دوم یا سوم راهنمایی بودم، معلم ادبیات فارسی یه تکلیف به ما داد که مصدر فعل های فارسی رو در یک جدول به همراه بن های ماضی و مضارع جمع آوری کنیم. تعداد مطرح نبود ، ولی از اونجاییکه من از همون بچگی فرد فعالی بودم در عرض یک هفته ای که فرصت داشتم هرجا که می رفتم به هر آشنایی که می رسیدم می گفتم یه فعل فارسی بگو و بن های مضارع و ماضی اون رو هم پیدا می کردم و در جدول یادداشت می کردم تا اینکه تعداد اون ها رسید به حدود ۲۰۰ تا. روز موعود رسید و معلم گفت تکلیف رو بیارید نمره بدم. من از این معلم خوشم می اومد ، معلم هنرمون هم بود و واقعاً به فکر ادبیات و ذهنیت بچه ها بود و در کلاس هنر حتی آواز رو هم از روی کتاب هنر تمرین می داد ( می گفت سرود رو با آواز بخونین و نمره می داد). تنها معلمی بود که کلاس هنر رو به بطالت برگزار نمی کرد. اون روز خیلی ها تکلیف نیاورده بودند و سریع از روی بقیه یه جدول ۵ یا ۶ فعل درست کردن و اونهایی هم که انجام داده بودند حداکثر تا ۵۰ تا مصدر جمع کرده بودند. نوبت من که شد برگه های خودم رو ببرم برای نمره دادن، دیدم که همکلاسی قبل از من نمره ۲۰ گرفته که ۱۶ تا فعل جمع کرده بود ، من هم با خوشحالی که ۲۰ خواهم گرفت برگه ها رو دادم دست معلم. همه رو تند تند نگاه کرد و یه غلط پیدا کرد که بن مضارع “دیدن” که می شه “بین” رو اشتباه نوشته بودم، الان یادم نمیاد که چی نوشته بودم. خلاصه اون رو تصحیح کرد و به من نمره ۱۹ داد. گفتم من ۲۰۰ تا جمع کردم ولی… ولی نتیجه ای نداشت و با دلی شکسته نشستم… هر چند که این کار رو برای نمره ۲۰ نکرده بودم و خودم در حین جمع کردن اون افعال لذت برده بودم ولی این یک اجحاف واضح بود. کسی نبودم که عصبانی بشم، من عاطفی هستم و به جای عصبانی شدن ناراحت می شم. حالا ایشون فردی بود که آینده افراد جامعه و جامعه براش مهم بود و زحمت می کشید. حالا فکرش رو بکنین اون معلم هایی که بغیر از تدریس خصوصی هیچی براشون مهم نیست چه بلایی سر افراد جامعه می آرند. این موضوع از لحاظ عاطفی به من صدمه زد. از این آسیب های عاطفی زیاد داشتم چه در خانواده و چه در جامعه. ولی آسیب های دیگه ای هم وجود داره که معلم ها و والدین باید خیلی مراقبت کنند که متأسفانه نمی کنند و افراد جامعه ما اکثراً مشکل دارند. چه از نظر ذهنی ، چه از نظر فکری، چه از نظر عاطفی، چه از نظر اجتماعی، چه از نظر فرهنگی، چه از نظر آموزشی،…
ولی من کسی بودم که برای ترمیم این آسیب ها در خودم تلاش کردم و نتیجه هم گرفتم. ولی خیلی ها متوجه موضوع نمی شن و همونطور باقی می مونن و بعضی ها هم همون آسیب ها رو به نسل بعد منتقل می کنند.
من از اون معلم ناراحتیی بدل نگرفتم و هر وقت می بینمش بسیار احترامش می کنم چون می دونم که سعی می کرد مفید باشه. در ضمن نقاشیم هم خوب بود و نمره ۲۰ هم از ایشون گرفته بودم (;..
در آخر این نکته رو هم اضافه کنم که این آسیب ها و فشارهای روحی در اجتماع برای پیشرفت انسان مفید هستند به شرطی که ازشون در مسیر درست و برای تکامل خود استفاده کنی.
