success woman

داستان دوستان – ۲

درود بر همه

این داستان شاید مرتبط با موضوعتون نباشه ولی برای خودم جالبه و گاهی منو به فکر وامی داره

داستان من مربوط به زمان دفاع پایان نامه هست که بعد از گذشت چند روز دخترم به دنیا اومد و من از روز دفاع که اصلاحیه رو به انتشارت دادم امکانش رو نداشتم که به دانشگاه مراجعه کنم.تا یک روز که مادرم بعد از۱۰ برگشتن پیش ما ،تصادفی خبر فوت دکتر هومن استاد مشاورم رو از تلویزیون شنید☹ و پیشنهاد دادن روز بعد با همکاری ایشون برای ادامه کارها به دانشگاه بروم.وقتی به دفتر گروه رفتم متوجه شدم که استاد راهنما هم چند ماه قبل پس از یک مراسم خداحافظی به کانادا مراجعت کردند:grimacing:.و مدیر گروه سابق که داورم بودند عوض شده بود و مدیر جدید برخورد خیلی بدی داشتند و فرمودند نمی شه برات کاری انجام داد.نا امید رفتم انتشارت که حداقل پایان نامه های حاضر شده رو تحویل بگیرم، قراردادش تمام شده بود و از آنجا رفته بود:sob: .آنقدر شرایط روحی بدی داشتم که چند بار تو پیاده رو می خواستم بنشینم روی زمین و گریه کنم.

وقتی بالای پل هوایی جلوی دانشگاه رفتم چند دقیقه ای به تماشای ماشین ها ایستادم و فکر می کردم. همراه افکار مختلفی که به ذهنم خطور می کرد یک صدایی به مرور قوی تر می شد که “تو می تونی”، بعد از حدود ۱۵ دقیقه تونستم به خودم مسلط بشم و با تمرکز روی فکرهای امید بخش راه حل های سازنده رو بررسی کنم .اول رفتم یک وقت از رییس دانشگاه گرفتم و مشکل رو مطرح کردم و راه حل رو پرسیدم.بعد از قسمتی که مسول اجاره واحدهای دانشگاه بود تلفن انتشاراتی رو پیدا کردم و به محل جدیدشون رفتم که خوشبختانه پایان نامه های منو نگه داشته بودند.یعنی در عرض دو سه ساعت همه چیز متحول شد…

 

دقیقا آنقدر اتفاقات بد زیاد بود که باور کردنی نیست.ولی از اون به بعد وقتی با شرایط بدی مواجه می شم پیش خودم می گم من بدتر از اینو تجربه کردم حتما یک راهی هست

success woman

داستان دوستان – ۱

داستان شما داستان آموزنده ای بود

داستان شما هم منو یاد یه داستان از زندگیم انداخت.

من زمانی که تازه وارد در دانشگاه بودم و همه اساتید منو به عنوان یک فرد بی تجربه میدیدن

هر کدام میخواستن در پروژه هاشون نقش داشته باشم چون حداقل به پشتکارم اعتقاد داشتم

یکی پیشنهاد کتاب داد وقتی من قبول کردم همه زحمتا رو انداخت گردن من

یکی گفت من در تمام مقالاتم اسم تو رو مینویسم تو هم اسم منو بنویس

بهر حال من به اونها اعتماد کردم و در طرح ها به عنوان همکار اوردم و در ادامه در مقالات مستخرج از طرح اسمش امد که سر جمع شد ۳ مقاله

ولی اون هیچی

در سال ۹۴ در دانشگاه جشنواره پژوهشگر برتر برگزار شد و از من خواستند فرمها رو پر کنم

به علت اشتباهی به اون همکارم گفته نشده بود

در نتیجه من به عنوان پژوهشگر برتر شناخته شدم ولی همکارم که با استفاده از مقالات من تعداد مقالاتش بیشتر بود این اتفاق برایش نیافتاد

همیشه

ادم نتیجه تلاشش را یه جایی میگیره حتی اگر حق کشی صورت بگیره

شب همگی خوش

success motivate

موفقیت ها و شکست ها – ۲

 

درود بر همراهان عزیز

امیدوارم همگی سرحال و سلامت باشید

سپاس از مطالب خوب و همراهی همدیگر به زیبایی

 

