با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
در افسانه های لافونتن و پیشینیان نوشته اند که مورچه هرگز آذوقه ی خود را به کسانیکه در هنگام زمستان گرسنه هستند نمی دهد و کم کم این اندیشه و فکر برای مردم پیدا شده که مورچه قرض نمی دهد.
این افسانه ، درست است ، و مورچه قرض نمی دهد ، برای اینکه پیش شرط وام دادن این است که وام دهنده خواسته ی خود را از قرض گیرنده پس بگیرد و مورچه هنگامی که چیزی به دیگری داد هرگز خواستار پس گرفتن آن نمی شود ، آره مورچه بدون چشداشتی برای پس گرفتن ، قرض می دهد!
مورچه به اندازه ای بخشنده است ، که تا رفقا و دوستان او سیر نشوند ، هرگز از غذایی که در کیسه دارد استفاده نمی کند و نیاز او به غذا نیز ، خیلی کم می باشد.
در لانه هایی که ما برای آگاه شدن از شیوه ی زندگی مورچه ها در آزمایشگاهایمان می سازیم ، مورچه می تواند هفته ها و ماهها بدون غذا زندگی کند ، به شرط اینکه تا اندازه ای نم و رطوبت در لانه باشد.
مورچه هرگز برای خود زحمت نمی کشد ف بلکه برای دیگران رنج می برد ، و این کوششی که برای گردآوری آذوقه می نماید ، برای دوستان و همکاران و تخمها و نوباوگان و حتا دشمنان است.
چون این جانور به اندازه ای بزرگ و نوع دوست می باشد که حتا نسبت به دشمنان خود و آنهایی که برادران و فرزندان او را کشته اند نیز کمک می کند!
هنگامی که یک مورچه ،از کیسه ی خود به دیگران غذا می خوراند به گونه ای شاد می شود و لذت می برد ، که شاید ما از خوردن غذاهای خوشمزه و نوشیدنی های گوارا ، آن گونه لذت نمی بریم.
هنگامیکه یک مورچه به دیگری غذا می دهد ، شاخک های خود را باز می کند و سر را به سوی پسِ خود می برد و تمدد اعصاب می کند و احساس خوشی و راحتی و لذت ، چنان از چهره ی او آشکار است که ما با اینکه خیلی با این جاندار تفاوت داریم ، آگاه می شویم که او شاد و خوشحال است.
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
در سرزمین ما مورچه ی زرد رنگی وجود دارد که بدن او از فرط کمرنگی روشن است و من درباره ی مورچگان این آزمایش را کرده ام که کمی عسل سفید را به وسیله ی جوهر به رنگ آبی در می آورم و یکی از مورچه ها را کنار عسل می گذارم و این جاندار کیسه و شکم خود را از این عسل با جوهر آبی آمیخته ، پر می کند و به زودیِ زود رنگ کیسه ی او آبی می شود.
سپس به سوی مورچگان دیگر ، می رفت و سایر مورچه ها به او نزدیک می شدند و هر یک از آنها دهان خود را به دهان مورچه ی نامبرده می گذاشت و زمانی نمی برد که بدن سایر مورچه ها نیز آبی رنگ می گردید!
و هنگامی که مورچه ی نخستین همه ی غذای خود را به دیگران داده بود ، چنان خوشحالی می کرد و شاد می شد که من بی اختیار در خوشحالی و خوشی او شریک و همدل می شدم!
حتا در هنگام جنگ ، هنگامیکه سربازان دو گونه ی گوناگون مورچه سرگرم کشتار همدیگر و جنگ با هم هستند ، دیده شده است که به سرباز گرسنه دشمن غذا داده اند و هنگامیکه سربازان دشمن سیر شدند دوباره جنگ شروع شده است.
موریانه ها و زنبور عسل نیز برای غذا دادن به نوباوگان همینگونه کار می کنند و غذا را از شکم خود بیرون می آورند و به دهان بچه ها می گذارند.زنبورها و موریانه ها نیز ، همچون مورچه زحمت می کشند ، تا همنوع آنها از زحمت آنان استفاده نمایند ، و به طور کلی مانند این است که بین بزرگی و عظمت تمدن این سه حشره و معده و شکم همگانی و اجتماعی آنها رابطه ای وجود دارد.
هر سه گروه موریانه ، زنبور و مورچه ها دارای تمدن بزرگی از دیدگاه اخلاقی و نوع دوستی هستند! و می توان این گونه نتیجه گرفت که ویژگی های نیکوی این سه گونه حشره از همین معده اجتماعی و همگانی آنها سرچشمه می گیرد. و به وسیله این معده همگانی است که این حشره ها از زجمت کشیدن برای همدیگر لذت می برند.
اگر ما انسان ها هم دارای چنین عضوی بودیم ، زندگی ما به گونه ای دیگر می شد ، و بزرگترین خوشبختی و شادی ما این بود که ، بتوانیم همنوع خود را سیر کنیم و بهترین خوشی ما این بود که بتوانیم همونع خود را شاد کنیم و در همه ی عمر سختی می کشیدیم که برادرانو خواهران نوعی ما از سختی ها و زحمتهایمان برخوردار شوند.
بدبختانه ما معده ی همگانی نداریم و بر عکس دارای معده ی انفرادی و یگانه ی خاص خود هستیم و به همین خاطر ، فکر می کنیم که فقط ما یک نفر در جهان باید به خوشی زندگی نماییم!!!
این گوشزد در خور دقت است که هستی ، با این که انسانرا یک حیوان همگانی و اجتماعی آفریده است ، برای زندگی همگانی و اجتماعی به او معده عمومی و همگانی و یا عضو دیگری که جانشین آن بشود نداده است…..ادامه دارد.
============================================
- از کتاب مورچگان
- نوشته ی موریس مترلینگ
- برگردانِ ذبیح الله منصوری
============================================
نویسنده : بردیا