نفوذ حکمت و عرفان ايراني در غرب

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

در موضوع تأثیر و نفوذ اندیشه ها و نگره های ایرانی اولا بر فکر و نظر و حکمت یونانی ، ثانیا بر باورداشت های دینی یهودیت و مسیحیت ، بالاخص بر آن جریان عرفانی موسوم به « گنوسیسم » (=مزداگری) فهرست کتاب ها و رسالات ومقالات- که خود شرق شناسان و ایران شناسان غربی یا علمای متتبع اصحاب حکمت و اهل ملل و نحل عالم نوشته اند- بی گزاف خود یک کتاب شناسی مفصل و مبسوط خواهد شد. هم خود ایشان می گویند از وقتی که کتاب دینی ایرانیان (=اوستا) در دسترس اروپاییان قرار گرفت (قرن ۱۹) ، موضوع مبادی فکری شرقی بالاخص خاستگاه ایرانی در فلسفه یونانی مطمح نظر گردید ؛ البته این اندیشه قدیمی هم هست که فیثاغورس را شاگرد زردشت دانسته اند{البته این مطلب مستند نبوده و به نظر نمی رسد وی شاگرد مستقیم زردشت باشد } ؛ آشکار است که بحث کلی در این گونه موضوعات همانا تأثیر دین ایرانی بر فلسفه یونانی است. ما اکنون نمی توانیم در این نگاه گذرا به یکایک آن مؤثرات فکری و نظری حتی اشارتی کنیم ؛ ولی سراسر متن این رساله ، ضمن نتایج بحث و بررسی ها ، گویای چگونگی تأثیر و نفوذ پردامنه اندیشه های بنیادی کلامی-فلسفی ایرانیان بر منتار(mentality) عمومی حکیمان یونانی ، رواقی و نوافلاطونی و رسولان مسیحی و مزدیکان(Gnostics)* است. تنها نمونه وار و یکی از بسیار را می توان همان جهان شناسی آتشین هراکلیت اِفسوسی یاد کرد ، یا اندیشه خورشید شاهی جمشیدی که بعدها با « مهر آیینی » منطبق گردیده ، گویند که با نگره افلاک «آناگزیماندر» همسان باشد ؛ چه نظام وایی (=فضایی) روشنی بی پایان مغانی ایرانی برگرفته؛ بر روی هم تأثرات آناگزیماندر و امپدوکلس (=انباذقلس) خصوصاَ در نگره « دو بن » و جز اینها به عنوان « تماس های یونانی-ایرانی » مطرح شده است.
در خصوص افلاطون که حتی به عنوان « تاراجگر» دین و دانش ایرانی آوازه یافته [ جامعه نوین،ش۱ / تابستان ۱۳۵۳ش ، استفان پانوسی ، ص ۷۴] ، علاوه بر نگره «مُثُل» (=فروهران / مینوگان )- که مشهور است- اندیشه بلند « روح جهانی » (=گوشورون) زردشت- که در تیمائوس آمده – ، همانستی میثره (=مهر) با فیدون ، و جز اینها مقوله «لوگوس» (=منثره / اشه – ارته )هم به واسطه هراکلیت ، سایر آموزه های جهانشناسی ایرانی ، نگره های راجع به عناصر طبیعی ، تطابق جهان مهین با جهان کهین که غالب تحت عنوان « فلسفه عجم » هم به واسطه مکتب رواقی و نوافلاطونی در نزد فیلون یهودی متبلور شده است. ژاک دوشن گیمن طی گفتار خود به عنوان خرد ایرانی در جامعه یونانی به دیگر نگره های دخیل در فکر فلسفه یونان اشارت کرده ؛ اما حسب مشابهات بین آموزه های زردشت و تعالیم افلاطون با بازیابی آنها در گات ها مبدأ نهضت گنوستیکی (=مزدایی) را از همان دانسته ؛ دین شناس بزرگ استاد گئو ویدن گرن اساساَ خاستگاه و سرچشمه « مزداگری » (Genosism) را در جهان یکسره ایران و ایرانی می داند. در خصوص دوشن گیمن این نکته را باید افزود که در طرح مسائل دین شناسی تطبیقی مورد بحث ، دانشمندی قاطع و با یقین ، ولی در نتایج حاصل از مباحث تحقیق خود – که آشکارا مبین فضل تقدم ایرانیان و حاکی از تأثیر قطعی اندیشه ها و نگره های ایشان بر حکمت ها و فلاسفه یونان می باشد- بعضاَ پژوهشگری مردد و ناباور به نظر می آید ؛ چه استنباط وی در غالب موارد اخذ و اقتباس و تراوش آشکار و بی چون و چرا ، مبنی بر وجود عناصر مشترک کهن هند و اروپایی است. مثلاَ وجود تعالیم مشابه در آثار بقراط و در متون هندوایرانی را وی فوراَ به همان منشاَ مشترک کذایی مؤول می دارد که بعد ها در یونان تجدید حیات کرده است. اسم کتاب او به عنوان پاسخ غرب به زردشت خود ناظربه همین معناست. در عین حال انصافاَ در موضوع «لوگوس» هراکلیت ، مأخوذ از مغان ایران ، و جز آن نیز ثابت قدم است. باید گفت که استناد پیوسته ما بدان خالی از حکمتی نباشد ؛ چه ، حکمی که از طرف یک محقق شکاک و مردد ابراز می گردد ، کسی که بر حسب شک دستوری عمل می کند ، لابد هم از موضوع علم الیقین باشد که بسا درجه اعتبار و صحت آن بیشتر است.
