با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
پس از هفته ها جستجو و پیگرد و گریز سرانجام کرولی – قاتلی که به « دوتپانچه ای » شناخته شده بود در آپارتمان معشوقه اش در خیابان وست اند به دام افتاده بود. کرولی برعکس افراد همکار خود نه سیگار می کشید و نه به مشروب لب می زد که تا اینجا یک استثنا می تواند در نظر گرفته شود. پناهگاه او به وسیله ی یکصد و پنجاه پلیس و کارآگاه زیر نظر گرفته شده است. به اندازه ی بیشتر از یک ساعت صدای تیر و شلیک گلوله آرامش یکی از آبرومندانه ترین و آرامترین جاهای شهر نیویورک به هم ریخت. به هر روی وی دستگیر شد و پلیس در مورد او گفت که این بزهکار دو تپانچه ای یکی از خطرناکترین جنایتکارانی است که شهر نیویورک به روزگار خود دیده است. او چنان تیز چنگ و بیرحم است که به یک پر در حال افتادن تیر شلیک می کند و می تواند آنرا در هوا بزند!
اما کرولی این گونه در مورد خود نمی اندیشد و در همان زمانی که پلیس به سوی پناهگاه کرولی تیراندازی می کرد او نامه ای با عنوان “به کسانی که امکان دارد به آنها مربوط باشد” نوشت و با خونی که از جای گلوله می جوشید نشانه ای قرمز بر کاغذ نامه گذاشت. کرولی همانند انسانهایی که احساس لطیف انسانی و شاعرانه دارند، نوشت : در زیر یقه ی چپ کت من دلی خسته اما مهربان هنوز می تپد ، دلی که هرگز به قصد آزار دیگران نتپیده است. این در حالی است که چند روز پیش هنگامی که کرولی با معشوقه و دلداده اش به بیرون از شهر رفته بودند و سرگرم مغازله و معاشقه بودند، از بخت بد ناگهان سرو کله ی یک پلیس پیدا شد و اتومبیل پارک شده در کنار جاده را دید. پلیس بخت برگشته به سوی ماشین می آید و به راننده (کرولی) می گوید : « لطفن گواهینامه تان را نشان بدهید! » و کرولی همانگونه که خود می گوید بدون اینکه قصد آزار کسی را داشته باشد دست در جیب می کند و به جای گواهینامه ، هفت تیر به دستش می آید و به سرعت برق بدن پلیس مزاحم را با گلوله های سربی سوراخ می کند!
آیا کرولی خودش را فریب می دهد یا گمان می کند که دیگران تا آن اندازه ساده لوح باشند که بپذیرند او نمی خواهد کسی را آزار و اذیت کند؟
پس از دادگاهی شدن و سپرده شدنش به صندلی الکتریکی هنوز هم بر این اندیشه بود که کار بدی را انجام نداده است!
آلگاپن
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
آلگاپن دشمن شماره یک جامعه ی آمریکا است که به عنوان شناخته شده ترین و ترسناکترین رهبر باندهای گانگستری شیکاگو کشته شد و نفرتی جاودانه از خود بر جای گذاشت وی می گفت : « بهترین سالهای زندگی من برای برخوردار کردن مردم از لذتهای شیرین و زیبا گذشت ، کوشش من این بود که آنها زندگی خود را به خوشی بگذرانند اما آنچه در این رابطه نصیبم شد ناسزا و دشنامهایی است که می شنوم و بدتر از آن پیگرد پیوسته و دائمی است. »
او خود را خدمتگزار مردم می دانست ، ولی خدمتگزاری که قدر خدمتهایش را نمی دانستند!
واردن والاس (مدیر زندان سینگ سینگ)
ایشان می گویند : « در میان بزهکارانی که زندان سینگ سینگ را پر کرده اند ، بسیار کم هستند کسانی که خود را تبهکار بدانند. آنها می گویند که ما انسانهای خوبی هستیم و هدفمان خوبی بود و دلیلهای گوناگونی نیز می آورند که مانند من و شما دارای ویژگیهای انسانی و بزرگی هستند! و نباید به خاطر کشتن چند انسان یا دزدی زندانی می شدند »
ماجرای تئودر روزولت و پرزیدنت تافت در حزب جمهوری خواه آمریکا :
جبهه گرفتن این دو نفر موجب شد که حزب جمهوری خواه نتواند به کاخ سفید راه یابد و دملن به کاخ سفید رفت. داستان بدین گونه بود که با کنارگیری روزولت از حزب جمهوریخواه پرزیدنت تافت از این حزب بر اریکه ی قدرت تکیه زد و پرزیدنت روزولت برای شکار شیر به آفریقا رفت (۱۹۰۸). تافت در نبودِ روزولت کارهای کشور را اداره کرد اما محافظه کاری او موجب برآشفتن پرزیدنت روزولت شد. پرزیدنت پس از بازگشت از آفریقا به شدت تافت را مورد انتقاد قرار داد و او را محکوم کرد و درصدد بر آمد برای بار سوم رئیس جمهور شود. پرزیدنت روزولت با تشکیل حزب موز قدم در انتخابات گذاشت و تافت هم از سوی جمهوری خواهان وارد میدان شد. و نتیجه این شد که قدیمی ترین حزب آمریکا بدترین شکست را در کارنامه اش نوشت.
