نگاهی ارسطویی به فیلم اکیرو ساخته آکیرا کوروساوا آکیرا کوروساوا کارگردان برجسته و فقید ژاپن، در فیلم “اکیرو” به مفهوم مقوله خوشبختی می پردازد. قهرمان این اثر او مردی به نام “کانجی واتانابی” می باشد، که پس از دهه ها کار یکنواخت اینک رو به مرگ است. اما مسئله اینست که تا زمانی که از نزدیک بودن مرگ خویش آگاهی ندارد، نمی تواند بفهمد که زندگیش تا چه اندازه تهی و بی هدف می گذرد. بنابراین وقتی از این حقیقت مطلع می شود، روش گذران حیات خویش را زیر سوأل می برد. به همین سبب نیز در واپسین روزهای زندگی به جستجو می پردازد، تا برای عمر خود مفهومی بیابد. بنابراین آکیرا کوروساوا در واقع با پیگیری سرنوشت قهرمان این فیلم، در پی جستجوی مفهوم واقعی خوشبختی است. ارسطو در مبحث مربوط به اخلاقیات خود منبع خوشبختی واقعی را در این می داند، که انسان در بین همنوعان خویش زندگی خوبی داشته باشد. به این مفهوم که از موقعیت هایی که به وی اعطاء می گردد به نحوی فارغ از خودخواهی استفاده کند، تا نه تنها خودش از آن منتفع شود بلکه تأثیر مثبتی نیز برای دیگران داشته باشد. فیلم آکیرا کوروساوا دو دلیل کلیدی ارائه می دهد، که چرا دستیابی به چنین خوشبختی ای بسیار مشکلست. نخستین دلیل دیدگاه افراد در مورد این مقوله می باشد. به این مفهوم که برخی از رخدادهایی که در زندگی روزمره اشخاص پیش می آید، می تواند به این تفکر منجر شود که هدفی که آنها برای رسیدن به آن در تلاشند خوشبختی واقعی است. در حالی که در حقیقت چنین برداشتی اصلا درست نیست. یکی از بهترین نمونه های عینی چنین برداشتی این باور عمومی است، که پول و خوشبختی ملازم یکدیگرند. اما در این مقاله روشن خواهد شد، که نمی توان افق خوشبختی را به یک مسئله کاملا مادی محدود کرد. مثلا خانواده ای که انسان در آن به دنیا می آید، می تواند عاملی تعیین کننده در موقعیت اجتماعی وی باشد. نمونه های این مدعا به حدی زیاد است، که نیازی به ذکر موردی ویژه وجود ندارد. این امر که کاملا خارج از کنترل افرادست، نقشی مهم در چگونگی زندگی و روش یافتن خوشبختی واقعی آنها دارد. اینک برای آنکه با جزئیات بگوییم چرا رسیدن به خوشبختی واقعی مشکل است، باید ابتدا بدانیم که خود این سعادت چیست. از دید ارسطو هر چیزی هدفی غائی دارد. مثلا هدف چاقو بریدن است. بنابراین چاقوی خوب آن است، که خوب ببرد. این گفته به این نتیجه می رسد که چاقوها باید تیز باشند. این همان نکته ای است، که قهرمان فیلم از آن غفلت می کند. چراکه بیشتر زمان عمر خود را صرف کار برای رسیدن به سعادتی کرده، که نمی توان آن را صرفا از طرق مادی کسب نمود. بنابراین بر اساس نظریات ارسطو آن خوشبختی های کوچکی را هم که کانجی ممکنست در گذشته کسب کرده باشد یا در گروه “رضایت خاطر موقت” قرار می گیرند، و یا اینکه ناشی از “بخت سازگار” هستند. مورد اول به رضامندی هایی گفته می شود، که در دوره ای کوتاه سبب برآوردن نیازهای اساسی بشر می گردند. تبلور بخت سازگار هم برای کانجی اینست، که حقوقی خوب و بیش از مکفی دارد. موجودات دیگر مجزا می کند، قدرت تعقل است. این قدرت به طور طبیعی او را به موجودی اجتماعی تبدیل می کند. همچنین این توانایی را به وی می دهد که درست را از نادرست، و بد را از خوب تشخیص دهد. ارسطو استدلال می کند تنها به سبب همین توانایی است، که انسان می تواند در راه چیزهایی تلاش کند که برایش مفیدند. بنابراین خوشبختی و سعادت هنگامی