در هر جامعه ای نگرش ها و تعاریف مختلفی از مسائل وجود دارد اما برخی مسائل، روشن و واضح است که در جوامع مختلف با کمی اختلاف در تعریف، اسامی مختلفی دارند و برخوردهای متفاوتی با آن مسائل صورت می گیرد. از تعریف تن فروشی شروع می کنم. زنی که از هر جایی رانده شده و از لحاظ مالی در مضیقه شدید قرار دارد و به هر دری می زند بسته می یابد دوستانی پیدا می شوند که به او پیشنهاد می دهند با در اختیار گذاشتن جسم خود پول دریافت کند و زندگی خود و چه بسا فرزند خود را حفظ کند. شاید که برای بیشتر زنان این کار بسیار سخت باشد و شروع آن برای برخی غیر ممکن و برای برخی مشکل و برای برخی بی اهمیت است. این تن فروشی است. تن فروشی یعنی در اختیار قرار دادن تن خود برای لذت در قبال دریافت وجه. تن فروشی در جوامع مختلف ، متفاوت است و نگرش های متفاوتی نیز بر آن وجود دارد. در ویتنام و تایلند یکی از روش های بسیار معمول جذب توریست است. در این جوامع نگرش به تن فروشی بد نیست و همه می دانند که این کار از روی نیاز انجام می شود و عرضه برای تقاضاست. آن برای تامین نیاز دو طرف است. یک طرف به پول برای زندگی نیاز دارد و طرف دیگر به ارضای غریزه خود نیاز دارد که در این عمل {تن فروشی} هر دو طرف به خواسته خود می رسند. این نگرش آن کشورهاست به این عمل. اما تن فروشی در جوامع تعریف و حد خاصی دارد. دختران و زنان در این کشورها در هنگام تن فروشی به طرف مقابل اجازه نمی دهند که لب آنها را ببوسد. لب را نشانه ای برای ابراز عشق می دانند و می گویند آن برای دوست پسرم است. البته اگر بعد از مدتی بین آن زن و مرد رابطه ای ایجاد شود برحسب احساسی که در زن به مرد ایجاد شده است عمل تن فروشی به معاشقه بدل می شود و لب گرفتن نیز مجاز می گردد که این از روی احساس است و به تن فروشی مربوط نمی شود. پس تعریف عمل جنسی صرف با تعریف معاشقه متفاوت است. معاشقه بغیر از عمل جنسی جسمی صرف، احساس درونی طرفین نسبت به هم را نیز در بردارد. در اینجا شاید یادآوری این نکته بدیهی نیاز باشد که تاکید کنم که داشتن شهوت نسبت به طرف مقابل با داشتن احساس نسبت به طرف مقابل متفاوت است و تعریف مشخصی دارد . با وجود این از نظر بسیاری ، این دو از هم قابل تفکیک نیست. اما باید تاکید کنم که از نظر من قابل شناخت و تفکیک است. همین تن فروشی در ایران بسیار قبیح است و به زنانی که به این کار تن می دهند بدکاره می گویند. در حین اینکه عرضه و تقاضا وجود دارد و زنان بسیاری از روی نیاز به این عمل تن داده اند، اما فرهنگ غالب ایرانی آن را بد می داند و در حالی که در ظاهر اکثر افراد خود را از آن مبرا می دانند بسیاری از همین افراد نیز در خفا به دنبال آن هستند. این نگرش جامعه ایران است. اما نوع تن فروشی در ایران متفاوت از جوامعی است که در بالا ذکر شد. عمل تن فروشی در ایران بسیار شبیه معاشقه است و شما دو نفر عاشق را با دو نفر در حال عمل جنسی صرف نمی توانید متمایز کنید. عمل صرف جنسی در ایران حد و تعریف خاصی ندارد ( مثل محدودیت لب گرفتن) مگر آنکه بنا به مبلغ و چانه زنی، حد آن تعریف گردد. ( هر عملی مبلغ خود را داشته باشد.) به ندرت برخی هم هستند که به هر کاری تن نمی دهند و حد دارند. هنگامی که مسئله ای تعریف شده باشد، آموزش وجود خواهد داشت و حقوق مشخصی تعریف خواهد شد و در پی آن دفاعیه هایی نیز از طریق اتحادیه های صنفی صورت خواهد گرفت. آموزش در زمینه های مختلف از جمله بهداشت و تعریف حدود و تعیین مبلغ می تواند که حقوق انسانی یک زن(عرضه کننده) را تامین کند و از بسیاری مسائل نیز برای مرد (متقاضی) تامین کننده باشد. ( از جمله بهداشت) تا اینجا تعریف تن فروشی بود. خود فروشی چیست؟{ این تعاریف نقطه نظرات من است و ممکن است که مورد قبول یا رد قرار گیرد.