با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
آویخته از درخت های معبد بابل
سرانجام به هیات چندین هزار سالگی ام
فرود خواهم آمد
وارونه از برج های چغازنبیل[۱]
و چیزی در من است که زبان را
به کنگره های برج پرتاب می کند
این روشن است که مرا بر خواهید کشید
به شمایل پیری
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
آویخته از درخت های معبد بابل[۲]
آتن[۳] در من طلوع خواهد کرد و پاریس و پاسارگاد
و زبان های بیشمار
تکه پاره ام کنید
هر تکه ام به هیات واژه دور چشم های شما تاب می خورد
قهقهه در من است
و رویش زبان در آن سوی پلوتون
و گله های آرتمیس[۴]
و طغیان واژه های جدا از سر
این ها همه در من است
و من به هیات چندین هزار سالگی ام
از باکره های نقش بسته به دیوار معابد
تا سایه های جدا شده از رایانه های شما
پرتاب خواهم شد
و پرتاب شدگی در من است
بپرسید
از آینده بپرسید به زبان مردم بابل جواب خواهم داد
[۱] – جایی در خوزستان در کناره ی رودخانه ی کرخه که در زمان عیلامی ها دورونتاشی Duruntashi نام داشت و آن شهر سلطنتی عیلامی بود که به وسیله ی اونتاش گال Untash-gal ساخته شده بود.عیلام کشوری شامل خوزستان و لرستان و کوههای بختیاری امروزی در باستان بود.روزگار آن دوره را می توان به سه بخش بخشبندی کرد.۱-زمانی که تاریخ عیلامیان با تاریخ سومریان و اکدیان ارتباط کامل دارد.(از زمانهای باستان تا سال ۲۲۲۵ پیش از میلاد که تاریخ عیلام در این دوره تاریک است.ولی در این دوره حکومت عیلام تمدن سومر و اکد را نابود ساخت.)۲- زمانی که تاریخ عیلام با تاریخ دولت بابِل مربوط می شود.(از ۲۲۶۵ تا ۷۴۵ پیش از میلاد که در این دوره عیلامی ها حکومت بابلی ها را نیز از شکست دادند و بابل را غارت کردند تا اینکه بابل به وسیله آسوریها کاملن از میان برداشته شد.) ۳- زمانی که آشور نوین رقیب عیلام است.(از ۷۴۵ تا ۶۴۵ پیش از میلاد در این دوران کشورهای عیلام و آشور همسایه شدند که زد و خوردهای زیادی با هم داشتند که سرانجام کشور عیلام به وسیله آسوریها ویران وخراب شد و آسوریان عیلامیان را کشتار و غارت کردند.). کشور عیلام در سال ۶۴۵ به دست آشوریها از بین رفت.
[۲] – بابِل همان بابل الله یا دروازه خدا است.شهری باستانی در میان رودان (سرزمینی میان رودهای دجله و فرات)که ویرانه های آن در کناره ی فرات ، در ۱۶۰ کیلومتری جنوب شرقی بغداد می باشد.در سال ۲۱۰۵ پیش از میلاد آمورهن سوموآبوم سلسله ای در آنجا بنیان نهاد که ششمین پادشاهش ، حمورابی بود. از این زمان تا دوره ی سلوکیان ، بابل یکی از شهرهای مهم شرق به شمار می رفت.در سده ی ۱۴پیش از میلاد کسی به نانم آسور اوبالیت که سرزمینش بخشی از سرزمین بابل بود ، استقلال خود را آگاهاند و در سال ۷۲۹ پیش از میلاد تیگلات پیلسر سوم بابل در بخشی از آشور کرد و کسی دیگر از آشور به نام سناخریب دوباره فرمانروایی آشور را پابرجا کرد. در این زمان بود که بابل ها با مادها برای سرنگونی آشورها یکپارچه شدند و آشور را ویران کردند.و فرمانروایی های نوین مادی و بابلی به وجود آمدند.حکومت بابلی نوین لشکر به اورشلیم کشید و بر آنجا چیره شد و گروه بسیاری از یهودیان را زندانی کرد و برای کار اجباری به بابل برد. شهر بابل اندکی بعد به تصرف کوروش بزرگ در آمد و خشایارشا آنرا ویران کرد. اسکندر آنرا به پایتختی آسیایی برگزید.
[۳] – آتن یا آتنا پایتخت آتیک و بزرگترین شهر یونان باستان که در زمان کهن مرکز دانش و فرهنگ بود و امروزه نیز پایتخت کشور جمهوری یونان است.
[۴] – خدای یونانی که به دینهای رومی مشابه است.
============================================
- برگرفته از کتاب : نیمه من است که می سوزد
- مجموعه شعر ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹
- هست یار (شاعر): علیرضا بهنام
- چاپ بهار ۱۳۸۲
- فرهنگ فارسی فارسی معین
============================================
کردار آن دوره : هر کی گرگ تر و دَرنده تر بهتر!
درباره ی پاورقی شماره ی ۱ و ۲ چیزی که خوبه بهش توجه کنیم اینه که یک زمانی بابِلیها به آشوریها زور می گفتند و اونا را خوار می شمردند و همزمان با این دوره خود بابلی ها به وسیله ی عیلامی ها چندین بار کشتار و غارت شدند(البته مردمان سومر و اکدی ها هم به طور کامل به وسیله ی عیلامی ها از میان برداشته شدند) در زمان دیگری این آشوریها بودند که بابِلیها را به زیر کشیدند و این بار آسوریها بودند که در زد و خوردهاشون با عیلامیها آنها را کشتار و غارت کردند. و بازهم جالبتر اینه که بابلیهای از قدرت به کنار نهاده با مردمان ماد که از ستمگری بیش از حد گذشته ی آشوریها به جان آمده بودند با هم یکپارچه می شوند و آشوریها را به بدترین شیوه ممکن سرکوب می کنند و دوباره قدرت به دست بابلیها و مادها می افتد. این بار بابلی ها دوباره لشگر به اورشلیم آن زمان می کشند و یهودیان را به زندانی می گیرند و این بار در نقش ستمگر پدیدار می شوند تا اینکه کوروش به بابل لشکر می کشد و یهودیان را آزاد می کند. و دوباره اینکه خشایارشا پادشاه ایرانی هم همین روند رو ادامه می دهد تا جایی که بابل رو کاملن ویران می کنه!چیزی که اینجا بسیار جالب و دردناک هستش اینه که پیوسته خشونت و تعصب و قدرت از یک گروه نژادی به گروه نژادی دیگری منتقل میشه این چنین خشونت و تعصب پیوسته بازتولید می شود و جای ستمگر و ستمدیده عوض می شود.ستمدیده ، ستمگر می شود و ستمگر ، ستمدیده! خوب به هر روی ، به خاطرِ بسترِ فرهنگِ رقابتی از نوع منفی و کین ورزی اون دوران بوده که این چنین سیستم هایی به وجود آمده بودند.
( نویسنده : بردیا )