با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
پیش گفتار
دکتر فرانکل روانپزشک – نویسنده , گاهی از بیماران خود که از اضطراب ها و دردهای کوچک و بزرگ رنج می برند و شکوه می کنند می پرسد , «چرا خودکشی نمی کنید؟» او اغلب می تواند از پاسخ بیماران خط اصلی روان درمانی خویش را بیابد. در زندگی هر کسی , چیزی وجود دارد. در زندگی یک نفر عشق وجود داردکه او را به فرزندانش پیوند می دهد؛ در زندگی دیگری , استعدادی که بتواند آن را بکار گیرد؛ در زندگی سومی , شاید تنها خاطره های کشداری که ارزش حفظ کردن دارد. یافتن این رشته های ظریف یک زندگی فرو پاشیده , به شکل یک انگاره استوار , از معنا و مسئولیت[۱] هدف و موضوع مبارزه طلبی «لوگوتراپی» است, که تعبیر دکتر فرانکل « از تحلیل اگزیستانسیالیستی» نوین (هستی درمانی) است.
در این کتاب , دکتر فرانکل تجربه ای را که منجر به کشف «لوگوتراپی» شد توضیح می دهد. وی مدت زیادی در اردوگاه کار اجباری اسیر بود که تنها وجود برهنه اش برای او باقی ماند و بس. پدر , مادر, برادر و همسرش یا در اردوگاه ها جان سپردند و یا به کوره های آدم سوزی سپرده شدند. خواهرش تنها بازمانده این خانواده بود که از اردوگاه های کار اجباری جان سالم بدر برد. او چگونه زندگی را قابل زیستن می دانست؟ در حالیکه همه اموالش را از دست داده بود؛ همه ارزش هایش نادیده گرفته شده بود ؛ از گرسنگی و سرما و بی رحمی رنج می برد و هر لحظه در انتظار مرگ بود. او به راستی چگونه زنده ماند؟ پیام چنین روانکاوی که خود با چنان شرایط خوفناکی رویاروی بوده است, شنیدن دارد. اگر کسی بتواند به شرایط انسانی ما عاقلانه و با دلسوزی بنگرد ؛ این شخص بی تردید باید دکتر فرانکل باشد. واژه هایی که از دل دکتر فرانکل بر می خیزد , بر دل می نشیند. چون بر تجربه های بسیار ژرف استوار است. صادقانه و ژرف تر از آن است که انسان کوچکترین رنگی از فریب در آن ببیند. پیامهای او والاست و ارزنده. و کارهایش به خاطر موقعیت کنونی او در دانشکده پزشکی دانشگاه وین[۲] , و به علت آوازه کلینیک های «لوگوتراپی» که امروزه در بسیاری از سرزمین ها با الگو برداری از پلی کلینیک شناخته شده ی عصب شناسی او در وین آغاز به کار می کند, شهرت جهانی دارد.
انسان نمی تواند نظریه و شیوه کار ویکتور فرانکل را با کار زیگموند فروید سنجش و مقایسه نکند. چه, هر دو پزشک در آغاز به طبیعت و درمان «روان نژندیها»[۳] توجه داشتند. فروید ریشه ی این «اختلال های » پریشان کننده را در « اضطرابی» می یابد که در اثر «انگیزه های» «تعارضی»[۴] و «نا آگاه» به وجود آمده است. اما فرانکل «نوروزها»[۵] را بر چند نوع می داند و برخی از آنها را (روان نژندی نئوژنیک) , نتیجه ناتوانی بیمار در پیدا کردن معنا و مسئولیتی در زندگی خویش می داند. فروید بر «ناکامی» در زندگی جنسی تاکید دارد, اما فرانکل بر «ناکامی» در «معنا خواهی» . امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشکان آشکارا از فروید روی برگردانده و به «هستی درمانی» روی آورده اند که مکتب «لوگوتراپی» یکی از آنهاست.یکی از ویژگی های دید گنجای فرانکل این است که هرگز فروید را رد نمی کند , بلکه روش خود را بر آنچه او انجام داده است بنا می نهد. او حتی با سایر شکل های «هستی درمانی» نیز سر ستیز ندارد, بلکه به آنان خوشامد گفته و از در خویشی در می آید.
داستان این کتاب گر چه کوتاه است, ولی بسیار هنرمندانه و گیراست. من دو بار در یک نشست آنرا از آغاز تا پایان خوانده ام. افسون آن چنان مرا گرفت که یارای اینکه آنرا به زمین بگذارم نداشتم. دکتر فرانکل در جایی از داستان, فلسفه «لوگوتراپی» خود را به خواننده می شناساند, او آن را چنان ملایم به داستان پیوند می دهد که خواننده تنها پس از به پایان رسانده کتاب به ژرفای نوشته او پی می برد و می بیند که دیگر این بخش از کتاب دنباله داستان سبعیت [۶] اردوگاه های کار اجباری نیست.