} ابتدا نیازهای انسان را از نظرآقای دکتر مازلو ذکر می کنم؛ ۱- نیازهای فیزیولوژیکی ( گرسنگی و تشنگی و جنسی) ۲- نیازهای ایمنی ( احساس امنیت و دور از خطر بودن) ۳- نیازهای احساس تعلق و عشق ( پیوند با دیگران ، پذیرفته شدن ) ۴- نیازهای اعتباری ( عزت نفس ، پیشرفت ، کارایی و کسب پذیرش ) ۵- نیازهای شناختی ( دانستن ، فهمیدن ) ۶- نیازهای زیباشناختی ( تقارن ، زیبایی ) ۷- خودشکوفایی انسانی که از نظر نیازهای اولیه فیزیکی شامل غذا، مسکن، بهداشت تامین است اما با وجود این به اعمالی دست می یازد که ارزش انسانی را زیر سوال می برد به خودفروشی افتاده است. این اعمال ممکن است عمل جنسی صرف ، دریافت رشوه ، دادن رشوه ، دریافت هدیه در قبال مزدوری و یا عمل جنسی بدون داشتن احساس صرفا برای دریافت تایید از طرف مقابل باشد. اعمال بسیاری وجود دارد که خودفروشی است و بسیاری از ما به آن توجه نداریم. چرا من این اعمال را خودفروشی می نامم. تعریف خودفروشی در مقایسه با تن فروشی بیشتر آشکار می شود. انسانی که برای تامین نیازهای اولیه خود ، تن خود را در اختیار می گذارد بسیار ارزشمندتر از کسی است که برای تامین نیازهای ثانویه خود،{ که می تواند برایشان بیشتر تلاش کند یا خود را تغییر دهد} جان ( روان و روح) خود را درگیر می کند و در اختیار می گذارد و به فروش می رساند. پس همانطور که از نامگذاری آن ها مشخص است خود فروشی به فروش خود و جان و روان شخص مربوط است و تن فروشی به تن و جسم شخص. در تن فروشی در قبال نیاز فیزیولوژیکی ، فیزیک بدن در اختیار قرار داده می شود اما در خودفروشی برای به دست آوردن نیازهای ثانوی ( سوار شدن به ماشین آنچنانی) ،علاوه بر تن ، جان و روان نیز تقدیم می گردد. خودفروشی درجاتی دارد. پایین ترین سطح آن تن فروشی است. هرچه فرد نیازهای بیشتری را از طریق اعمال ناشایست تامین کند و هرچه برای تامین نیازهای درجات بالاتر( نیازهای عنوان شده آقای مازلو) تن به خودفروشی دهد درجه خودفروشی بیشتر است. به طور مثال ممکن است فردی برای تامین نیاز اولیه(فیزیولوژیکی) خود شخصی را لو بدهد. این خودفروشی در مرتبه تن فروشی است ولی تا حدودی مزموم تر از تن فروشی. اما هنگامی که شخصی با وجود تامین مادی برای دریافت بیشتر مزایا با مدیران و حکمرانان همراهی کرده و مزدوری کند برای نشاندن ناحق به جای حق، خودفروشی درجه بالاتری است. تامین نیاز شهوت چه از طرف مرد و چه از طرف زن اگر آسیبی در پی نداشته باشد جزو تامین نیازهای سطح پایین محسوب می شود و همچون تن فروشی ، خود فروشی سطح پایین است. و یا ممکن است شخصی برای پذیرش در محفلی یا کسب اعتبار یا تایید زیبایی یا هر نیاز سطح بالای دیگری تن به کارهای ناشایست(تعریف شده است) بزند که به نسبت بالا بودن سطح نیاز ، درجات خودفروشی نیز بالاتر خواهد بود. اکثر ما کم و بیش در حال خودفروشی هستیم و از آن اطلاع نداریم. اما در جوامع و فرهنگ های مختلف درجات خودفروشی متفاوت است و در هر فرهنگی این اعمال تا حد مشخصی خودفروشی محسوب نمی شود و غیر از آن یا بالاتر از آن خودفروشی محسوب می شود. این درجه بندی به درجه عزت نفس و شرف و جلال آن فرهنگ و یا شخص بستگی دارد. به طور نمونه فرهنگ سامورایی مرگ را به کوچکترین خفت ترجیح می دهد. که در فرهنگ ایرانی هم بوده که سارای برای دوری از لکه دار شدن دامن ، خود را به رودخانه انداخت و از بین برد. البته حفظ زندگی ، اولویت اول انسان است و لازم است که زنده ماند و برای حفظ یا بدست آوردن شرف مبارزه کرد. پائلو کوئلو می گوید اگر ببر به سراغت آمد غذای خود را به او بده بخورد بعد تو با تفنگ برخواهی گشت. شایسته است که نیازها بخصوص نیازهای سطح بالا همچون پذیرش ، پیشرفت و … از طریق صحیح تامین گردند نه از راه ارائه تن یا جان. لازم به یادآوری نیست که راه صحیح شامل تلاش و مطالعه و پشتکار و تعامل و ایجاد روابط سالم و بیان احساسات زیبا و سالم می تواند باشد.
