قواعد و آداب نقد نوشته دکتر محمد منصورنژاد
منبع : نامه علوم انسانی دوفصلنامه شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی شماره ۱۱ زمستان ۸۳ و بهار ۸۴ ویژه مدیریت
چکیده
در نوشتار حاضر، پس از مقدمه، از دو دسته قواعد و آداب نقد درونمنطقی و برونمنطقی نقد سخن به میان آمده است.
از جمله قواعد و آداب نقد درونمنطقی که بر نقد و نقادی حاکم است، میتوان به این موارد اشاره کرد: ۱. فقط نقادی نظری اندیشه و عمل؛ ۲. برشمرده سره و ناسره؛ ۳. شفافیت نقد؛ ۴. آداب پیشینی متن در نقد؛ ۵. شرط علم در نقد نظری؛ ۶. بیطرفی آگاهانه.
در انتهای مقاله ـ با عنوان «جمعبندی و نتیجهگیری» نکاتی بهعنوان محصول نوشتار حاضر طرح شده است.
کلید واژهها
نقد، قواعد نقد، آداب نقد، نقادی اندیشه، قواعد درون منطقی، قواعد برون منطقی.
مقدمه
از محاسن بیان کردن قواعدی برای نقد آن است که حداقل دو گروه خلع سلاح میشوند:
اول آنانکه به بهانه نقد، به نکتهگیری، تخریب، توطئه و هتاکی دیگران میپردازند. اگر آداب نقد به درستی و وضوح بیان شود و نقد به صورت فرهنگ جامعه درآید، این گروهها یا باید دست از تلاش خود بردارند و یا در قالبی غیر از نقد به فعالیت خود ادامه دهند؛ زیرا اگر از نقد و انتقاد سوء استفاده کنند، رسوا میشوند.
گروه دوم، متعصبان، متحجران و خشکمغزانی هستند که بیجهت در برابر نگرشها و یا عملکرد فرد یا گروه و نهادی حساسیت نشان میدهند و هرگونه طرح خصوصاً نقاط ضعف را تخطئه و توطئه میپندارند. در صورت طرح آداب نقد و نهادینه کردن آن، بهانه از دست این گروه نیز گرفته میشود و مصلحان و اندیشمندان فرصت طرح انتقادی دیدگاهها درباره اندیشهها و عملکردها را مییابند.
مجموعه قواعد و آداب نقد را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: قواعد و آداب درونمنطقی و قواعد و آداب برون منطقی.
۱. قواعد و آداب درون منطقی نقد
مراد از چنین قواعدی، حدود و آدابی است که به اصل، مرکز، متن و خود نقد مربوط است، نه به حیطهها و حواشی و مسایل پیرامونی نقد (قواعد و آداب برونمنطقی).
از مهمترین قواعد درونمنطقی نقد عبارتاند از:
اول: فقط نقادی نظری اندیشه و عمل
در روابط ما آدمیان، حیطه نقد و انتقاد تنها به نقد زبانی، کلامی و قلمی اندیشه و عمل خود و یا دیگران محدود است و کنش، کار و عمل علیه دیگران به طور ذاتی در حیطه نقادی و نقدپذیری، و همزمان با نقد قرار نمیگیرند؛ و چون نقد با غایت صلاح، اصلاح و رشد صورت میگیرد و دیدن محاسن در کنار معایب در نقد، از لوازم قطعی آن است، ضمن اینکه نقد از عمل و اقدام متمایز است، هر نوع اظهار نظری را نیز دربر نمیگیرد و هرگونه موضعگیری نقد محسوب نمیشود. بر این اساس، نقد با توطئه ـ که اولاً با اقدام قرین است، ثانیاً برجسته کردن کاستیها و معایب است ـ فرق دارد؛ چنانکه بسیاری از مواضع جریانات سیاسی هم در واقع خردهگیری و انتقامگیری است و با غایت آسیبزدن به یکدیگر انجام میشود و در چهارچوب نقد قرار نمیگیرند.[۱]
اگر در حیطه یادشده و با رعایت شرایط آن (که در ادامه میآید)، به نقد توجه شود، میتوان درباره دامنه نقد در حیطه تفکر بشری، نقد و انتقاد هیچ قید و حدی ندارد؛ بر اندیشه هر کس و هر نخبه (سیاسی، فکری و …) میتوان به داوری نشست و معایب فکرش را در کنار محاسن او برشمرد. در نقد سیاسی هم تنها قید و حد نقد بر عملکرد دیگران، پذیرش قانون اساسی یک کشور است و یک فرد تا وقتی که پذیرفته است، یعنی مطابق آن قانون عمل کند، در همه حیطههای نظام نیز حق نقد دارد.
