قطعه شعر بیگانه اثر منوچهر آتشی

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

قطعه شعر بیگانه اثر منوچهر آتشی و مطلبی به حافظ؛ از وبلاگ نیک اندیشان بازنویسی می کنیم. هر چه بیشتر بخوانیم و بدانیم ، مسیر زندگی مان روشن تر خواهد شد پس برای این مهم بیشتر وقت بگذاریم. با مطالب نیک اندیشان همراه باشید.

شعر بیگانه 

حضوری گستاخ دارم به دیارت
به شعر و اندیشه
یا چشمی داری
بر زخم رگ
که تواند زخم های نهانم را دید
یا سری که تواند دریافت از کدامین ستاره بی
نام از کدام کهکشان سرد
شده
فرو افتاده ام
در این علفزار به شبنم سرخ آلوده
مانی شهر کوران
حضوری دارم
نه لطیف و نه مانوس
برابر چشمت و رو در روی اندیشه ات
خواهی بشناسم و دشنامم گوی
خواهی نشناسم و بگذر از کنارم
بیگانه

شعر بیگانه شاعر: منوچهر آتشی

نوشته شده توسط الهام

به حافظ

(آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)

میخانه ای که تو برای خویشتن

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پی افکنده ای

فراخ تر از هر خانه ای است

جهان از سر کشیدن می یی

که تو در اندرون آن می اندازی،

ناتوان است.

پرنده ای، که روزگاری ققنوس بود

در ضیافت توست

موشی که کوهی را بزاد

خود گویا تویی!

 

تو همه ای ، تو هیچی

میخانه ای، می یی

ققنوسی، کوهی و موشی،

در خود فرو می روی ابدی،

از خود می پروازی ابدی،

رخشندگی همه ی ژرفاها،

و مستی هم ی مستانی

– تو و شراب؟

اکنون میان دو هیچ – «نیچه»

نوشته شده توسط آرزو
بعد از شعر بیگانه و مطلب آرزو نوشته ای از حمید می خوانیم:

پنجره باز است

و طوفان

کشتی هایم را به هم می کوبد

صداها در سرم غوغا می کنند

و مَشامَم پُر  ِ بوی  ِ باروت ِ عصیان است

زمان مُرده است

و بی امید و پریشان ،

با شمعی خاموش

در غرفه های دلم

روزنی می جویم

اما …

دیشب خدا را پای ِ زیباترین بید مجنون حیاط  ِ خانه دفن کردم

و حالا :

” چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم ”

.

چشم باز می کنم ؛

در میان کتاب هایم هستم .

مُشتی کاغذ در چَنگم ،

و اصواتی غریب بر دهانم .

دست ِ آشنایی را بر پیشانی  ِ داغم احساس می کنم

نگاهش به پنجره ی  ِ باز  ِ اتاق است …

 

به نجوا در گوشم زمزمه می کند :

عطسه های گاه گاه  ِ شَک ، طبیعی است

لیک این تب ِ تو  از بی خدایی است .

*************************************

سه روز درگیر ایده و تصویری بودم که در ذهنم نشسته بود .

تصمیم گرفتم روی کاغذ بیاورمش ، اما در نهایت ، آن چه

به روی کاغذ آمد بسیار بسیار متفاوت از طرح اولیه شد.

بسیار خوشحال خواهم شد که نظرات بی تعارف دوستان

را در مورد این قطعه بدانم .

*********************************

نوشته شده توسط حمید

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 33 = 38