افراد خودشکوفا جزو کسانی هستند که خودفروشی نمی کنند.
این هم شعر از خیام آن مایه زدنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش می کوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی
چند وقتی هست که می خوام این موضوع رو مطرح کنم. به نظرم می رسه که در ایران معنی دموکراسی هم مانند معانی دیگه درست درک نشده. در ایران، مردم فکر می کنند که دموکراسی به معنی آزادی کامل هست. فکر می کنند که رای گیری دموکراتیک یعنی لحاظ شدن رای همه و به اجرا گذاشته شدن خواسته همه یا برآورده شدن خواسته همه. یک تفاوت ظریف در این معنی و معنی اصلی دموکراسی وجود داره که معمولن اشتباه گرفته می شه. اگه الان معنیش رو بنویسم و بخونن می گن که ما می دونستیم و معلومه که دموکراسی همینه ولی در عمل باز یادمون می ره و همون معنی اول رو انتظار داریم. دموکراسی یعنی در نظر گرفتن رای اکثریت نه رای همه. در دموکراسی خواسته همه رو نمی شه برآورده کرد. ممکنه خواسته بعضی کاملن در جهت مخالف باشه و نشه برآورده کرد. اما می شه روش هایی پیدا کرده که رای اکثریت رو در بر بگیره. یعنی اینطور نباشه که یک رای که بیشترین آرا رو آورده فقط به اجرا در بیاد بلکه روشی پیدا بشه که برخی رای های کمی نزدیک به رای اصلی هم تامین بشه. باید بشینن و مذاکره کنند و رای های مشابه رو با ارائه یک روش خاص برآورده کنند. ولی هر کاری بکنی بعضی رای ها که کاملن در جهت مخالف اکثریت هستند نمی شه در این روش گنجوند. این افراد که رایشون در جهت مخالف رای اکثریت هست چاره ای جز کنار اومدن با رای اکثریت و تحمل ندارند. اما دو گونه رای گیری به نظر من وجود داره. روش بالا یکی از روش های رای گیری هست. اما جایی که آسیبی وجود داشته باشه، یعنی جایی که حقوق انسانی زیر سوال بره، رای با آسیب پذیرها هست حتا اگر در اقلیت باشند. یک مثال اینه که اگه باندهای استریوی یک اتومبیل، پشت صندلی های عقب باشه و این اتومبیل ۵ سرنشین داشته باشه ( ۲ سرنشین جلو و ۳ سرنشین عقب). اگر یکی از سرنشین های صندلی عقب به صدای بالای استریو اعتراض کنه و خواهش کنه که کمی صداش رو کم کنند نمی شه قضیه رو به رای گیری گذاشت. نمشه گفت که بچه ها شما نظرتون چیه و اگه چهار نفر بقیه گفتند مشکلی ندارند و یا می خوان که صدا بالا باشه پس رای اکثریت با اون ها باشه و اهمیتی به خواسته فرد آسیب پذیر ندن. اینجا رای با آسیب پذیر هست. در جامعه هم همینطوره و در مورد بسیاری از مسائلی که از نظر حقوق بشر و روانشناسی و جامعه شناسی تاکید شده که مراقبت ویژه می خواد، نمی شه رای اکثریت معتقدان مخالف رو در مورد آن لحاظ کرد. ولی در بسیاری جوامع این موضوع نادیده گرفته می شه و موضوعات مسلم به رای گذاشته می شه و با وجودی که خلاف حقوق بشر هست اما چون اکثریت اون جامعه، به گونه دیگری فکر می کنند حقوق مسلم انسان ها به صورت قانونی زیرپا گذاشته می شه. موضوعی که ذهن من رو به فکر واداشت این بود که چرا جوامع متمدن به جوامع عقب مانده حمله نمی کنند و تمدن رو با زور در آنجا حاکم نمی کنند. جوابش