در سایر حوزههای ارتباطی نیز حق نقد بر یکدیگر برای همگان محفوظ است و ـ چنانکه اشاره شدـ حیطه نقد به اقدام عملی علیه دیگران نمیرسد و در نقد نظری محض خلاصه میشود.
دوم: برشمردن سره و ناسره
از غایات نقد آن است که خوب از بد، حسن از عیب، و نقص از کمال در یک اندیشه یا فعال متمایز شود. برای رسیدن به چنین هدفی، لازم است ابتدا محاسن یک فکر یا کنش از معایب آن تفکیک و در نقد نیز به هر دو بعد آن اشاره شود. به عبارت دیگر، شاید این الگو در نقد قابل پیشنهاد باشد که ناقد ابتدا محاسن روشی و محتوایی متن یا فرد یا … را برشمارد و سپس نواقص روشی و محتوایی موضوع مورد نقد را مطرح کند.
سوم: شفافیت نقد
اگر غایب نقد تمیز صواب از ناصواب و تأثیرگذاری بر علم و عالم و عامل باشد، واضح است که مخاطب نقد باید مقصود ناقد را دقیقاً دریابد. اگر ناقد در بیان مقصودش به جهت طرح ابهامآلود و رمزآمیز توفیق نداشته باشد، هرگز به غایب و مطلوب نقد نمیرسد. پیشتر اشاره شد که نقد تلویحی نافذتر از نقد تصریحی است. این، به معنای مبهم و ناقص طرح کردن نقد نیست بلکه بهمعنای آن است که ناقد با بهرهگیری از هنر، فصاحت و بلاغت و هشیاری و زیرکی، مقصود خود از انتقاد را حتی بلیغتر از نقد تصریحی و مستقیم بیان کند، که گفتهاند: «الکنایه ابلغ من التصریح».
چهارم: آداب پیشینی متن در نقد
در بررسی انتقادی متون، قبل از ورود به نقد آرای مؤلف (نویسنده)، بررسی و تحقیق در این موارد، از آداب نقد به حساب میآید: ۱. استناد اصل نوشته به آن مؤلف یقینی باشد؛ ۲. تمامی آنچه در آن کتاب آمده است، بدون تحریف و تفسیر، نوشته همان مؤلف باشد؛ ۳. مقصود مؤلف، صرف جمعآوری مطالب و گردآوری اقوال، بدون تضمین صدق و کذب یا تعهد حق و باطل آن نباشد، بلکه منظور وی، بیان واقع و فتوا و نقل صدق باشد؛ ۴. مؤلف در بیان واقع آزاد و از گزند تقیه و آسیب و ترس، مصون باشد؛ ۵. آنچه در آن نوشتار آمده، آخرین اثر و رأی نهایی مؤلف و فتوای پایانی او باشد. (جوادی آملی، ۱۳۷۵: ۱۵۱)
بدون طیّ مراحل پنجگانه فوق و بدون مسلم دیدن آخرین آرای جدی و ااصلی نویسنده، چگونه میتوان به خود حق داد از نویسندهای نقد کرد؟
بنابراین از اینرو آداب پیشینی متن نیز از قواعد جدی انتقاد متون است.
مرحوم زرینکوب، تحقیق در صحت و سقم اسناد و مدارک و اصالت یا عدم اصالت اثر را در عنوان نقد تاریخی بررسی و از آن به نقد داخلی (در مقابل نقد خارجی، که مطالعه در سوانح تاریخی و تحقیق در اشارات و احوال اعلام و حوادث مذکور در متن است) یاد کرده است. (زرینکوب، ۱۳۷۸: ۱۰۱)
پنجم: شرط علم در نقد نظری
قبلاً اشاره شد که در دو حیطه نظری و عملی میتوان به نقد توجه کرد. از آداب نقد نظری که به انتقاد از اندیشه و آرای دیگران مربوط است، ورود کارشناسان هر رشته و آشنایان با پیشینه و ادبیات بحث در موضوع برای نقد و انتقاد است. چگونه فردی که با علوم طبیعی، ریاضی، انسانی، … آشنا نیست، به خود حق میدهد که وارد نقد و انتقاد روشمند بر هر کدام از این حیطهها شود؟
البته رعایت این قاعده به این معنا نیست که ناقد لزوماً باید آشناتر از منتقد (انتقاد شونده) باشد، یا اینکه منتقد الزاماً باید در موضوع مورد نقد، صاحب نظریه نیز باشد؛ زیرا کرشی نقد از کرسی نظریهپردازی متمایز است[۲]؛ ممکن است کسی نقاد خوبی باشد اما نظریهپرداز توانایی نباشد یا برعکس، نظریهپرداز باشد اما فاقد ذهن کاوشگر و نقاد باشد. گرچه فرض داشتن هر دو توانایی (نقد و نظریهپردازی برای دیگران) محال نیست، در عمل چنین متفکرانی نادرند.