به دست می آید، که افراد بشر به صورت انفرادی و جمعی با استفاده از قدرت تعقل خود به سمت انجام کارهایی بروند که برایشان مفید می باشند. بنابراین از دیدگاه ارسطو، کانجی واقعا خوشبخت نیست. چراکه روابطش با پسر خود “میتسئو” که پس از مرگ همسرش تنها کسی بوده که با تمام وجود به وی عشق می ورزد، در بهترین حالت کسالت آورست. زیرا گرچه هنوز با پسرش و نامزد وی زندگی می کند، هیچ رابطه معنی داری بین پدر و فرزند وجود ندارد. به علاوه در این هنگام میتسئو راه خود را در پیش گرفته، و به کاری مشغول شده که بتواند مخارج خویش را تأمین کند. در واقع چنین به نظر می رسد که او بیش از هر چیز، به ثروت پدر علاقه دارد. به همین سبب کانجی در می یابد که گرچه تصمیمات پیشینش با بهترین نیات خیر برای خانواده اش اتخاذ شده، اما در واقع “پدر خوبی” نبوده است. این مسئله توجه را به این مقوله جلب می کند، که روابط بین پدر و فرزند در حقیقت به ارتباطی مادی تنزل یافته است. یعنی رابطه ای که از ایجاد شرایط برای خوشبختی واقعی به گونه ای که مد نظر ارسطو می باشد، فاصله بسیار زیادی دارد. حال پرسش اینست، که چرا دستیابی به خوشبختی واقعی تا این حد مشکل می باشد؟ چگونگی درک افراد از سعادت حقیقی، بر نحوه تلاش برای دستیابی به این خوشبختی نقشی عمده دارد. بنابراین اگر درک کسی از این مقوله نادرست و توأم با خطا باشد، تلاشش برای دستیابی به آن بی ثمر خواهد بود. این همان چیزی است، که در مورد قهرمان داستان آکیرا کوروساوا به چشم می خورد. یعنی همان چیزی که اکثر مردم هنوز هم آن را مهمترین روش رسیدن به خوشبختی تلقی می کنند. بنابراین گرچه توانسته به هدفش که اندوختن مال است برسد، اما به خود فرصت نداده که هر از گاهی دست از کار بکشد و از این اندوخته لذتی ببرد. این موضوع در صحنه ای به نمایش درآمده، که کانجی در یک مشروب فروشی با نویسنده ای آشنا می شود. او به این داستان نویس می گوید که “دهه ها” کار کرده و پولی اندوخته، که حتی نمی داند چگونه باید خرجش کند. درست در هنگام ادای این کلماتست که وی در می یابد شاید خرج کردن این اندوخته بتواند خوشبختی ای را که همواره در جستجویش بوده، برایش به ارمغان بیاورد. به همین سبب بقیه اولین روز خود را به مشروب فروشی ها و کاباره ها می رود، و تا جایی که می تواند می نوشد و خوش می گذراند. اما خیلی زود می فهمد که خوشبختی واقعی بسی فراتر از برآورده شدن نیازها و خواسته های جسمانی می باشد. روز دوم به طور اتفاقی با یکی از همکارانش روبرو می شود. همکاری که بسیار شاد و سرحال به نظر می رسد. او در مورد این حالت خود می گوید که شغل جدید بسیار ساده ای که پیدا کرده، سبب این انبساط خاطرش شده است. زیرا در کار جدید باید قطعات ساخته شده اسباب بازی ها را به هم وصل کند. بنابراین این احساس به وی دست می دهد، که با تمامی بچه های ژاپن دوست می باشد. در اینجا توجه به مقوله خوشبختی، بسیار مهم است. چراکه اهمیت حیاتی نقشی را به تصویر می کشد، که ارسطو معتقدست شانس و دوستی برای رسیدن به خوشبختی واقعی به همراه دارند. گفته های دخترک تأثیری عمیق بر کانجی می گذارد، و سبب می شود که سرانجام دریابد خوشبختی واقعی چیست. همچنین می فهمد که سعادتی که همواره در پی یافتنش بوده، نزدیک تر از آنست که انسان انتظار دارد. بنابراین با حرکتی ساده، اما اساسی به خوشبختی دست پیدا می کند. به این مفهوم که با پرداخت پولی قابل توجه، محوطه