برخی از ما از نوشتن یا گفتن در مورد خودمون نگرانیم

نگرانیم که زیرسوال بریم…

نگرانیم مطلبمون رو مسخره کنند یا خودمون رو

نگرانیم بگند این چقدر لوسه

یا این چقدر خودش رو تحویل می گیره که فکر می کنه مطالبش خیلی ارزشمندند که می نویسه…

و بسیاری از مردم ما همینکار رو انجام می دن

یعنی دیگران رو مسخره می کنند

غیبت می کنند

کنایه می زنند یا تیکه میان…

اما در مقابل اینگونه افراد افرادی هم هستند که تحسین می کنند

تقدیر می کنند

قدردانی و سپاسگزاری می کنند…

اگر درصد بگیریم به نظرم می رسه که تعداد افرادی که تحسین می کنند بیشتر از کسانیه که تمسخر می کنند

 

ولی چرا حتا اگر بین ده نفر ۹دنفر تحسین کنند و ۱ نفر تمسخر کنه برای بیشتر ما اون یک تمسخر مهم می شه و تحسین ها چندان اثری ندارن؟!

دلیلش برمی گرده به والدین و اطرافیان و معلمان…

والدین چند درصد کارها رو تحسین می کنند و چند درصد رو تحسین نمی کنند

والدین چند درصد کارهای اشتباه رو نکوهش می کنند و چند درصد رو نمی کنند…

والدین همه کارهای اشتباه رو نکوهش می کنند یعنی ۱۰۰ درصد

والدین برخی از کارهای خوب رو تقدیر و تشویق می کنند شاید حدود ۱۰ درصد

کودک نوپا که می خواد وایسته مورد تحسین والدین قرار می گیره

چون داره یه کاری رو یاد می گیره…

این کودک وقتی بزرگ شد همش در حال یادگیریه ولی برای یادگیری هاش کمتر تحسین می شه اما برای اشتباهاتش حتمن نکوهش می شه

اینطوری فرد یاد می گیره که خودش رو هم هنگام یادگیری تحسین نکنه و اون رو مهم قلمداد نکنه

موفقیت هاش رو مهم نمی بینه و خودش رو تحسین نمی کنه

ولی وقتی با شکست مواجه می شه همش خودش رو سرزنش می کنه

در حالی که باید برعکس باشه

در حالیکه باید به خودش بگه وقتی داشتم راه رفتن رو یاد می گرفتم چقدر تحسین برانگیز بود

چون داشتم کاری رو یاد می گرفتم که قبلن بلد نبودم… بنابر این هر کار تازه ای که یاد می گیرم و موفق می شم به همون اندازه تحسین برانگیزه

و اگر شکست بخورم طبیعیه

 

چندین بار می افتم تا بالاخره راه رفتن رو یاد می گیرم طبیعیه…

 

پس شکست طبیعیه و نکوهش نداره بلکه این موفقیته که خارق العاده است و قابل تحسینه….

چقدر داریم برعکس عمل می کنیم…

خودمون هم حالا شدیم والدینی که کپی والدین قبلی عمل می کنیم چه در رابطه با دیگران چه در رابطه با خودمون…

خودمون رو تحسین کنیم و به تحسین های دیگران اهمیت بدیم و نکوهش ها و تمسخر ها رو نادیده بگیریم..

البته مقوله انتقاد جداست… انتقاد نه تحسین هست و نه نکوهش…

 

انتقاد ؛ بررسی یک رخداد هست برای انجام بهتر آن…

 

پس از فرصت پیش آمده استفاده کنید و داستان هاتون رو اینجا بنویسید که کلی مزیت داره

یکیش برای خودتون هست که نوشتن رو تمرین می کنید

 

دومیش باز برای خودتون هست که با نوشتن، مساله رو بهتر برای خودتون بازبینی می کنید

سومیش باز برای خودتون هست که از بقیه و من ، بازخورد دریافت می کنید..

