگانی و مشترک باید باشد. او می گفت کسی حق ندارد که بر پایه ی ثروت و نیرو ، زنان را همچون حیوان در قفس حرمسرا بیفکند ، و دیگران را از داشتن یک زن محروم سازد ، بلکه زن و بهره مندی از او حق همه ی مردان است.
به راستی و درستی که مزدک شورش بزرگ بینوایان و کشاورزان خاور نزدیک در آغاز قرون وسطا بود که شورش او به شورشها ونهضت هایی از این دسته در کشورهای دیگر انجامید.
وجه اشتراکی که بین اندیشه های مزدک و افلاطون در کتاب جمهوریت او دیده می شود ، آنستکه افلاطون به این اندیشه است که « دلیل نابرابری در جامعه آز و زیاده خواهی مردم و زرپرستی ایشان است. مردم به زندگی ساده قناعت نمی کنند و سودپرست سودجو و حسود هستند. از آنچه خود دارند زود سیر می شوند ، و در آتش حسرت آنچه ندارند می سوزند.آنان به ندرت چیزی را می خواهند که مالِ دیگران نباشد. در نتیجه گروهی به زمین و مالِ دیگران می تازند و ثروت های زمینی تولید رقابت می کند و جنگ در می گیرد.
مزدک فلسفه ی اشتراکی را به درستی و راستی از دو هم میهن ایرانی خود زرتشت خورگان (درست دین) و گئوماتای مغ گرفته است.درباره ی زرتشت خورگان در بالا سخن گفتیم ولی کئوماتای مغ که در سال ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح بر کمبوجیه پسر کوروش شورش کرد ، همین اندیشه ها در در سر می پرورانید. کئوماتا نیز مانند مزدک مردی دیندار بود ، و مردم ایران را از بت پرستی بازداشت ، و از بت خانه ها آتشکده ساخت ، و اصلاحات همگانی و همه گیر را با دینداری و خداشناسی بیامیخت.
گئوماتا و مزدک هر دو از مغان بزرگ دین به شمار می رفتند ، گئوماتا در بیست و نهم سپتامبر سال ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح به وسیله ی داریوش به یاری بزرگان پارس با نیرنگ و فریب دستگیر و به زندگیش پایان دادند و پس از او کشتار بزرگی در بین مغان هم اندیشه ی با گئوماتا انجام شد.
—————————————————————–
[۱]- توی این ایمیل به اندیشه مانی نمی پردازم. ولی مانی هم به خاطر سخن چینی کرتیر (Kartir) که موبد موبدان زرتشتی بود ، مورد خشم بهرام اول ساسانی قرار گرفت ، و در روز دوشنبه ، بیست و ششم فوریه سال ۲۷۷ میلادی ، به فرمان آن پادشاه کشته شد ، و پوست او را کنده و پر از کاه کردند و به دروازه ی جندی شاپور بیاویختند ، چنانکه تا دوره ی اسلام آن دروازه را دروازه ی مانی می خواندند. کلیسای مسیحیت در همه جا مانوی ها را کافر خواندند و حتا حکم کشتار آنها را هم داد. پیروان مانی به هر کجا که می رفتند خود را با شرایط زمان و مکان سازگار می کردند به گونه ای که در ایران خود را زرتشتی و در روم و غرب خود را مسیحی و رد شرق خود را بودایی می خواندند. از این خاطر اصلاحات مذهبی این سه دین بزرگ جهان در آثار مانوی فراوان است.
=====================================
برگرفته ای از کتاب « خلاصه تاریخ ادیان در دینهای بزرگ »
نوشته دکتر محمد جواد مشکور
فرهنگ فارسی معین
نویسنده : بردیا