خواننده از همین زندگی نامه دردناک بسیاری چیزها می آموزد. خواننده فرا می گیرد, که انسان هنگامی که به ناگهان احساس می کند که « چیزی برای از دست دادن به جز بدن مسخره شده ی برهنه اش ندارد, چه می کند.» با توصیفی که فرانکل از آمیخته «هیجان» و « بی احساسی» به ما می دهد, روح انسان تسخیر می شود, نخستین چیزی که به نجات انسان می آید, کنجکاوی سرد جدا مانده ای است که انسان را متوجه سرنوشت خود می کند. پس از آن به کار بستن شگردهایی برای حفظ باقیمانده زندگی, با آنکه شانس زنده ماندن بسیار ناچیزست. گرسنگی , تحقیر, ترس و خشم ژرف ناشی از بی دادگری را هاله هایی از افراد محبوب و مورد علاقه , مذهب , شوخ طبعی و حتی زیبایی های آرام بخش طبیعت مانند یک درخت یا غروب آفتاب قابل تحمل می کند.
گمان مبرید که این لحظه ها ی آرامش بخش میل به ادامه زندگی را در زندانی بر می انگیزد. آنها در صورتی مفید خواهند بود که بتوانند زندانی را یاری دهند معنایی برای رنج بیهوده خود بیابد. و در اینجاست که ما با هسته مرکزی اگزیستانسیالیسم رویاروی می شویم که اگر زندگی کردن رنج بردن است ؛ برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت. اگر اصلا زندگی خود هدفی داشته باشد, رنج و میرندگی نیز معنا خواهد داشت. اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد. هر کس باید معنای زندگی خود را , خود جستجو کند و مسئولیت آنرا نیز پذیرا باشد. اگر موفق شود, با وجود همه تحقیرها و تحمیق ها به زندگی ادامه می دهد. فرانکل که به نیچه علاقه مند است به این گفته اش نیز ایمان , دارد, «کسی که چرایی زندگی را یافته, با هر چگونه ای خواهد ساخت.»
در اردوگاه کار اجباری هر حادثه ای موجب این می شود, که زندانی کنترل خود را از دست بدهد. همه هدفهای عادی زندگی از او گرفته می شود. تنها چیزی که برایش باقی می ماند «واپسین آزادی های بشری است.» آزادی در گزینش شیوه اندیشه و برخورد با یک سری حوادث این آزادی نهایی که هم بوسیله رواقیون[۷] شناخته شده است و هم هستی گرایان نوین , در داستان فرانکل دارای اهمیت درخشانی است. زندانی یان مردمی معمولی بودند , اما دست کم شماری از آنان ثابت کردند که « ارزش رنج هایشان را دارند و با این کار شایستگی بشر را در برخاستن علیه سرنوشت خود به ثبوت رساندند.»
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
البته نویسنده این کتاب به عنوان یک «روان درمانگر» می خواهد پی ببرد چگونه می توان به انسان کمک کرد تا به این شایستگی برجسته بشری دست یابد. چگونه می توان در بیمار این حس را برانگیخت که به خاطر چیزی مسئول زندگی است , هر چند که در بدترین شرایط قرار گرفته باشد؟ فرانکل نمونه تکان دهنده ای از یک جلسه «گروه درمانی» که با زندانیان دیگر داشت به ما ارایه می دهد.
دکتر فرانکل به درخواست ناشر خود , بخش مختصر ولی آشکار و گویایی, از اصول اساسی«اوگوتراپی» و هم چنین فهرست کتب مربوطه را نیز به این زندگی نامه افزوده است. گرچه درباره دو مکتب دیگر وین یعنی فروید و آدلر نوشته های بسیاری به زبان انگلیسی موجود است, ولی بیشتر انتشارات مکتب سوم وین در رشته روان درمانگری (لوگوتراپی) به طور عمده به زبان آلمانی چاپ شده است. از این رو جا دارد که خواننده از دکتر فرانکل که این کتاب را به زبان انگلیسی نگاشته است سپاسگذار باشد.
فرانکل برخلاف بسیاری از هستی گرایان اروپایی نه بدبین است و نه ضد مذهب. بلکه برعکس نویسنده ای که خود شاهد همه رنجها و نیروهای شیطانی شکنجه بوده, به خوبی به توانایی بشر در چیره گشتن بر شرایط موجود و کشف حقیقتی روشنگر و بسنده آگاهی دارد.
خواندن این کتاب را که واژه هایش چون گوهر می درخشد و بر ژرف ترین مشکلات بشر می تابد, از همگان خواستارم. زیرا کتابی است دارای ارزش ادبی و فلسفی و پیش گفتاری است پر جذبه و ارزنده ترین جنبش روانشناسی روزگار ما.