باری آنچه مورد اجماع محققان جهان می باشد-که هدف این رساله نیز یکسره مقصور بر آن گردیده – همانا تأثیر فلسفی – کلامی ایران در خصوص دوگرایی بر یونان و یهود به لحاظ مبادی مسیحیت و مزداگری (=گنوسیسم) است. بنیاد مسیحی گری بر مهرپرستی ایرانی استوار است ؛ چه ، مشترکات مهرگرایی و مسیحی گری یکسره ایرانی است. در بررسی عناصر یا مناهل ایرانی « مزداکری» دین شناس مشهور ، مولتون ، تا بدان حد رسیده که سخت اعتقاد یافته ، « مسیحی گری دیهیم زردشتی گری است ». یک دانشمند آکسفوردی که به هر حال یونانی مآب است تا ایرانی گرا ، « ال . اچ . میلز » تعبیر جالبی دارد وقتی که تقریر خود را در مقایسه اوستای زند با متون مقدس ماقبل مسیحی تدوین نموده ، اسم کتابش را چنین گذاشته : دین خود ما در ایران باستان (۱۹۱۳و۱۹۷۷). نفوذ اندیشه های مغان ایرانی تا بدان حد است که حتی گفته اند ایمان کاتولیک بر پایه رسالت زردشت بوده باشد. به علاوه از نگاه مسیحیت ، ایران همواره میهن سه مغ خردمند است که در بیت لحم بشارت ظهور مسیح دادند.مغ های انجیل – هم به تعبیر غربیان – بدین مفهوم باشد که نگرش « مهدیانه » ایرانی تحقق می یابد. همچنین ایران سرزمین مانویت است که سرچشمه مسیحیت قرون وسطایی است ؛ مزداگری مسیحی هم به ویژه پیوند استوار با مانوی گری دارد. مفاهیم « خرد » و « فره » و « مینو » و جز اینها یکسره مقولات ایرانی است ، روح القدس خود همان « سپنته مینو » زردشتی است که فیلون یهودی در واقع آموزه ایرانی را بدان بازگو می کند.شباهت بین « سوشیانس » ایرانی و« مسیح » یهودی در همان تنبی مغان ایرانی انجیل متی نسبت به موعود مزبور کاملاَ هویداست.[ Opera Minora,II,pp 68,69,72,74,185/The western response…,pp.4-5,27,86-91]
باید که در باب تأثیر آراء و عقاید مذهبی ایرانیان بر تعالیم یهودی و مسیحی ، خصوصاَ نفوذ عمیق نگره معادشناسی زردشتی بر سنت یهودی – مسیحی ، بهترین جستار اروپایی و جامع ترین مطالعه تطبیقی – که تاکنون دیده ام – به قلم « جان هینلز » است ، تحت عنوان تصور منجی زردشتی و تأثیر آن بر عهد جدید ( در مجله تاریخ ادیان ) که مبادی تأثیر وسیع و نافذ مزبور را هم از دیرباز ( با پیشینه ای از عهد هخامنشی و حسب مقایسه بین زردشت و فیلون یهودی ) همانا در مقوله « پادشاهی خدا و پسر انسان » مورد بحث ساخته است.[NVMEN,vol.XVI,fas.3,Dec.1969,pp.161-185] لیکن نظر ایران شناس نامدار و ریچارد فرای و بر آن است که تأثیرات ایرانی مزبور از دوره سلوکی نخستین-پس از تازش اسکندر مقدونی به ایران – واقع شده است.وی طی گفتاری در نقد کتاب نوای دیرین عرفانی رایتسنشتاین که هم در باب تأثیر ایرانی-زردشتی بر یهودیت به ویژه در موضوع « روح جهانی » (= «گوشورون» گاثاها ) است و مناسبات فلسفی بین روم و یونانیان را همان گونه دانسته که پیشتر بین ایران و بابل وجود داشته است. گوید که موضوع تأثیرات از جمله در باب انسان نخستین مربوط به همان منشأ مشترک در بین اقوام هند و اروپایی- ایران و هند و یونان – بوده باشد(=همان نظر دوشن گیمن) و اینکه هیچ مکتب فلسفی ماقبل پارتی در ایران نبوده است.
نکته ای که لازم است در ختام کلام افزود و اینکه ماسینیون فقید – که تا پایان عمر گرانمایه خویش یک مسیحی مؤمن و معتقد بود – چنان به گزاف در باب تأثیر اعتقادات مسیحی بر آراء حلاج و تأثر و تشبه وی بدو داد سخن داده که گویی وی ایرانی نبوده یا گویی اعتقادات و نظریات نیاکانی در او چندان تأثیری نداشته است. با این همه ماسینیون توفیق کشف اینهمانی « حق » حلاجی را با « کلمه » مسیحی نیافته است ؛ زها که افتخار علمی چنین فرایافتی و جز آن هم باید به اسم یک نویسنده دلسوخته ایرانی ثبت شود.
حرف آخر اینکه هر کس از زلال « معرفت » نوش جان می کند ، هشدار که نادانسته یا ناخواسته سرچشمه ایرانی و نیاکانی آن را با خس و خاشاک انیرانی گل آلود نکند ؛ و بداند همان طور که شیخ احمد غزالی فرموده : « آتش پارسی هنوز نمرده است ».
_________________________________________________