خیلی جالبه. جوابی که بهش رسیدم اینه که اونها ( جوامع متمدن) به عقاید انسان ها احترام می زارن و نمی خوان که عقاید هرچند کاملن درست خود رو به دیگران تحمیل کنند. ولی برای کمک به رشد،تعلیمات فرهنگی ارائه می کنند و هرچند وقت یکبار به دولت های جوامع مختلف فشار می یارند که رفراندوم برگزار کنند و رای ملت رو لحاظ کنند شاید که مردم اون جامعه رشد کرده باشند و رایشون عوض شده باشه و کمی در مورد خودشون بخوان حقوق بشر رو لحاظ کنند. برنامه ای در شبکه BBC پخش می شد که نمونه جالبی از کشور آفریقایی رو نشون می داد. این کشور آفریقایی قبلن مستعمره فرانسه بوده و قانونش فرانسوی تدوین شده بوده. اکثریت ملت این کشور، مسلمان هستند. هنگامی که فرانسه، این کشور رو به ملتش واگذار می کرد با توافق استقلال خواهان دو قانون رو تدوین کردند و کشور رو تحویل دولت محلی دادند. دو قانون وجود داره و دو دایره قضایی، یکی اسلامی و دیگری فرانسوی. هر مجرمی رو که دستگیر می کنند حق داره که انتخاب کنه با کدوم قانون براش حکم صادر بشه. دولت متمدن فرانسه نمی تونست که قانون متمدن خودش رو به این کشور تحمیل کنه ولی با کسانی که خواستند حاکم اونجا بشند به توافق رسیده که به اعتقاد هر فرد احترام گذاشته بشه و هر لحظه از هر فرد خاطی پرسیده بشه که اعتقاد شما در لحظه اکنون چی هست و مایل هستید که با چه قانونی با شما رفتار بشه یا محاکمه بشید. افرادی رو نشون می داد که شلاق می خوردند و خودشون قانون اسلامی رو انتخاب کرده بودند و شخصی رو نشون داد که دستش از ساعد قطع بود. ازش پرسیدند که شما خودتون قانون مورد محاکمه رو انتخاب کردید گفت بله. پرسیدند “می دونستید که حکم چیه؟” گفت “بله می دوستم. من دزدی کرده بودم و باید که به این جزا می رسیدم.” این روش به نظر کاملترین می رسه که همه در هر لحظه بتونند حقوق خود را تعیین کنند تا اگر دولتی یا اکثریتی خواستند حقوق انسانی را نادیده بگیرند انسان های فرهیخته بتوانند حقوق خود را داشته باشند. حتا در کشور آمریکا هم در بعضی ایالت ها حکم اعدام وجود داره و بسیاری از طرفداران حقوق بشر در هر اعدام جمع می شند و اعتراض خودشون رو به این قانون اعلام می کنند. اگر اون روش دو قانونی کشور آفریقایی در آمریکا هم اجرا می شد و چند نوع قانون وجود داشت، مردم روش زندگی و تنبیه و تشویق خودشون رو انتخاب می کردند و حقوق انسان ها براساس آگاهی اون ها برآورده می شد.
یونیسف که بخش فرهنگی سازمان ملل هست، دوره های آموزشی و امکانات تحقیقی را برای همه کشورها فراهم می کنه تا جوامع و ملل مختلف رشد کنند. و اگر یک میلیون رای در کشوری بر علیه یکی از قوانین آن کشور جمع آوری بشه سازمان ملل سعی می کنه که در مورد آن قانون به دولت آن کشور اظهاریه بده و اون قانون رو به نقد بکشه تا رای ملت اون جامعه لحاظ بشه.
مسئولین دولت های متمدن امیدوار هستند که کشورهای دیگر به مرور رشد کنند و با آموزش درست، رفتار درست را بیاموزند و در نهایت حقوق مسلم انسان را درک کرده و به آن رای داده و به آن دست پیدا کنند.