در قاعده و ادب نقد، بر همین حد میتوان پای فشرد که یک ناقد باید با حیطهای که نقد میکند، آشنا باشد و با پیشینه، ادبیات، اصطلاحات و اصول و مبادی آن مباحث مأنوس باشد، تا نقدی روشمند از موضوع ارائه دهد و بتوان به انتقاد او بر موضوع وقعی نهاد.
البته یادآوری این ادب نقد، بهمعنای بستن راه نقد بر دیگران نیست، بلکه تأکید بر آن است؛ که باید ضمن دامنزدن به فرهنگ نقادی، آداب درست نقد کردن را نیز چشید، ضمن اینکه ممکن است فرد غیرکارشناسی نیز نکتهای قابل توجه پیرامون موضوع مطرح کند، که در این صورت فرد مورد انتقاد باید آن را به دیده منت بپذیرد.[۳]
ششم: رعایت طبقهبندی در نقد
از اهم مباحثی که منتقد باید برای حصول به نقدی معتبر و روشمند تعقیب کند، طبقهبندی موضوع نقد از جهات عدیده است. برای مثال:
اولاً متن یا مسئلهای که قرار است نقد و بررسی شود، به کدام حیطه علمی مربوط است؟ آیا میتوان مسائل مربوط به حیطه علم روانشناسی را با روشها و اصطلاحات و مبانی علم جغرافیا بررسی کرد؟
پس در طبقهبندی موضوع باید ابتدا رابطه آن بحث با علم و دانش مربوط معلوم شود، تا آن متن براساس روش، مبانی و ادبیات آن علم خاص، بررسی شود.
در مرحله بعد میتوان متن و یا کلام مورد بررسی را در دو سطح معنی و لفظ نقد کرد. در نقد معنی و مضمون میتوان به عوامل اجتماعی مؤثر بر متن (نقد اجتماعی) و نیز عوامل روانشناختی مربوط به مؤلف و گوینده و عامل حالات باطنی و ویژگیهای درونی (نقد روانشناختی) توجه کرد و مثلاً درباره اخلاقی بودن یا نبودن اثر یا فعل، به داوری نشست (نقد اخلاقی).[۴]
در نقد لفظی نیز میتوان یک اثر و کلام را از جهت فصاحت، بلاغت، جملهبندی، پاراگرافبندی، نکات ویرایشی،… نقد و بررسی کرد و از محاسن و معایب آن سخن گفت.
طبقهبندی دیگر، جدا کردن مباحث متدولوژیک (روشی) از مباحث مضمونی و محتوایی است. در مباحث متدولوژیک، به شیوه و ساختار نگارش در مقدمه (سؤال، فرضیه، سازماندهی و …)، شیوه ارجاعات و پاورقیها و سندیت منابع و … اشاره میشود؛ ولی در مباحث محتوایی، به مفهوم، استحکام یا ضعف دلایل، شیوه نتیجهگیری، نوآوری و خلاقیت در بحث و … نفیاً یا اثباتاً بحث میشود.
از نکات دیگر مورد استفاده در طبقهبندی، جداکردن محاسن و سره از معایب و ناسره است و با توجه به غایات نقد، مناسبتر است که ابتدا به محاسن و سپس به معایب اثر پرداخت.