* – « گنوسیس » (Genosis) اصطلاح یونانی « عرفان » که راقم این سطور آن را ترجمه نام خدای ایرانی زروانی – زردشتی « مزداگ » ( در وجه مصدری ) اعلام داشته ، باید بگویم که از زمان طرح این فرضیه هر روز که می گذرد یک سلسله ادله عقلی و نقلی و شواهد تاریخی بیشتری در اثبات نظر به حاصل می آید. اولاَ باید مطمئن بود که وجه اشتقاق اصطلاح «صوفیه» (و از آن «تصوف» یا صوفی گری) – که بر اهل «عرفان» اطلاق شود – دیگر «پشمینه پوش» کذایی یا « اهل صفه و صافی اعتقاد » و از این قبیل نباشد؛ حکم محققانه استاد ابوریحان بیرونی در این خصوص ، کلام فصل است که « صوفیا» همانا معرب کلمه یونانی «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت است ( فیلسوفی/فلسفه هم « حکمت» دوستی باشد).فلذا «صوفی» در اصل یعنی «حکیم»[تحقیق ماللهند، صص ۲۴-۲۵]. ثانیاَ « حکمت » همانا آیین مغان مزدایی بوده ؛ چه ، یونانیان ، مغان ایرانی را « حکیم»(sophos) می خواندند؛ عالمان و حکیمان بزرگ یونان « آیین مغان » را عالی ترین و نافع ترین مذاهب فلسفی شمرده اند.تعبیری که افلاطون از « حکمت » داشته (sophia) مطابق با آیین مزدایی و موافق با سلوک عرفانی است ، چنان که در جمهور گوید : « حکیم کسی است که در همه حال از راستی [= ارته] پیروی کند؛ و همواره در راه شناخت و دریافت حقیقت [=اشه] کوشا باشد ». افلاطون «حکیم ترین»(sophotatos) مردمان را استادان پارسی یاد کرده ، که آیین مزدایی را تعلیم می دهند ؛ و اما « مزدا » خود به معنای « دانا و حکیم » است [ شهر زیبای افلاطون ( دکتر مجتبایی)]. به شرحی که گذشت ما همچنان راسخانه معتقدیم که اصطلاحات « گنوستیک» یونانی و « عارف بالله » یا « عرفان » عربی دقیقاَ ترجمه نامخدای « مزداه » و صفت « مزدیک/مزداک » مغانی ایرانی است ، همچنان که «صوفی» (=عارف) نیز معرب کلمه یونانی «سوفیا» (=حکمت) به معنای «حکیم»(=مزدا) است.
– در متون مانوی «منوهمید» پهلوی را معادل با «gnosis» ، یعنی « عرفان/معرفت» گرفته اند ؛ و منوهمید وزورگ را به «روح بزرگ» یا «عرفان کبیر» تعبیر نموده اند.

(چکیده ای از مقاله “خاستگاه ایرانی کلمه حق” به قلم استاد فرزانه پرویز اذکایی

 

نویسنده: الهام

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 24 = 32