در نظر من ؛ انسان در این روز هفتم در حال رشد ذهنی قرار دارد. انسان برای رشد ذهنی که متأثر از رشد جسمی است و بر رشد جسمی هم تأثیر متقابل دارد مراحل مختلفی را طی می کند. این مراتب را تاکنون من در ۴ مرتبه ، طبقه بندی کرده ام که بیان خواهم داشت. مرتبه اول ، مرحله یقین است. شاید عرفای دیگر مرحله آخر را مرحله یقین نامگذاری کرده باشند اما من اینگونه دسته بندی و نام گذاری کرده ام. در نظر من؛ مرحله یقین همان مرحله تعصب است. مرحله ای که به چیزی که می دانیم و شنیده ایم یا خوانده ایم، یقین داریم. در آن مورد خاص در جهت دانستن بیشتر تلاش نمی کنیم و به دانسته خود تعصب داریم. این مرحله ، مرحله دگمی و جزمی است و رشدی در خود ندارد و در واقع جزو مراتب رشد نیست اما اکثر مردم در این وادی قرار دارند و از آن فراتر نمی روند. مرتبه دوم ، مرحله حیرت است. این مرحله همان وادی شک و تعجب است. هنگامی که شخصی با حیرت به موضوعی می نگرد یا با تعجب یا شک به مسئله ای نگاه می کند قابل تقدیر است. با حیرت نگریستن در زیبایی ها و شک در دانسته ها مرتبه ای خوب از رشد است و در واقع آغاز حرکت رشد ذهنی است. ممکن است بسیاری در این مرحله بمانند و فراتر نروند ، اما کسانی هم هستند که در این مرحله شروع به کنکاش و مطالعه می کنند و تلاش می کنند که دانسته های خود را تحلیل کرده و دانش های جدیدی به دست آورند تا از این مرحله عبور کنند. بعد از تحلیل و تحقیق بسیار در موضوعی خاص، شخص ممکن است به نتیجه ای دست پیدا نکند و ناامیدانه دست از تلاش بردارد و در همان وادی حیرت بماند. یا اینکه به دانش خاصی دست پیدا کند و به مرتبه سوم که مرحله شناخت است راه یابد. در این مرتبه انسان به شناختی دست پیدا می کند که به آن موضوع خاص احاطه کافی دارد و سوالات بسیاری را از طریق این شناخت پاسخ می دهد. عرفای دیگراین مرتبه را مرتبه یقین می نامند اما من آن را مرتبه یقین نمی نامم چون همانطور که ذکر کردم یقین، تعصب به دنبال خواهد داشت اما شناخت می تواند همچنان در حال رشد و تغییر باشد و انسان بین مرحله حیرت و شناخت در حال حرکت باشد در حین اینکه از طریق شناخت محدود خود می تواند به مرحله چهارم نیز وارد شود. مرحله چهارم، مرتبه عمل است. شخص بعد از شناخت ، می تواند که در پی راهکارهایی برای عمل به آن شناخت خود باشد. این مرتبه ، مرحله نهایی است اما شخص هر لحظه برای دوری از تعصب در بین وادی حیرت و شناخت و عمل در حال رفت و برگشت خواهد بود و هر لحظه شناخت خود را مورد تحلیل و عمل خود را مورد سنجش خواهد داشت و در این مراحل نیز رشد را پیگیر خواهد بود.
نمی دونم شنیدین عدد ۷ قداست خاصی در عرفان و عقاید مختلف داره! در انجیل آمده که آفرینش و خلقت جهان تا بدین جا در هفت روز یعنی هفت مرحله انجام گرفته و در قرآن ۶ روز ذکر شده است.
تا اونجاییکه یادم میاد
روز اول : خاک روز دوم : آسمان و ابرها روز سوم : آب و دریاها روز چهارم : گیاهان روز پنجم : حیوانات و روز ششم : انسان و اما روز هفتم …
آنچه که من استنباط کردم روز هفتم روزی است که در آن قرار داریم. یعنی تکامل جسم در حال اکمال است و تکامل روح در حال پیدایش و گسترش. برای همین روز هفتم می تواند مقدس باشد چون مرحله قدوسیت و روحانیت است.