چهارمیش هم برای بقیه هست که یک تجربه رو مطالعه کردن و از خود تجربه یا تحلیل اون استفاده می برند

 

خودمون و دیگران رو تحسین کنیم…

 

شاداب و سلامت باشید

شبتون خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

success

موفقیت ها و شکست ها

 

درود بر همراهان عزیز

 

امشب می خوام داستانی از زندگی خودم براتون بنویسم…

شما هم اگر مایل بودید از خودتون و نظراتتون بنویسید

این داستان رو ۱۵ سال پیش در وبلاگم نوشتم…

دوم راهنمایی که بودم معلم ادبیات مون مرد خوبی بود و معلم هنرمون هم بود و سعی داشت تو هر زمینه ای به ما یاد بده….

اسمش یادم نیست ولی تا حدودی چهره اش یادمه…

یکبار ایشون بعد از درس یک تکلیفی به ما داد

گفت یک جدول و لیستی درست کنید در ستون اول مصدر فعل و در ستون دوم بن ماضی و در ستون سوم بن مضارع بنویسید و بیارید

از اونجاییکه من اهل مطالعه و تحقیق در هر زمینه ای که فکرش رو بکنید بودم از همون روز شروع کردم جدولم رو تهیه کردن

به هر کی می رسیدم ازش یک فعل می پرسیدم و بن مضارع و ماضی…

تا اینکه برای هفته بعد ۲۰۰ فعل جمع کردم در دو برگ خط دار امتحانی که بزرگ تر از برگ A4 بود اگه یادتون باشه…

معلم که اومد تکلیف ها رو خواست…یکی ۱۶ تا نوشته بود یکی ۱۹ تا و یکی هم از روی جدول من و بقیه یه جدول درست کرد و ۸ تا نوشت و برد و ۲۰ گرفت…

منم که فکر می کردم ۲۰۰ تا نوشتم با سری افراشته رفتم و برگه ها گذاشتم رو میز آقای معلم..

ایشون خیلی دقیق بود و سریع یع نظری به برگه ها انداخت و یه دونه غلط پیدا کرد

بن ماضی فعل دیدن می شه دید

بن مضارع دیدن چی می شه…

اون موقع یادم نیست چی نوشته بودم ولی غلط بود و شدم ۱۹… اعتراض کردم که من ۲۰۰ تا جمع کردم ولی فایده ای نداشت

و با ناراحتی عاطفی اومدم نشستم…

سرافراشته رفته بودم و سرافکنده برگشتم…

اون معلم رو خیلی دوست دارم و یادم نمی ره که برامون زحمت می کشید و گچ می خورد….

ولی از این داستان چه نتیجه ای می گیرید….

وارد نتیجه گیری اجتماعیش نمی شم…

ولی برای نتیجه گیری روانی یه داستان دیکه براتون تعریف می کنم…

پای بچه فیل رو در باغ وحش به تنه یک ستون چوبی می بندند….

بچه فیل بینوا هرچه تلاش می کنه نمی تونی راه بره و بعد از مدتی طولانی ناامید می شه….

بچه فیل با این بند به پا بزرگ می شه و همچنان ناامید از فرار هست

وقتی که بزرگ می شه و حتا می تونه یک ساختمون رو ویران کنه… پاش رو به یک چوب نازک که می بندند دیکه تکون نمی خوره

فکر می کنه نمی تونه اون رو تکونش بده…

دکتر سلیگمن اسم این موضوع رو گذاشته ” درماندگی آموخته شده”

جالبه که دکتر سلیگمن این موضوع رو مطرح کرده و بعد در مقابل اون یک کتاب داره با عنوان خوش بینی آموخته شده که با همکاری یکی از دوستان در حال ترجمه اون هستیم….

چندبار از این دست اتفاق ها براتون افتاده و مانع شده که دفعات بعد تلاش کنید‌‌…

من کسی نبودم که کوتاه بیام و از تلاش هام دست برنداشتم…

ولی خیلی ها از تلاش دست می کشند …

می گن هرچی هم تلاش بکنی دیده نمی شه .. داستان من هم یه نمونه اون… ولی…

اگه یادتون باشه نوشتم خشنودی یک مساله درونی هست

 

با وجود اینکه از نمره ۱۹ خیلی ناراحت شده بودم ولی همچنان از خودم خشنود بودم و حال می کردم که ۲۰۰ فعل جمع کردم

من خودم در موارد زیادی دچار درماندگی آموخته شده شدم اما از تلاش برای رفع اونها دست بر نداشتم….