تئودور روزولت شکست را به خاطر رفتار محافظه کارانه ی تافت می دانست و تافت هم در حالی که اشک به چشمانش آمده بود می گفت : « نمی فهمم چطور می توانستم جز این، کار دیگری انجام دهم؟ »
کشتارهای ناموسی
همه چیز در زندگى کوتاه گل بهار ۱۷ساله خیلى سریع اتفاق افتاد. بعد از ماجرایى که برایش رخ داد، همه نگاههاى سرزنش آمیز، حرفهاى گزنده و تهدیدها به سوى او نشانه رفتند. گل بهار بعد از آنکه از سوى یکى از مردان دور فامیل مورد تجاوز قرار گرفت، باردار شد و وضع حمل کرد. متجاوز آزاد و رهاست، اما براى گل بهار رهایى وجود ندارد. پدر و برادرانش که گل بهار را لکه ننگ خانواده و فامیل مى دانند، درصدد قتل او هستند. گل بهار التماس مى کند. بارها وبارها گریه کنان از آنها مى خواهد به کودکش رحم کنند. اما پدر و برادرانش دست بردار نیستند. گل بهار از ترس جان خود و کودکش به تهران مى آید و به دادگاه پناه مى برد. قاضى از خانواده گل بهار تعهد مى گیرد به او آزارى نرسانند و دوباره گل بهار را نزد آنها برمى گرداند. چند روز بعد گل بهار توسط برادر و پسرعمویش با ریختن بنزین به سرش به آتش کشیده و کشته مى شود.
یک روز بعد هم نوزاد او را به قتل مى رسانند. پدر و مادر گل بهار به عنوان اولیاى دم، قاتلان را عفو مى کنند و در دادگاه اظهار مى کنند که او خودسوزى کرده است.
ماجراى گل بهار استثنا نیست.
شهریور۸۱ مریم ۹ساله به دست پدرش به قتل رسید. پدرش در جلسه محاکمه خود گفت: «دایى مریم به او تجاوز کرده بود و من از شرف و ناموسم دفاع کردم.»
آبان۸۲ دختر ۱۳ساله اى که از چهار پسر همسایه باردار شده بود، توسط برادرها و با هم دستى عمویش از بالاى کوه به پایین پرت شد. آذر،۸۱ جسد مثله شده زنى در رودخانه کارون پیدا شد. شوهرش به او مشکوک شده بود.
اسفند۸۰ جاسم که خود داراى سه زن بود، سر دختر ۱۵ساله اش را که فکر مى کرد مورد تجاوز عمویش قرار گرفته، برید.
شهریور،۸۱ دختر ۱۲ساله اى به جرم همراه داشتن یک کارت تبریک بدون امضا به قتل رسید. او نتوانسته بود ثابت کند کارت را از کجا آورده است.حکیمه یارى ۲۲سال داشت و ازدواج کرده بود. خانواده اش به او مشکوک مى شوند. آنها شنیده بودند او با مردى غیر از همسرش در ارتباط است. شوهر حکیمه مدتى او را در خانه زندانى کرده و شکنجه اش مى دهد، ولى سرانجام تصمیم به قتل او مى گیرد. سر او را مى برد و در پایین روستا جنازه او را لاى درختها پنهان کرده و به پدر حکیمه زنگ زده ومى گوید: «برو دخترت را بردار وبه خانه ببر.»
همه ی قاتلان می گویند که ما او را کشتیم چون مایه ی بی آبرویی و بی ناموسی خانواده شده بود. ما کار درستی را نجام داده ایم!
============================================
برگرفته و برگزیده از کتاب : آیین دوست یابی
نویسنده : دیل کارنگی
برگرداننده : محمدرضا اکبری بیرقی
============================================
نویسنده : بردیا