ارتباط دو نفر هنگامی می تواند به خوبی پیش برود که طرفین نکاتی را همواره در نظر داشته باشند. اولین نکته؛ تصمیم برای داشتن ارتباط خوب است. اگر تصمیمی در این زمینه وجود ندارد لزومی به مطالعه ادامه این مطلب نیست. دومین نکته مهم؛ مثبت نگری است. و سومین نکته؛ رفتار مثبت هست. اگر تصمیم داریم که رابطه ای که ایجاد کرده ایم به خوبی پیش برود و به خوبی حفظ شده و بهتر نیز شود لازم است که همواره هوشیار باشیم که در مقاطع مختلف و موقعیتهای مشکل دار نیز مثبت نگاه کرده و مثبت عمل کنیم. حتا اگر متوجه شدیم که نگرش مثبت ، بی مورد است و مسلم شد که قضیه، منفی است نیز مثبت عمل کنیم. ( البته مسلم است که این هنگامی امکان پذیر است که حساب رابطه آسیب ندیده باشد و رنجشی برایمان نباشد که توضیح داده خواهد شد.) در رابطه دو طرفه اگر یک طرف ضعیف عمل کرد لازم است که طرف مقابل هوشیار باشد و خوب عمل کند تا خلا را جبران کند تا در موقعیت بهتر در صورت لزوم در آن مورد صحبت شود. توضیح اینکه اگر یکی از طرفین رنجشی دارد یا خسته است یا به هر دلیلی خوب رفتار نمی کند و یا لحن خوبی ندارد ، طرف مقابل، به رابطه هوشیار باشد و سعی کند که رفتار خوبی از خود نشان دهد تا رابطه در سطح مناسب یا آستانه خوب حفظ شود. در زمان معاصر به رابطه نیز به عنوان یک عنصر مستقل نگاه می شود. به این صورت که طرفین یک رابطه، عناصر مستقلی هستند و رابطه بین این دو نیز یک عنصر مستقل است که لازم است مورد توجه قرار گیرد و تغذیه شود. به این صورت که عنصر رابطه ، مثل یک حساب بانکی است که می تواند پر از محبت باشد یا خالی. حساب های بانکی کنونی آستانه ای دارند که شما نمی توانید کمتر از آن مبلغ در حساب خود داشته باشید. به طور مثال ۵۰۰۰ تومان کمترین مبلغی است که شما باید در حساب خود نگه دارید و نمی توانید آن را برداشت کنید. این آستانه پایین حساب شماست. عنصر رابطه نیز آستانه پایینی دارد که طرفین باید به آن توجه داشته باشند که از آن آستانه پایین تر تجاوز نکنند. اگر طرفین هوشیار نباشند و حساب رابطه آنها از آن حد پایین تر رفت ، آن رابطه آسیب دیده است. چرا رابطه را به عنوان یک عنصر مستقل در نظر می گیریم. این موضوع باعث می شود که ما در آن لحظات که به رفتار خود فکر می کنیم ، یا می خواهیم به رفتاری پاسخ بدهیم فقط به عنصر خود یا عنصر طرف مقابل نیاندیشیم بلکه عنصر دیگری به نام عنصر رابطه را نیز در نظر بگیریم. اگر خسته هستیم، اگر از طرف مقابل رنجیده هستیم، دو عنصر منفی داریم که می تواند رفتار ما را منفی کند، اما اگر به حساب رابطه توجه کنیم شاید که هوشیار باشیم که این حساب خالی نشود و در نتیجه مثبت عمل کنیم.در مورد زمانی صحبت شد که یکی از طرفین در آستانه خوبی نیست و خوب عمل نمی کند، حال توجه کنیم به زمانی که رفتار یکی از طرفین عالی است ، ممکن است طرف مقابل هوشیار نباشد یا به عمد در پاسخ به رفتار عالی ، رفتار خوبی از خود بروز ندهد، که این نیز در عنصر رابطه اثر منفی خواهد داشت و از حساب رابطه برداشت خواهد کرد. در هنگامی که یکی از طرفین خوب عمل می کند ، هوشیار باشیم که خوب عمل کنیم که این دو عملکرد با هم رابطه مستقیم خواهند داشت و به حساب رابطه خواهد افزود. این رابطه مستقیم عملکرد دو طرف در نمودار الف با نقطه صورتی با حلقه ای سبز نشان داده شده است. هنگامی که یکی از طرفین ضعیف عمل می کند ، اگر طرف مقابل هوشیار باشد و خوب عمل کند، عملکرد دو طرف، رابطه معکوس(نمودار ب نقطه صورتی با حلقه سبز) باهم دارند ولی باز به حساب رابطه خواهد افزود. پس در هنگام خوب بودن رفتار طرف مقابل از رابطه مستقیم و هنگام ضعیف بودن رفتار طرف مقابل از رابطه معکوس استفاده کنیم. این روش که بدیهی به نظر می رسد حساب رابطه را پر خواهد کرد و نه تنها در مواقع مشکل ساز تا حد آستانه پایینی پیش نخواهد رفت که آسیب ببیند، بلکه روز به روز رابطه ای پر گل و پر از شادی و عشق خواهد شد.