گوردون و. آلپورت
۱- مسئول بودن, موظف بودن به انجام کاری, مسئول یعنی کسی که فریضه ای بر ذمه دارد که اگر به آن عمل نکند از او بازخواست شود.(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۲- وین پایتخت فرهنگی, بازرگانی, هنری و علمی کشور اتریش می باشد که مردانی چون موزار, هایدن, بتهوون, شوبرت و برامس در موسیقی و فروید و واگنر-یائورگ در روانکاوی و پزشکی از آنجا برخاستند.(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۳- نژند یعنی افسردگی, اندوهگینی و غمگینی(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۴- خلاف یکدیگر ورزیدن,معترض یکدیگر شدن, باهم اختلاف داشتن, خلاف ورزی, معارضه(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۵- بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه ی عصبی مشهود در ساختمان رشته های عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری به صورتهای گوناگون همچون حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی) و ضعف قوای روحی (پسیکاستنی) و غیره دیده می شود.(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۶- درندگی, وحشی گری(فرهنگ معین-بردیا گوران)
۷- مکتبی که حکمت را تنها برای تعیین تکلیف زندگانی و دستور اخلاقی می دانستند و استفاده علمی از آن نمی خواستند و بحث علت و معلول را به اندازه ای که به اخلاق یاری می رساند روا می داشتند.حتی درباره رواقیان می توان گفت جمعیت ایشان بیشتر جنبه مذهبی داشت تا فلسفی. در هر حال سر سلسله این جماعت زنون معصر ابیقور بود و دیگری از معتبران آنها خروسیپوس شاگرد و جانشین زنون است. به باور رواقیان «کل» یعنی آنچه افلاطون«مثال» و ارسطو «صورت» یا «تصور» می خواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصرا از خارج به دست می آید , یعنی به وسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش بر موم می باشد. فهم انسان چهار مرتبه دارد , وهم و گمان و ادراک و علم که مرتبه یقین است , و این چهار مرتبه را به اشاره به وسیله ی مشت باز و مشت نیم بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد , نمودار می کردند. همه رواقیان به منطق اهمیت تمام می دادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کرده اند. فلسفه رواقیان نوعی از وحدت وجود است , اما جسمانی نه روحانی , به این معنی که جز جسم وجودی قایل نیستند و بر این باورند که آن فاعل است یا منفعل.فاعل یعنی قوه (به معنی قدرت نه به اصطلاح ارسطو) آن است که در انسان روح یا نفس و در کلیه عالم پروردگار خوانده می شود. منفعل آن است که در انسان بدن و در عالم , ماده یا روح و بدن , یا خدا و ماسوی که حقیقت آنها واحد است – با یکدیگر مزج کلی دارند چنانکه وجود یکی در همه وجود دیگری ساری است و انسان عالم صغیر است و جهان عالم کبیر . رواقیان در باب حقیقت عالم از رای هرقلیطوس پیروی می کنند که اصل وجود را آتش می دانست و آتش بدوی به هوا و خاک تبدل یافته و وحی الهی در آن دمیده شده و بنا براین هر فردی از موجودات از دم الهی بهره ای دارد و آن به قوه ای که در او موجود است اجزای عالم را نگاه می دارد. مدار عالم بر ادوار است و عاقبت متلاشی می گردد و رجوع به اصل – یعنی آتش بدوی – می کند. پس از آن دور دیگر آغاز کرده و کاملا مانند دور سابق جریان می یابد و آن نیز سرانجام متلاشی می شود و همچنین تا بی نهایت. رواقیان جریان امور عالم را ضروری دانند و جبری مذهب اند. در امور اخلاقی چنین گویند : انسان که عالم صغیر است و جسما و روحا پاره ای از عالم کبیر می باشد ناچار باید از قوانین طبیعت پیروی کند, و چون در عالم کبیر طبیعت محکوم به عقل کل است که داخل وجود اوست , انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند. پس عمل نیک و فضیلت آن است که با عقل سازگار باشد و بنابراین انسان باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف می شوند از خود دور سازد و سکون خاطر را رها نکند و تاثر به خود راه ندهد و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود فاعل مختار خواهد بود. زیرا جر آنچه عقل حکم می کند آرزو نخواهد کرد و هر چه آرزو کند به آن خواهد رسید. پس امور خارجی در آزادی و اختیار و خموشی سعادت انسان تاثیری ندارد و خوشی امری درونی است یعنی بخشنودی خاطر است و شخص هر چه خود را از علایق بیشتر رهایی دهد وارسته تر خواهد بود. فضیلت مقصود با لذات است و غایت خود اوست, و آن در واقع یکی بیش نیست یعنی حکمت – شیوه عقلانی – که جنبه های مختلف دارد.(فرهنگ معین-بردیا گوران
نویسنده: بردیا