۲. قواعد و آداب برون منطقی
مراد از این ضوابط، آنگونه آدابیاند که گرچه جزء اصول اساسی و مرکزی نقد نیستند و در مباحث نقد، در حاشیه و پیراموناند، گاه بیتوجهی به آنها اصل و غایت موضوع را نیز به زیر سؤال میبرد و کار نقد و انتقاد را بیحاصل میکند. از جمله نکات برون منطقی نقد عبارتاند از:
اول: رعایت زمان و مکان نقد
یکی از عوامل بیرونی و آداب نقد، رعایت زمان و مکان در طرح اصل نقد و شیوه نقد است، برای مثال، گرچه دولتمردان را نه تنها میتوان بلکه باید نقد کرد، آیا در زمان جنگ که کشور دچار بحران است، میتوان و باید مثل زمان صلح، سیاستهای دولت را به نقد و انتقاد کشید؟ آیا اگر در زمان عادی، در روزنامهها و رسانههای عمومی آشکارا سیاستهای دولت را به انتقاد میگیرند، در زمان بحران نیز باید چنین کرد یا اینکه شرایط زمانی بر شیوه نقد تأثیرگذار است؟ البته از مجموع این مباحث نباید به این نتیجه رسید که اصل نقد و انتقاد خصوصاً بر دولتمردان را باید نفی کرد، بلکه کل بحث در رعایت قواعد برون منطقی نقد است.[۵]
در سطح فردی نیز رعایت زمان نقد، از آداب نقد و قواعد برون منطقی نقد است. واضح است که در حین مناقشه و دلخوری بین دو فرد، نقد و انتقاد از مخاطب، معنایی دارد و عکسالعملی ایجاد میکند که در فضای دوستانه هرگز چنان معنا و بازتابی را ندارد. از اینرو مناسبتر است که نقد در فضای سالم و عادی و دوستانه مطرح شود، تا هم ناقد شرط انصاف را رعایت کند و هم نقدپذیر توسعه صدر لازم را از خود بروز دهد.
از دیگر آداب نقد اینکه : منتقد باید مکان نقد را نیز در نظر بگیرد. برای نمونه، آیا در مورد دو کشور که یکی هنوز مجلسی عادی و صوری را نیز برنمیتابد و دیگری سابقه چند قرن انتخابات و دموکراسی دارد، یک شیوه نقد را باید به کار برد؟ واضح است که از آداب نقد آن است که باید امکان و موقعیت و مخاطبی را که قرار است نقد شود در نظر گرفت و اصل نقد و شیوه آن را به تناسب ظرفیتها، تنظیم و مطرح کرد. در این مورد، برای اینکه ناقد بتواند سطح انتقادپذیری جامعه را محک بزند، بهتر است از آسانترین روشها و سطحیترین موضوعات نقد را طرح کند و اگر جامعه کشش داشت و ظرفیت و قابلیتها موجود بود، اندک اندک به شیوههای جدیتر و موضوعات عمیقتر بپردازد.
دوم: اصل بودن نقد از پایین به بالا و در حاشیه بودن عکس آن
گرچه از جهت سطح مخاطبان نمیتوان اصل را بر نفی نقد و انتقاد گرفت، به نظر میرسد که فضای نقد و انتقاد را باید برای سطوح پایینتر و ضعیفتر فراهم کرد تا افراد و مقامات عالیتر. دستاورد چنین نقدی برای آحاد جامعه، ایجاد جسارت، روحیه و اعتماد به نفس است. برای افراد دارای مسئولیت و قدرت نیز سازنده است؛ چه، روحیه تواضع و مشارکتپذیری را در آنها تقویت میکند. ولی عکس چنین روندی (نقد از بالا به پایین) را نمیتوان اصل قرار داد. گرچه در مواقع ضروری و با رعایت آداب خصوصی بودن، محترمانه بودن، … نمیتوان نفی کرد، نقد آشکار و در جمع مقامات عالیتر از نیروهای زیر دست آسیبزننده است. از اینرو به مدیران توصیه شده است که:
به جای محکوم کردن دیگران، بکوشیم تا آنها را بشناسیم و با دلایل آنچه که ایشان انجام میدهند، آشنا شویم. این عمل سودمندتر و مفیدتر از خرده گرفتن و انتقاد کردن است. زیرا هیچ چیز برای کشتن استعداد، هولناکتر از انتقاد مدیر از زیردستان نیست. (گاهنامه آموزشی مدیران سازمان، ۱۳۸۲:۶)
پیشتر در اشاره به دستورالعمل حضرت امیر به مالک اشتر عنوان شد که زمامدار باید کاستیهای مردم را بپوشاند. (نهجالبلاغه، نامه ۵۳)
سوم: به کار بردن کلمات مثبت، محترمانه و مناسب
از آنجا که غایت نقد، تخریب و به بنبست کشاندن افراد نیست، از آداب نقد آن است که محتوای نقد در ظرف مناسب ریخته شود تا بهتر ثمر دهد و بیشتر مؤثر افتد. از اینرو خوب است که نقد با کلمات مثبت و در ساختاری مناسب مطرح شود. برای مثال، میتوان از پرسش انتقادی در بیان مقصود حداکثر بهره را برد و مخاطب را متوجه نواقص و معایبش کرد. نهایت اینکه نباید عزت نفس مخاطب را زیر سؤال برد بلکه نقد را باید دوستانه و مشفقانه و با هدف بهبود و در فرد و یا افراد مطرح کرد، از اینرو برای چنین غایاتی نمیتوان از کلمات با بار منفی و سوزنده بهره گرفت.[۶]
چهارم: احترام به مواضع مخاطب
برای رعایت این قاعده، خوب است ابتدا نقاط قوت منتقد را برشمرد و یا حین نقد، پاسخ شنونده را با دقت گوش کرد و کوشید که به ویژه در شیوه عملش، شرایط او را درک کرد. اینجا است که ناقد باید آرامش و خونسردی خود را در نقد کاملاً حفظ کند تا به حریم شخصی کسی، حتی غیرعامدانه تعدی نکند و عزت نفس شخص یا اشخاص را زیر سؤال نبرد.