اما… اما با وجود اینکه این موضوع بدیهی به نظر می رسد چرا عمل به آن کمتر به چشم می خورد. هنگامی که یکی از طرفین ضعیف عمل می کند ، طرف مقابل نیز مقابله به مثل می کند( رابطه مستقیم نقطه بنفش) و هنگامی که یکی از طرفین به صورت عالی عمل می کند ، به طور مثال می گوید دوستت دارم، طرف مقابل در درون خود لذت می برد و به قول معروف حال می کند ولی به قول معروف کلاس می گذارد یا اگر رنجشی دارد لجبازی می کند و جواب طرف مقابلش را نمی دهد! ( رابطه معکوس نقطه بنفش). اینگونه رفتار ها از حساب رابطه می کاهد و روز به روز حساب را به آستانه پایینی یعنی آستانه آسیب رابطه نزدیک تر می کنداگر یکی از طرفین این رابطه رنجش پیدا کند، شایسته است که طرف دیگر از رابطه معکوس (نقطه صورتی) استفاده کند تا زمانی که رابطه به رابطه مستقیم ( نقطه صورتی ) برسد رفتار معکوس در تاریخ ایران و داستان های عاشقانه ایرانی بسیار به چشم می خورد. در داستان لیلی و مجنون ، یک شب، مجنون به در خانه لیلی می آید و عاشقانه ها سر می دهد اما لیلی در جواب از ناتوانی و ناکامی و اینکه نمی توانیم به هم برسیم سخن می گوید. بعد که مجنون ناامید و مایوس و گریان راه خود در پیش می گیرد ، لیلی به خود آمده و به رنجشی که در مجنون ایجاد کرده واقف می شود و به دنبال او می رود، این بار لیلی سخن از عشق و دلدادگی می گوید و مجنون در پاسخ از رنجش و ناکامی . لیلی ناامید و گریان برمی گردد و دوباره مجنون به خود آمده و به دنبال لیلی می رود. در آن شب این اتفاق هفت بار تکرار می شود و شاعر هر هفت بار را به تفصیل سروده است. اما همانطور که همه می دانیم در نهایت ناکامی بود که برای لیلی و مجنون حاصل شدپس برای حفظ و بهبود رابطه لازم است که در هنگام رفتار خوب طرف مقابل از رابطه مستقیم و در زمان رفتار ضعیف طرف مقابل از رابطه معکوس استفاده شده و همواره رفتار مناسب و خوبی با هوشیاری ارائه گرددلازم است که طرفین همواره در نظر بگیرند که هیچ کس کامل نیست و مثبت نگاه کنند که ممکن است طرف مقابل در زمان مورد انتظار، هوشیاری کافی و لازم را نداشته و لجبازی را کنار بگذارند و حتا اگر در مقابل رفتار عالی خود ، رفتار ضعیف دریافت کردند( نقطه بنفش رابطه معکوس)، اگر تصمیم دارند که رابطه را بهبود بخشند، همچنان به رفتار عالی خود ادامه دهند(نقطه صورتی رابطه معکوس) تا زمانی که رابطه مطلوب به دست آید( نقطه صورتی رابطه مستقیم).
البته مسلم است که این روش برای رابطه ای بیان می شود که طرفین این رابطه همدیگر را می شناسند و به هم اعتقاد دارند که تصمیم به بهبود رابطه گرفته اند. در نهایت اینکه اگر حساب رابطه آسیب ببیند بازسازی آن مشکل خواهد بود . در این مرحله هست که سرخوردگی برای یکی از طرفین یا هردو را به دنبال خواهد داشت و روش های مشاوره ای مورد نیاز خواهند بود.