به نظر من بی معنی بود که یکی بتونه و من نتونم و بی خیالش بشم…

شما هم از داستان هاتون از خوشی ها و ناخوشی هاتون برامون بنویسید…. از تلاش ها از موفقیت ها از شکست ها و دوباره برخاستن ها….

شاداب و سلامت باشیم

 

شبتون خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

gratitude enjoy

لذت و خشنودی – ۲

درود بر همراهان عزیز

 

امیدوارم که حالتون خوب باشه و خوش بین باشید

در ادامه صحبت شب های قبل راجع به خوش بینی و لذت و خشنودی از کارگاه “شادمانی و شادکامی” بنویسم…

چند شب پیش داستان ماهیگیر و مرد انگیزشی رو براتون نوشتم

تا شما اون داستان رو یه مروری می کنید… یه داستان دیگه براتون می نویسم….

آقای دکتر جولیان جینز یک مارمولک دست آموز رو در آزمایشگاهش نگهداری می کرد

چند هفته اول که این مارمولک رو داشت هر غذایی بهش می داد نمی خورد

کاهو

انبه

گوشت خوک

حتا مگس ها رو با مگس کش می کشت و بهش میداد ولی مارمولک هیچ انگیزه ای برای خوردن نداشت

دکتر جولیان خیلی نگران بود و مارمولک جلوی اون داشت از گرسنکی تلف می شد

براش حشرات زنده و غذای چینی هم امتحان کرد ولی مارمولک نمی خورد

یک روز یک ساندویچ ژامبون رو جلوی مارمولک گذاشت ولی مارمولک علاقه ای نشون نداد

دکتر جینز نشسته بود و مجله می خوند و زیر چشمی هم مارمولک رو نگاه می کرد

دکتر خسته شد و مجله رو پرت کرد که افتاد روی ساندویچ ژامبون

مارمولک یه تکونی خورد و پرید روی مجله و اون رو تکه تکه کرد و شروع کرد به خوردن ژامبون…

مارمولک ها کمین می کنند، حمله می کنند، شکار می کنند ، شکار رو می درند و بعد می خورند…

اینها مراحل خوردن برای یک مارمولکه و غیر از این نمی خورن

بیشتر ما دیگه مراحل تکامل رو قبول کردیم و مارمولک ها اولین موجودات خشکی از اجداد ما هستند….

 

قسمتی از مغز در بین حیوانات یکسان هست و اون رفتارهایی رو که اتوماتیک هست رو در بر می گیره… در این مورد در چند ویدیو در مورد غده آمیگدالا صحبت کردم که در کانال موجود هست

حالا برگردم به داستان ماهیگیر

بسیاری از دوستان شاکی شدند که با این داستان تمام انگیزه ما رو برای رشد و پیشرفت از بین بردی:joy::wink::grimacing:

اما نتیجه گیری از این داستان رو نگهداشته بودم…

اون ماهیگیری که هیچ کاری در زمینه رشد و پیشرفت نداشته با اون ماهیگیری که کلی کار برای رشد و پیشرفت داشته کلی فرق داره…

مطالبی که در مورد خشنودی نوشتم خاطرتون هست؟

اگه اون مطالب رو با داستان مارمولک ترکیب کنیم ، نتیجه گیری برای داستان ماهیگیر چطور می شه؟

اونی که کاری نکرده و نشسته ماهیگیری می کنه ذهنش خالیه و گاهی هم افکار منفی میان سراغش که اگه به این افکار منفی پر و بال بده کارش به افسردگی می کشه و اگه با افکار مثبت رویاپردازی کنه باز به نفعشه…

اونی که کلی در زمینه رشد و پیشرفت تلاش کرده و اومده نشسته ماهیگیری از چنان نیری رضایت و خشنودی پره که هیچ فکر منفی اون رو نمی تونه از پا دربیاره

اون شب که راجع به خشنودی نوشتم به این نکته اشاره کردم که چرا با وجود این همه امکانات مردم ما خشنود نیستند؟

ماهیگیر اول هم از ماهیگیری لذت می بره، ماهیگیر آخر هم از ماهیگیری لذت می بره ولی فرق اون ها در خشنودی هست…