پنجم: نقد نهادینه و مستمر
از آداب بیرونی نقد که سبب نفوذ و تأثیر جدی نقد میشود، نقد نهادینه و مستمر است. نقد فردی و دفعی کمتأثیر است. خوب است افراد عادت کنند که ابتدا به تأسیس تشکلهای مدنی (تشکلهای صنفی، فرهنگی، اجتماعی،…) و سیاسی (احزاب) اقدام کنند و آنگاه بخی از وظایف خود را نقد و بررسی دقیق، عمیق و مستمر افراد یا نهادهای مسئول قرار دهند. در این صورت است که هم نقد گستره و عمق مناسب مییابد یا به سوی آن سیر میکند و هم مخاطب آن انتقاد را جدیتر میگیرد و از آن متأثر میشود.
ششم: بیطرفی آگاهانه
از آنجا که به دلایل عدیده انسان نمیتواند در اظهار نظر خود خالی از ارزش و داوری باشد (بهجهت زمانی و مکانی بودن ما آدمیان و تأثیر جامعه، طبیعت، تاریخ، جنسیت، ژن و … بر انسان)، ناقد خواه ناخواه متأثر از پیشفرضهای متعدد قهری و قطعی است. آنچه را که در مرحله نقد و داوری میتوان از منتقد به عنوان یک ادب و قاعده برای نقد توقع داشت، آن استکه اگر خواه ناخواه متأثر از ارزشها و باورهایش به نقد مینشیند و اگر مجموعه آرمانها و باورهایش به دو دسته قابل تقلیل باشند (ارزشهای ارادی و آگاهانه و ارزشهای ناخواسته و غیرارادی)، حداقل در مقام نقد و داوری و قضاوت، به صورت آگاهانه و هشیارانه، ارزشها و پیشفرضها و مواضع مطلوبش را در مورد متن، عالم و یا عامل، اعمال نکند، تا نقد او تا حدودی رعایت انصاف، جامعیت و علمیت کرده باشد.[۷]
جمعبندی و نتیجهگیری
از مجموعه قواعد و آداب نقد به اینجا میرسیم که:
۱. اصل نقد، آداب خاص خود (نفی عمل، برشمردن سره از ناسره، …) و حواشی نقد نیز آداب خاص خود را دارد (رعایت زمان، مکان، به کاربردن کلمات مثبت و محترمانه،…) نکات پیرامونی نقد به قدری اهمیت دارد که رعایت نکردن آنها کارآیی نقد را از بین میبرد و چه بسا در مواقع و شرایطی راه نقد و انتقاد را میبندد.
