هر انسانی در زندگی همواره با مشکلات کوچک و بزرگ دست به گریبان است . و همیشه از مشکلی به مشکلی دیگر در حرکت است و پس از فایق آمدن بر هر مشکلی تجربه ای می آموزد و نگاهش به زندگی عوض می شود . کوچکی و بزرگی مشکلات از دید انسانهای متفاوت یکسان نیست ولی آنچه مهم است دید خود ما به مشکلات و زندگی است و اینکه چگونه به آنها می نگریم و چگونه می خواهیم آنها را از سر راه خود برداریم . این مقدمه را گفتم که بگویم … ((چنون عاشق چنون دیوونه حالم که می خوام از تو و از دل بنالم هنوزم با همین دیوونه حالیم یه رنگم ، صادقم ، صافم ، زلالم )) بله داشتم می گفتم که ما باید دید خود را عوض کنیم تا بتوانیم … . . (( تو که عشق ُ تو ویرونی ندیدی شب ِ سر در گریبونی ندیدی نمی دونی چه دردی داره دوری تو که رنگ پریشونی ندیدی)) همانطور که قبلا هم اشاره کردم انسانها می توانند غمهایشان را … (( عزیز جونم … عزیز جونم … غم عشق ِ تو کم نیست سوای ِ عشق ِ تو هر غم که غم نیست … گله کردی چرا می نالم از دل دیگه این ناله ها دست ِ خودم نیست …)) پس نتیجه ای که می توانیم از این بحث بگیریم این هست که … کمی بعد…جوشش اشکی و زمزمه ای … ((صفای اشک و آهم داده این عشق دل دور از گناهم داده این عشق دو چشمونت یه شب آتیش به جون زد خیال کردم خیال کردم پناهم داده این عشق…)) برگرفته از اینجا |