کسی که باباش براش بی ام و خریده هم از بی ام و لذت می بره و کسی که خودش بی ام و خریده هم از بی و لذت می بره ولی خشنودیشون فرق می کنه…

پس خشنودی بدون تلاش به دست نمیاد…اگه مطالب اون شب رو مرور کنید نوشتیم که مواردی که مهارت لازم ندارند مثل بستنی خوردن، هیجان ما برانگیخته می کنند و لذت بسیاری دارند اما خشنودی در پی ندارند…

 

اما مواردی که انجامشون نیاز به آموختن مهارت دارند مثل آموختن رانندگی، آموختن مطالب جدید از کتاب … در نهایت یک خشنودی پایدار رو در ما ایجاد می کنند…

پس هرچه تلاشمون رو بیشتر کنیم خشنودیمون هم بیشتر خواهد شد… خشنودی با لم دادن به دست نمیاد، این قانون طبیعت هست

پس برای دوری از افسردگی باید هدف، انگیزه، برنامه و تلاش و پیگیری داشت

در این مسیر سلامتی روانی و جسمی با هم حفظ می شند اگه هوشیار باشیم اما اگه هوشیار نباشیم و حرص به دست آوردن هدف و پول رو داشته باشیم به خودمون آسیب می زنیم……

شاداب و سلامت باشیم در هوشیاری….

شبتون خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی:

gratitude

لذت و خشنودی

 

درود بر همراهان عزیز

از کارگاه ” شادمانی و شادکامی ” در خصوص خوش بینی سه شب نوشتم

در ادامه می خوام کمی وارد فلسفه بشم

روانشناسی علم ۱۰۰ ساله ای هست که شاخه ای از علم بسیار قدیمی فلسفه گرفته شده…

ارسطو می گه زندگی خوب چیست؟

مردم امروز می گن چگونه شاد باشیم؟

بعد شادی رو هم تعریف می کنند

از نظر مردم امروز ما شادی یعنی داشتن پول و رفیق و تفریح و …

داستانی رو تعریف کنم

یک آقایی که سخنران انگیزشی بوده رفته بوده گردش در ییلاق

مرد ماهیگیری رو می بینه که بر روی یک اسکله کوچک نشسته و با قلاب ماهیگیری منتظره تا ماهی بگیره

مرد پر انگیزه به ماهیگیر می گه اگه با تور ماهی بگیری بیشتر می گیری

ماهیگیر چیزی نمی گه

مرد پر انگیزه ادامه می ده، بعد ماهی ها رو می فروشی و یه قایق می خری ، بعد ماهی بیشتری می گیری ، ماهی ها رو می فروشی و بعد دو تا قایق می خری و می دی ماهیگیرهای دیگه برات ماهی بگیرند

ماهیگیر می گه خوب بعد چی می شه… مرد می گه بعد که ماهی ها رو فروختی یه کشتی ماهیگیری می خری و ماهی های بیشتری می گیری

ماهیگیر می پرسه خوب بعد…

مرد می گه خوب کشتی رو میدی مردهای ماهیگیر دیگه برات ماهی بگیرند و خودت میای اینجا قلاب می ندازی و صفا می کنی….

مرد ماهیگیر می گه خوب الانم قلاب انداختم و ماهی می گیرم و صفا می کنم و استرس کشتی و کارگرها رو هم ندارم…

ما شادی رو به چه قیمتی می خواهیم…

آیا اگر سوال ارسطو که می پرسه زندگی خوب چیست رو جواب بدیم توش شادی هست؟

آیا زندگی می تونه فقط شادی باشه؟!

وقتی می پرسم سلامت تن و روان چی می شه در جواب می شنوم اون که سرجاش هست!!!

چطور سرجاش هست اگر براش وقت صرف نکنی؟؟؟!!!

شادی و تفریح و… به چه قیمتی؟!

متوسط سن افسردگی چهل سال پیش ۲۹.۵ بوده و اکنون ۱۴.۵ هست

با وجود این همه امکانات چرا ما شادتر نیستیم؟!

تعریف و عملکرد در خصوص شاد بودن مهم هست

دکتر سلیگمن مواردی رو که به شادی منجر می شند در دو دسته قرار داده

لذت و خشنودی

شاید همه این رو بدونیم ولی با این تقسیم بندی متوجه می شیم که چرا چندان شاد نیستیم..