ای در یک محله فقیرنشین را به زمین بازی کودکان تبدیل می نماید. یعنی جایی را که مردم در آن زباله می ریختند. این اقدام سبب می شود که کانجی به آرامش درونی دست پیدا کند. یعنی همان احساسی که مدت های مدیدی در پیش بود، و نمی دانست چگونه باید به آن برسد. باید توجه نمود که در دستیابی به این خوشبختی واقعی یکی از عوامل مورد اشاره ارسطو نقش دارد، که همانا شانس داشتن شغلی با درآمد خوب می باشد. بنابراین می بینیم که آکیرا کوروساوا در واقع می گوید که وسیله دست یافتن به سعادت حقیقی، در اختیار اکثر مردم می باشد. اما ایشان بی توجه به آن، همچنان می کوشند از طریق کسب مادیات بیشتر به این خوشبختی برسند. این نظریه زمانی بهتر درک می شود، که همکاران کانجی نیز تصمیم می گیرند پا جا پای او بگذارند. اما به دام روزمرگی بی هدف می افتند. این دیدگاه نشانگر این حقیقت است، که افراد اندکی وجود دارند که راه درست رسیدن به خوشبختی واقعی را در پیش می گیرند. لذا لازمست متوجه باشیم که حرف اصلی آکیرا کوروساوا این است که سعادت حقیقی، بر اثر زندگی کردن در راه درست کسب می شود. پس او نیز کاملا مانند ارسطو معتقدست که این روش تنها از طریق عملکردی میسر است، که برای بشریت به عنوان یک مجموعه که خودمان نیز جزئی از آنیم، و نه تنها برای یک فرد، نتایج مثبت به بار بیاورد. بنابراین چاقوی خوب آن است، که خوب ببرد. به هیمن دلیل نیز باید تیغه اش را تیز کرد.
همین امر در مورد انسان نیز مصداق دارد. بنابراین اگر ما با این گفته موافقیم که آنچه انسان را از سایر موجودات دیگر مجزا می کند قدرت تعقل است، تقویت (تیز) کردن این توانایی بر ما تأثیری مثبت خواهد داشت و ما را به سوی خوشبختی واقعی سوق می دهد. البته عملکردهایی که به این سعادت منجر می شوند، برای افراد مختلف بسته به نوع زندگی آنها متفاوتست. اما آنچه برای همه یکسان می باشد، این واقعیت اصلی است که کسب خوشبختی واقعی تنها از طریق استفاده از قدرت تعقل به مثابه ابزاری جمعی برای کار در جهت تکامل انسان به عنوان موجود صاحب خرد می باشد. چراکه به نظر ارسطو در واقع هیچکس بدون آنکه دوستان خوشبختی داشته باشد، سعادتمند نمی شود. در عین حال باید به این مهم توجه داشت، که ممکنست دستیابی به خوشبختی واقعی برای افراد کم شانس مشکل تر باشد. چراکه بدون برآورده شدن نیازهای اصلی لازم برای بقا نیز، رسیدن به سعادت تمام عیار امکان پذیر نیست. به همین سبب هم در فیلم مورد اشاره می بینیم که قهرمان آن چند روزی پی خوشی هایی می رود، که در واقع سبب می شوند ما از منبع خوشبختی واقعی دور بیفتیم. این بخش، در فیلم نقشی بسیار مهم دارد. چراکه تأکید می کند تفکیک آرزوها و خوشی های زود گذر از سعادت واقعی، کاری دشوار می باشد. بنابراین قهرمان فیلم زمانی به خوشبختی حقیقی دست پیدا می کند، که اقدامی به عمل می آورد که به کلی از خودخواهی مبرا است. زیرا با استفاده از فرصتی که برایش پیش آمده سبب شادی و بهبود شرایط زندگی فقرایی می شود، که هیچ نوع آشنایی شخصی با آنها ندارد. خوشبختی و آرامش درونی ای که کانجی بر اثر این اقدام خود به آنها دست پیدا می کند، بسیار بزرگتر و با ارزش تر از تمامی احساسات دیگری می باشند که وی در طول زندگی تجربه کرده است. ============================================ - منبع : امعان و کاوان و ژرفان شدن در اینترنت به کمک گوگل
============================================ |