۲. بعضی معتقدند که ناقد باید در حد انتقاد شونده باشد و برخی گفتهاند که:
قرآن کریم به ما درس زندگی میدهد. در داستان موسی (دانشجو) و خضر (استاد) که در قرآن آمده، به ما میآموزد که یک دانشجو نباید بدون تأمل در کار استاد انتقاد کند و باید بداند که در برخی از دانشها باید تعبداً پیرو استاد باشد… پس انتقاد و اشکالگیری در جاهایی جای ندارد و جاهایی که جای دارد، باید در ایراد بر آنها نهایت دقت شود، تا مبادا به استاد، بیحرمتی شود و یا اینکه در نزد دیگر شاگردان مرتبت والایش پایین آید. (میرزایی، ۱۳۷۳: ۱ـ۲۶۰)
از نگاه نگارنده ـ چنانکه پیشتر توضیح داده شد ـ در نقد همتایی و همسطحی از آداب نیست؛ همچنین، نقد پایین به بالا نه تنها منفی نیست، بلکه قاعده است و از اینرو اصل بر این است که دانشآموز از معلم و دانشجو از استاد انتقاد کند. و البته رعایت آداب نقد همانطور برای دیگران لازم است، برای دانشجو نیز لازم است.
اما دیدگاه فوق که در آن به پیروی تعبدی در برخی دانشها دعوت شده است، اگر مراد از آن علم حصولی باشد، قطعاً مردود است. از داستان موسی و خضر هم اتفاقاً میتوان این پیام را آموخت که ما حق انتقاد داریم؛ زیرا از بین دو پیامبر ـ موسی و خضر ـ آنکه صاحب کتاب و شریعت است و مردم باید به راه و رسم او ایمان بیاورند و عمل کنند، موسی است نه خضر، گرچه خضرها نیز در همه اعصار هستند و آداب خاص خود را دارند، نسخه خضری، نسخه همکانی نیست و مخصوص خواص است و نسخه موسایی عمومیت دارد؛ چنانکه در نقد عملی نیز عامل بودن ناقد، جزء ارکان نقد به شمار نمیآید و به بهانه غیرعامل بودن، نمیتوان راه نقد را بر این و آن بست؛ گرچه واضح است که عامل بودن، تأثیر کلام انتقاد کننده بر مخاطب را بیشتر میکند و در صورتیکه انتقادشونده، انتقادکننده را نشناسد، اعتماد به نفس بالاتری خواهد داشت.
۳. اشاره شد که از آداب نقد این نیست که فرد انتقاد شونده لزوماً در قید حیات باشد و در نتیجه دامنه و حیطه نقد، هم مردگان و هم زندگان را شامل میشود.
۴. از آداب نقد برای ان تقاد شونده آن نیست که لزوماً نقدهای وارده را بپذیرد؛ بلکه آن است که سعه صدر، تحمل و صبر پیشه کند و انتقاد را بشنود. اما هم حق دارد که پس از شنیدن نقد از خود دفاع کند و اگر عیبهای مطرح شده را وارد نمیداند، از نظر یا عملش دفاع کند و هم حق دارد پس از قطع ارتباط با منتقد، انتقاد وارده را بررسی کند، صحیح آن را بپذیرد و سقیم آن را نفی کند (نقد را نقد کند).
۵. از آداب نقد آن نیست که نقد لزوماً تأثیر مثبت و آنی داشته باشد، بلکه اگر بتوان سهگونه تأثیر، مثبت، خنثی و منفی برای نقد فرض کرد، تنها در صورت سوم است که جهت رعایت آداب برونمنطقی نقد، باید از انتقاد خودداری کرد وگرنه در صورت تأثیر مثبت، حتماً باید نقد کرد. در صورتی هم که تأثیر مثبت و منفی ندارد و اثرگذاری نقد خنثی است، خوب است که نقد کند؛ به این دلیل که اولاً ممکن است در آینده مؤثر افتد، ثانیاً خود این اقدام به تولید و تقویت فضای عمومی نقد و فرهنگ نقد و انتقاد کمک میکند و جامعه را به سوی جسارت، صراحت و شفافیت میبرد و اگر کارکرد فردی شایسته نداشته باشد، کارکرد اجتماعی مثبت دارد.
۶. از آداب نقد آن است که غیرمستقیم باشد و از اینرو است که امروزه از صندوقهای پیشنهاد و انتقاد و یا دفاتری برای ثبت نقد و انتقاد بهره برده میشود. اما اینگونه اقدامات اغلب مؤثر و مفید نمیافتد؛ زیرا از آنجا که هنوز بستر نقد آماده نیست و فرهنگ نقد و انتقاد در جامعه ریشه ندوانده است، منتقد به صندوقها و دفاتر اعتماد لازم ندارد. برای ایجاد اعتماد عمومی و تشویق به نقد و انتقاد، ضروری است فرهنگسازی شود، عوامل نقد تقویت و موانع نقد برداشته شود.