دکتر سلیگمن می گه لذت ها از برآوردن هیجان ها مثبت ناشی می شند.. مثل تفریح و دیدن فیلم کمدی و خوردن شکلات و … که شادی رو در ما ایجاد می کنند…

خشنودی از طریق به عمل درآوردن قابلیت ها و فضیلت ها به دست میاد

لذت ها گذرا هستند و چندان پایداری ندارند مثل خوردن بستنی که لذت بخش هست اما بیشتر از یک حدی دیگر لذت بخش نیست…

خشنودی در خاطره پایداری بسیار داره

لذت ها نیازی به مهارت ندارند. تماشا کردن تلویزیون مهارتی لازم نداره

خشنودی نیاز به مهارت داره، صخره نوردی نیاز به مهارت داره، کتاب خواندن نیاز به مهارت داره

از اونجاییکه لذت ها نیاز به مهارت ندارند بیشتر مورد استقبال قرار می گیرند.

اما لذت ها شادی گذرا تولید کرده و در نتیجه ما رو انسان های شادی تربیت نمی کنند

خشنودی آورها نیاز به مهارت دارند و کمتر مورد استقبال قرار می گیرند در حالی که به رشد شناختی مربوط می شند و انسان های شاد پدید میارند….

امیدوارم که این تقسیم بندی برامون مفید بوده باشه. برای من که بسیار جالبه ….

شب های بعد شاید در این مورد توضیح بیشتر نوشتم.

اگر سوالی دارید بپرسید که در اون خصوص بیشتر وارد بشیم…

 

شاداب و سلامت باشید

 

شب خوش در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

Motivation

انگیزه برای تغییر

درود بر شما همراهان

 

دوستمون نوشته:

> اگر تو مسیر تغییر آدم دلسرد یا بی انگیزه بشود چه جوری برگرده به همون قبل

در پاسخ نوشتم:

>دوست عزیزی در سال ۸۳ همین موضوع رو مطرح کرد و گفت که از خواندن کتاب های روانشناسی مایوس شده

من اسم چند کتاب رو گفتم و ایشون تایید کرد که همین کتاب ها رو خونده

بهش گفتم با خوندن این کتاب ها و نتوانستن برای عمل کردن به اون ها البته که مایوس می شید

مثل این می مونه که با نیم ساعت صحبت در اینجا من بهتون قول بدم که می تونید رفتارتون رو تحلیل کنید و وقتی شما نتونید فکر می کنید که شما مشکل دارید ولی در واقع اون کتاب ها مشکل دارند…

چند جلسه با ایشون داشتم و کتاب هایی هم بهشون معرفی کردم…

بعد از دو سال با من تماس گرفت و گفت داره برای کنکور روانشناسی می خونه…

ارشد دولتی قبول شد و ادامه داد….

وقتی در مسیر نادرست قرار بگیرید بهتون حق می دم که انگیزه اتون رو از دست بدید

ولی همیشه راه درست وجود داره و نباید از گشتن به دنبال اون نا امید شد… از یک راه نشد راه دیگه رو امتحان کنید…

 

شاداب و سلامت باشید

شب خوش و در آرامش

 

 سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

enjoy

لذت بردن

درود بر شما همراهان عزیز

 

دوست ناشناس ما در مورد لذت هم پرسیده بود…

>به نظر شما لذت بردن از زندگی چقدر مهمه

در پاسخ:

>هر موجودی در این کیهان برای بقای خود تلاش می کند

و هر فعلی که از موجود سر می زند در راستای بقای اوست

انسان که به تمدن دست یافته به این نتیجه رسیده که در ضمن اینکه دنبال بقای خود است لازم است محتاطانه عمل کند تا در این مسیر به خود و دیگران آسیب نرساند…

سرگرمی و لذت برای سلامتی بسیار مفید و در راستای بقای فرد هستند

اما افراط در هر کاری ممکن است به خودمان یا دیگران آسیب برساند یعنی بقای ما را تهدید کند

بنابراین همواره لازم است که جوانب مختلف هرکاری سنجیده شود…

افرادی هستند که از ورزش های پرهیجان لذت می برند…

اسکی در کوه های با شیب تند خطرناک هست اما آنها لباس هایی خاص را برای حفظ بقای خود می پوشند یعنی اثرات برخی از تهدید ها را کاهش می دهند.

در مجموع در هنگام لذت هورمون هایی در بدن ترشح می شوند که بسیار برای سلامتی مفید هستند اما گاهی استمرار در عمل خاصی و ترشح بالای هورمون خاصی مثل آدرنالین ، اعتیاد به ترشح آن هورمون را در ما ایجاد می کند و در نتیجه ممکن است فرد به خاطر نیاز به ترشح آدرنالین بخواهد بیشتر و بیشتر آن عمل هیجان انگیز مثل پرش سقوط آزاد را انجام دهد….

پس همه لذت ها خوب هستند به شرط دوری از آسیب به خود و دیگران

 

 

شاداب و سلامت باشیم

شب خوش و در آرامش

 

سینا یاوریان

سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

dream

رویای خود را دنبال کنیم

 

درود بر همراهان عزیز:

 

 

یک کتابی هست به نام پیشگویی آسمانی که عرفانی هست تا روانشناسی

 

اما همانطور که در کارگاه ” سلامت تن و روان” می گم، عرفان در واقع روانشناسی قدیمی هست

در این کتاب در مورد ۹ بصیرت یا بینش صحبت می کنه

در مورد دنبال کردن نشانه ها هم تاکید می کنه

اگر کتاب کیمیاگر نوشته پائلو کوئلو رو مطالعه کرده باشید هم به دنبال کردن نشانه ها اشاره شده…

آیا نشانه ها خودشون میان؟

این موضوع رو در کارگاه ” شناخت خود و کائنات” می گم که قانون جذب رو هم توضیح می دم.

نشانه ها در مسیری میان که شما تعیین کردید

مسیر رو شما در راستای هدفی برای خودتون تعریف می کنید و نشانه ها در اون راستا به شما ارائه می شند

اگر هدف و مسیری تعریف نکرده باشید نشانه ای هم وجود نداره

 

یا همه چیز نشانه هستند برای هر هدفی و شما هر چی رو دنبال می کنید و در هر مسیری که پیش میاد گام برمیدارید

این رو هم در کارگاه ” هدف و انگیزه” می گم

اگه دقت کرده باشید همه کارگاه های من در راستای هم و مرتبط به هم هستند

برگردم به موضوع نشانه ها

قهرمان داستان کیمیاگر خواب می بینه که در چاله ای در وسط یک صحرا گنجینه ای از طلا چال شده…

قهرمان داستان که به دنبال ثروتمند شدن بود این خواب رو نشانه ای می دونه و تصمیم می گیره که اون صحرا و گنجینه رو پیدا کنه…

بعد از اتفاقات بسیار جایی که خواب دیده رو پیدا می کنه و سرکرده دزدهای اون صحرا اون رو مجبور می کنه که اونجا رو به تنهایی بکنه تا به گنج برسه

 

بعد از کلی زحمت می بینند که خبری از گنج نیست. سرکرده دزدها بلند می خنده و می گه من هم خوابی دیدم که در فلان شهر در فلان کلیسای مخروبه در زیر دیوار خراب شده یک صندوقچه و گنجینه پنهان هست.. ولی هیچگاه خوابم رو باور نکردم و دنبالش نرفتم چون مثل تو احمق نبودم و به بلند خندیدنش ادامه می ده…

قهرمان داستان اهل همان شهری بود که سرکرده دزدها در خواب دیده بود و اون کلیسای مخروبه رو خوب می شناخت… وقتی برگشت شهرش رفت سراغ اون آدرسی که سرکرده دزدها در خواب دیده بود و صندوقچه گنجینه را پیدا کرد…

امشب یه داستان براتون تعریف کردم…

از دنبال کردن اهدافتون خسته نشید…

اگر قهرمان داستان خوابش رو دنبال نمی کرد خواب سرکرده دزدها رو نمی شنید و گنج همچنان در زیر دیواری در همسایگی اش پنهان مانده بود…

 

خوش بینی هم در این داستان حضور داره… می توان با خوش بینی اهداف رو دنبال کرد و به اونها دست پیدا کرد… با وجود همه سختی ها…

 

یکمی دانش بیشتر می تونه به ما کمک کنه…

شاداب و سلامت باشیم

شبی خوش در آرامش

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی

pesimism

خوش بینی در این گیر و دار

پرسش:

سلام یکم در مورد اینکه چطور میشه خوش بین بود در این گیر و دار زندگی صحبت کنید

پاسخ:

امید و خوش بینی با کنار هم قرار گرفتن دو بعدی بستگی دارد که اون ها رو نوشتم..

یافتن علل دایمی و عام برای رویدادهای خوب و علل موقتی و خاص برای بدبیاری ها ، هنر امید را می سازد.

به نوشته خوش بینی و بد بینی رجوع کنید…

 

شناسایی و سپس زیرسوال بردن افکار بدبینانه ، روشی مستند برای ایجاد خوش بینی هست.

۱- شناسایی

۲- زیرسوال بردن

آقای دکتر سلیگمن مدل ABCDE را برای این منظور پیشنهاد داده

A گرفتاری پیش آمده

B باورهایی که در مورد آن گرفتاری به طور خودکار فعال می شوند

C پیامدهای معمول آن باورها

D زیرسوال بردن آن باورهای معمول

E نیروبخشی به باور جدید

پس با شناسایی و سپس زیرسوال بردن باورهای بدبینانه به یک باور خوش بینانه دست پیدا می کنیم که به جای افسردگی و تسلیم شدن ، سرزندگی و فعالیت را در پی خود میارند.

آقای سلیگمن جالب می گه: آنچه همه ما در برخورد با موانع و مشکلات به خود می گوییم ، می تواند درست به اندازه چرت و پرت های یک رقیب حسود ، بی پایه و اساس باشد.

اگر خاطرتون باشه از نظریه تحلیل رفتار متقابل دکتر اریک برن براتون از والد و بالغ و کودک نوشته بودم..

نکته ای که آقای سلیگمن اشاره می کنه شبیه به همون خودگویی های والد یا کودک هستند که ممکن است بسیار بی پایه و اساس باشند…

آنها فقط باور هستند…

بعد آقای دکتر سلیگمن چهار شیوه برای زیرسوال بردن باورها بیان می کنه..

۱- شواهد

۲- جایگزین ها

۳- برداشت ها

۴- سودمندی

می خواهین همینطور ادامه بدم، نمی خواهین بیایین کارگاه؟!

بدون پرداخت شهریه گرفتن اطلاعات شیرینه نه؟

ولی این رو بدونین که هرچقدر هم اینجا اطلاعات در اختیارتون قرار بدم باز هم جای کارگاه رو نمی گیره فقط اینجا متوجه می شید که چیزهایی وجود دارند که نمی دونین و شاید تشویق بشید که بیایید کارگاه و مهارت ها رو یاد بگیرید

برخی فکر می کنن که راه دیگری جز اون راهی که می دونن وجود نداره . البته شما جزو اون دسته نیستید به این دلیل که الان دارید این مطالب رو می خونید تا شاید راهی دیگر باشد…این چهار تا رو هم یه کوچولو توضیح بدم

شواهدی جستجو می کنیم که باور بد را زیرسوال ببرد به طور مثال یک موفقیت را به خودمان یادآوری می کنیم

به دنبال علت های مختلف رویداد جستجو می کنیم و فقط یک علت به طور مثال مهارت کم خود را عامل اصلی قلمداد نمی کنیم

اگر آن باور به جا هم باشد آن چه معنایی دارد؟ آیا آن اتفاق به معنای پایان کار است؟ یا می توان با اتفاقی دیگری ادامه داد

یک باور حتا اگر درست باشد چسبیدن به آن باور تا چه حد سودمند است ؟ غرق شدن در این باور که دنیا باید منصفانه باشد چه کمکی به من می کند ؟ پس به دنبال تغییر باور باشم.

با چهار جمله بالا چهار شیوه زیرسوال بردن باور رو به طور خلاصه نوشتم

شاداب و سلامت باشید

شبتان خوش و در آرامش

سینا یاوریان – سخنران، مدرس و مشاور روانشناسی: