نشست های هفتگی: گذر از جهل به سوی دانایی- ۱۲ دی ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۱۲ دی ۱۳۸۵گذر از جهل به سوی داناییحمید

گزارش نشست ۱۲/۱۰/۸۵ موضوع : گذر از جهل به سوی دانایی دبیر : حمید نشست این هفته نیک اندیشان با حضور : قاسملو، سعید ، آرزو ، شیوا ، سولماز ، سعیده ، حمید ، سمیه ، ساسان ،،شهرام ، بردیا ، شبنم و فروغ آغاز شد که سینا هم بعد از شروع جلسه به همراهان پیوست

 قبل از رسمی شدن نشست قاسملو از همراهان جدا شد

 ابتدا بردیا از طرف پویا( جانشین مسوول گروه ) از همراهانی که آمدن یا نیامدن خود را از قبل اطلاع داده بودند تشکر کرد

 سپس حمید به عنوان دبیر جلسه آیین نشست را برای همراهان بیان کرد و پس از آن سیاوش که مسوولیت معرفی کتاب را بر عهده گرفته بود کتاب مسیحا ، نوشته جبران خلیل جبران – ترجمه مسیحا برزگر- را برای همراهان معرفی کرد . این کتاب شامل چندین داستان کوتاه درباره عیسی مسیح است که جبران خلیل جبران آن را از زبان آدمهای مختلف بازگو کرده است. در اینجا قسمتهایی از کتاب را با هم می خوانیم :

شما از من درباره ی ِ معجزات عیسای ناصری پرسش می کنید ! می گویند او کور را بینا کرد و افلیج را واداشت تا گام بردارد . می گویند او دیو را از درون ِ آدم های مجنون بیرون می کرد . ممکن است کوری همان اندیشه ی ِ تیره و تار باشد . این کوری را می توان با روشن کردن ِ چراغ ِ اندیشه ای تابناک ، به بینایی تبدیل کرد. شاید فلج بودن ، همان رخوت و کاهلی باشد . این بیماری را می توان با دمیدن روحی و نیرویی تازه شفا داد . شاید دیوهای درون ِ ما ، بی قراری و اضطراب ِ ما باشد . این دیوها را می توان با آرامش بیرون راند . می گویند او مرده را زنده کرده است . اگر به من بگویید که مرگ چیست ، آنگاه به شما خواهم گفت که زنده کردن یعنی چه . در مزرعه به تماشای بلوط ایستاده ام ؛ چیزی که بی فایده به نظر می رسد. در بهار همان بلوط را دیده ام که چگونه در خاک ریشه دوانده و شاخ و برگش را در آسمان گسترده است . این معجزه هزاران بار ، هنگام خواب ِ خزان و بیداری ِ بهاران اتفاق می افتد . اما چرا این معجزه در دل ِ انسانها اتفاق نمی افتد ؟ آیا فصل ها نمی توانند به دل انسان نفوذ کنند ؟ اگر خداوند به بذرها چنان نیرویی داده است که بتواند بذرهای مرده را در آغوش بگیرد و زنده کند ، چرا این نیرو را به دل ِ انسان نداده باشد که با در آغوش گرفتن ِ دل های مرده ی ِ دیگران ، آن ها را زنده کند ؟ من درباره ی ِ این معجزات سخن گفتم اما دوست دارم درباره ی ِ معجزه ی ِ بزرگتر او نیز سخن بگویم . معجزه ی بزرگتر ِ او ، زندگی ِ خود ِ او بود . او بود که مس ِ وجود مرا به طلا مبدل کرد . او به من یاد داد به کسانی عشق بورزم که از من متنفّر بودند

 سپس سعید که مسوولیت سخن نغز این هفته را به عهده گرفته بود ، چهار شعر از احمد شاملو خواند . ترانه بزرگترین آرزو ، ترانه تاریک ، ابراهیم در آتش و شبانه ۶ چهار شعر برگزیده سعید بودند که محور اصلی همه آن ها انسان و کرامت او بود .

 قطعاتی از این شعرها را با هم مرور می کنیم :

 بر زمینه سربی صبح

سوار خاموش ایستاده است

 و یال بلند اسبش در باد پریشان می شود

خدایا ، خدایا سواران نباید ایستاده باشند هنگامی که حادثه اخطار می شود .

کنار پرچین سوخته دختر خاموش ایستاده است

و دامن نازکش در باد تکان می خورد

 خدایا ، خدایا دختران نباید خاموش باشند هنگامی که مردان نومید و خسته پیر می شوند .

****

در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک

که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته ی ِ زیباترین ِ زنان

که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید

 آیا نه

 یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد

 من تنها فریاد زدم

 نه

من از فرو رفتن تن زدم

 صدایی بودم من

 شکلی میان اشکال

و معنایی یافتم

من بودم و شدم

نه زانگونه که غنچه ای ، گلی

یا ریشه ای که جوانه ای

 یا یکی دانه که جنگلی

 راست بدان گونه که عامی مردی ، شهیدی

تا آسمان بر او نماز بَرَد .

من بینوا بندگکی سربه راه نبودم و راه بهشت مینوی ِ من بز رو ِ طوع و خاکساری نبود .

مرا دیگرگونه خدایی می بایست شایسته آفرینه ای که نواله ی ِ ناگزیر را گردن کج نمی کند

 و خدایی دیگر گونه آفریدم .

*****

  بعد از خواندن شعرها همراهانی که درخواست وقت کرده بودند صحبتهای خود را مطرح کردند :

 بردیا ( مدیر باشگاه نشریه ) و شیوا ( معاون باشگاه نشریه) در مورد باشگاه نشریه صحبت کردند و یک نسخه از شماره ۱ و ۲ نشریه را به هر یک از همراهان دادند . سیاوش و سعید در مورد نحوه انتقاد کردن از دیگر همراهان صحبت کردند و متذکر شدند که انتقادات خود را به همان شخص مورد نظر بگوییم . شبنم هم از مسوول گروه ( سینا ) بخاطر پیشنهاد درباره خواندن آیین های نشست و گفت و شنود بصورت حفظی تشکر کرد . در این زمان سولماز و سعیده از همراهان جدا شدند

 و پس از رفتن آنها در زمان پذیرایی به مناسبت تولد حمید جشن کوچکی برگزار شد و سینا کتاب انسان در جستجوی معنا و نقدی بر ماهی سیاه کوچولو را از طرف گروه به حمید هدیه داد و دوستان در زمان خوردن کیک تولد کتاب را به یادگار با نوشته های زیبایشان زینت بخشیدند . همچنین با دوربینی که سمیه آورده بود چند عکس به یادگار گرفته شد . البته باید از بازیگوشی های ساسان موقع قرار دادن شمع ها در کیک و عکس گرفتن یاد کرد که فضای شاد گروه را شادتر کرد

سپس حمید یادگاریهایی را که همراهان در کتاب نوشته بودند خواند و این قسمت برنامه هم تمام شد

 سپس سینا یکی از بند های آیین نامه گروه نیک اندیشان را برای همراهان خواند

و با خواندن آیین گفت و شنود بحث این هفته آغاز شد . بحث این هفته ، گذر از جهل به سوی دانایی بود . ابتدا بردیا که این موضوع را پیشنهاد کرده بود مقدمه ای را خواند

 شناخت خویشتن خویش ، گذر از جهل به سوی دانایی ، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی ، به نیروی خرد و خرد ورزی ، نقد و نقادی توآم ، آزادگی و عشق آفرینی ، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری

در اوایل بحث شبنم از همراهان جدا شد . همچنین در اوسط بحث گذر از جهل به سوی دانایی شهرزاد به جمع همراهان اضافه شد

: و اینک بخشهایی از نظرات همراهان

* ما وسیله هایی هستیم برای اینکه جهل کیهان را به دانایی تبدیل کنیم .

 ما هستیم که ظلم را می پذیریم .و اگر ما آن را نپذیریم کسی نمی تواند آن را به ما تحمیل کند  *

عاشق بودن انسان را تحت تسلط در می آورد و کسی که عاشق می شود نوعی وابستگی پیدا می کند که می تواند زیان بار باشد

* تعصب انسانها یکی از موانع رسیدن به آگاهی و دانایی است

 همه تلاشها برای این است که کمتر به یکدیگر آسیب بزنیم ، برای این منظور لازم است که دانایی را با ارزش ها نسنجیم

 نادانی ، مستمر است اما جهل در لحظه است و به همین خاطر خطر نادانی از جهل بیشتر است

 باید توجه داشته باشیم که آگاهی ها را خودمان برای خودمان بسازیم یعنی باید آن ها را از فیلتر خودمان رد کنیم و از این طریق به آگاهی برسیم . به عبارتی ، طرح ساخت آگاهی ما باید بوسیله خودمان انجام شود

* یکی از انگیزه های دانایی گریز از سلطه پذیری است

 چیزی که در حال حاضر در جامعه ما رواج دارد این است که هر چقدر کمتر بدانیم راحت تر زندگی خواهیم کرد . این قضیه را چطور می توان توجیه کرد ؟

 یکی از راههای عملی می توند آموزش دادن به درصد بالایی از جامعه که در مقابل نادانی منفعل برخورد می کنند باشد . ما باید دانسته های خود را با این افراد تقسیم کنیم

 علت اینکه عده ای از دانستن گریزانند این است که دانسته ها – داده ها – ی خود را درک نکرده اند ، اگر انسان دانسته های خود را درک کند می تواند به آرامش برسد

* ما باید ذهن پویایی داشته باشیم تا بیشتر به زنده بودنمان پی ببریم

 یکی از موانع آگاهی جمله خانمها مقدمند می باشد . در جامعه امروز ما در حال پذیرفتن برابری زن و مرد هستیم

یکی دیگر از راههای عملی این است که برای خود سوال طرح کنیم و دیگران را نیز وادار کنیم که فکر کنند

 یکی از روشهای عملی برای برخورد با نادانی : نرفتن به مجلس ختم و تسلیت نگفتن به فردی است که عزادار است . در عوض سعی می کنم مدتی بعد به نحو دیگری او را تسلی دهم – مثلا با هدیه دادن کتابی درباره مرگ

  ما بسیاری از سنتهای خود را فراموش کرده ایم . همین که با فرد عزادار گریه می کنیم یا به او تسلیت می گوییم به او می فهمانیم که تنها نیست و ما همیشه به یادش هستیم

 دانایی فقط استفاده از نیروی عقل نیست بلکه باید احساساتمان را هم آگاهانه کنیم

 نادانی در ندانستن نیست بلکه در مطلق کردن ندانستن است

 جهل یعنی تاریکی و دانایی یعنی روشنی

 با نظر موافق اکثریت همراهان، دو بار وقت ِ نشست تمدید شد و در نهایت این نشست در ساعت ۸ به پایان رسید

 برنامه هفته آینده

 دبیر : ساسان

 سخن نغز : شبنم

 معرفی کتاب : شیوا

*** روز و روزگار به کامتان

 حمید .ع

 

نشست های هفتگی: شناخت خویشتن خویش – کتاب دمیان – ۵ دی ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۱۰.۰۵بحث : شناخت خویشتن خویش – کتاب دمیانبردیا
درود

نشست به روزگار ۸۵.۱۰.۰۵ به دبیری بردیا با گردهم آمدن همراهان سعید – شیوا – مصطفا – فروغ – سمیه – فاطمه – الهام – مسعود (مهمان) – پویا – بردیا – ساسان – سیاوش – حمید و اعظم (دو نفر آخر با تاخیر) ساعت ۵ آغاز و در ساعت ۵:۲۵ به دبیری  بردیا رسمیت یافت. علت تاخیر ۱۰ دقیقه ای سفارش دوستان برای پذیرایی بود که کمی به درازا کشید.

موضوع بحث : شناخت خویشتن خویش بود و کتاب دمیان معرفی شد.

در آغاز آیین نشست خوانده شد. و همراهان سعید – سمیه – بردیا – شیوا و ساسان به ترتیب خواهان ۲ – ۲ – ۱ دقیقه و ۱۰ ثانیه وقت شدند که درباره پیشنهادی برای گروه صحبت کنند. پویا نیز خواهان وقت ۵ دقیقه ای برای جمع آوری حق عضویت ماهیانه از همراهان شد.

شیوا کتاب “دمیان” از “هرمان هسه” برگردان “محمد بقاعی” را در ۲۰ دقیقه به گروه معرفی کرد.

در میان هفتاد و چند اثری که از هرمان هسه نویسنده نامدار آلمانی به جای مانده ، “دمیان” یکی از پر آوازه ترین آنهاست که بسیاری از مردم جهان آن را با اشتیاق خوانده اند زیرا سخن نفس انسان است. سخن حال روزگاری از عمر آدمی است که معمولا در چنبره ارزشهای قراردادی زندانی می شود و مجال آشکار شدن نمی یابد. “دمیان” نقدی است بر فرهنگ و آیین حاکم بر اروپا حکایتی است از مردمی که به اعتقاد هسه فریفته ظواهرند. هم با خود بیگانه اند و هم به جامعه شان. از باورهای خود هیاتی ساخته اند و بی آنکه به ژرفا نیک بنگرند بر گرد آن می گردند و از پیرامونشان بی خبرند. انسانها را با معیاری که خود دارند محک می زنند و ارزشها را جز از این طریق فهم نمی کننددر ژوئیه ۱۸۷۷ در شهر کالو از پدری به شدت مذهبی و مادری که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود متولدشد.او اولین گام های کودکی اش را در همین شهر روی زمین گذاشت! پدرش مبلغ مذهبی بود و به همین واسطه او سالهای میان ۱۸۸۱ تا ۸۶ را در شهر بازل گذراند. همان سالها پدرش تبعه سوئیس شد و برای همیشه بالتیک را فراموش کرد. هسه از همان ابتدا بنای ناسازگاری با قانون یکنواختی های دنیای اطرافش گذاشت. مدرسه، معلم ها، درس های تکراری همه او را به تنگ آورده بودند و او احساس می کرد می تواند همه این بندها را رهاکند. شاید همین از بند گسیختگی بود که بعدها او را در مسیر رسیدن به خود قرارداد. هسه تاب این فشارها را نیاورد و مدرسه علوم دینی را رها کرد. والدینش رفتارهای فرزند سرکش شان را به مثابه یک بدشگونی می دانستند. آنها هرمان جوان را ابتدا پیش یک فالگیر و بعد هم به کلینیک بیماران روانی بردند. بعد از اینکه پدر متعصب هسه احساس کرد او سرعقل آمده است، هرمان جوان را دوباره راهی دبیرستان کرد و هسه دوباره کمی بعد طاقت اش طاق شد. او خود را در مسیر تازه ای یافته بود. او سرشار از انرژی عجیب و تازه به دست آمده در خانه مشغول مطالعه بود. کمی بعد همزمان با این روزها در کارخانه ساعت سازی مشغول به کار شد. بعد در دانشکده کتابداری مشغول شد. همان روزها بود که علی رغم میل ظاهری اش دست به قلم برد و شعر و داستان نوشت. درحالی که تا قبل از آن همیشه با شعر و داستان مشکل داشت. همان روزها با درآمدی که از کار در کارخانه ساعت سازی داشت دو مجموعه شعر «عاشقانه ها» و «درآستانه نیمه شب» را منتشرکرد، او دراین مجموعه ها حال و هوای عجیب و مالیخولیایی آن روزهایش را شرح می دهد

قبل از جنگ جهانی اول ۴ کتاب «درراه»، «کنولوپ»، «جوانی زیباست» و «آهنگ تنهایی» را نوشت. هنگام جنگ هسه هنوز خود را یک آلمانی می دانست. او به جنگ رفت و در آنجا با حمایت های ارتش روزنامه اسرای اکسان و انتشارات حمایت از اسرا را منتشرکرد. اما این همکاری که به نظر هسه تنها به معنای وطن دوستی بود تنها سبب مخدوش شدن چهره ادبی او و دشمنی شد. همان روزها هسه در مقاله ای تحت عنوان «آه! کمی لحن تان را تلطیف کنید» از خوانندگان و مردم خواست حداقل روحیه جنگ ستیزی را دراعماق وجودشان حفظ کنند. همین مقاله سیلی از انتقادات و فحش های رکیک را برای هسه داشت تا آنجا که او به نویسنده «خائن وطن فروش» معروف شد. جنگ با هسه عجین شد و او هرگز آن روزها رافراموش نکرد. تأثیر جنگ درتمام آثار بعدی او مشهود است حتی می توان گفت که درست بعد از جنگ بود که او در آثارش به سیاست هم گوشه چشمی داشت.

سال ۱۹۱۹ زمان «دمیان» را با نام مستعار «امیل سینکلر» منتشرکرد. هسه این رمان را با تکیه بر فلسفه نیچه و باخ اوفن نوشت. نیکلر شخصیت جوان این داستان دوست دارد به آگاهی برسد و درعین حال آرامش روحی اش را حفظ کند و در این راه همکلاسی سینکلر «ماکس دمیان» به او کمک می کند. دمیان دراین اثر به شکل یک قاعده ظاهر شده است. دمیان برنده جایزه «فونتانه» شد اما هسه این جایزه را قبول نکرد. وی در این رمان از خدایی نام می برد که هم خوب است و هم بد است.در برخی زمان ها هم ستمگر است و در دیگر زمانها دادگر. هسه در این کتاب به معرفی چنین خدایی پرداخته است که متفاوت از خدایان مذاهب می باشد که کاملا نیک و خوب معرفی شده اند. هسه در این کتاب با پرداختن به روند شکل گیری باورهای سینکلر (شخصیت اول داستان) از مرحله شک تا یقین رمان را پی می گیرد و به پیش می برد. در رمان دمیان هسه می گوید: هیچ چیز .بدون مرگ زاده نمی شود

 

 

فاطمه در ۱۰ دقیقه بخش سخنان زیبا ، داستان زیبا و ژرفی از  کتاب “فرمانروای قلبها” برگردان “مریم عوفی” را که بازگشت به خویشتن خویش و آن گونه هستیم، باشیم، بود را برای گروه خواند. این داستان درباره شیری است که در پی شناخت خویش است. تا اینکه پس از تقلید کردن بسیار از این حیوان و آن حیوان متوجه می شود که باید آنگونه که هست رفتار و کردار کند.

پویا در وقت ۵ دقیقه ای ویژه برای صندوق مالی گروه به جمع آوری حق عضویت ماهیانه پرداخت.

سمیه در ۲ دقیقه وقت درخواستی خویش درباره انجمن حمایت از کودکان کار صحبت کرد و گفت که این انجمن هر ۴شنبه اول هر ماه در خانه هنرمندان تشکیل جلسه می دهند و داوطلبان در آن زمینه کاری را انتخاب می کنند.

سعید در ۲ دقیقه وقت درخواستی خویش از انتفاد و انتقادپذیری صحبت کرد.

بردیا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش از همراهان برای همراهی کردن شیوا معاون باشگاه نشست هفتگی درخواست همراهی کرد.

شیوا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش از همراهان برای همراهی برنامه شماره ۳ باشگاه کوه و تفریحات (رفتن به پارک طالفانی)  که وی مسوول برنامه اش بود سپاسگذاری کرد.

سپس در وقت پذیرایی ، همراهان از خودشان پذیرایی کردند و چندباره خودمان را به همراه جدید گروه مان معرفی کردیم و با وی صمیمی تر و مهربان تر شدیم.

در ساعت  ۶:۲۵ دقیقه وقت پذیرایی پایان یافت و نشست دوباره رسمی شد.

ساسان در ۱۰ ثانیه وقت درخواستی خویش به طور کوتاه، مختصر و مفید پیشنهاد کرد که پس از خواندن آیین نشست و موضوع بحث هر کدام از همراهان به ترتیب اندیشه خود را مطرح کند و سپس بر اساس اولویت نوبت برای سخن گفتن از اندیشه ها استفاده شود. در این باره رای گیری شد و  و با نظر ایشان موافقت شد و از این به بعد برای بخش های گفت و شنود هر نشست این پیشنهاد اجرا می شود.
آیین نشست خوانده شد و گفت و شنود بحث “خویشتن خویش” آغاز گردید.اندیشه های همراهان را در اینباره در ادامه می توانید بخوانید.

خویشتن خویش یعنی خود خودم. یعنی همه زندگی یعنی زدودن گرد و غبار از خود برای رسیدن به خود تا جایی که همچون حلاج شویم و خدا را در خود ببینیم.

به اندیشه ی آدلر انسان زمانی بیمار می شود که بین خود راستکی و آرمانی شکاف  ایجاد شود. تلاش انسان رسیدن به خود شکوفایی است.

این خود چیست که در پی آنیم.

خویشتن خویش همان خودآگاه ماست. آگاه به خودمان و آگاه به تاثیر مثبت در جهان و همچنین تاثیر منفی.

چه کار کنیم به این خویشتن خویش برسیم؟

پرسیده شد که آیا خویشتن خویش همان نشان دادن آن چه که هستیم است یا آنچکه می خواهیم نشان دهیم؟

با بالا رفتن بلوغ ، خود راستکی و آرمانی به هم نزدیک می شوند.

ما به روح مطلق می رسیم شاید خدا،‌الله ، یهودا ،‌ اهورمزدا ، همگی یکی باشند و ما به آنجا برسیم.

غیبت کردن یا ریاکارانه بازی کردن و این گونه مورد علاقه دیگران واقع شدن ما را از رسیدن به خویشتن خویش دور می کند.

خودآگاه ما همان خود ناآگاه ماست که خودش را در جمع به ما نشان می دهد که با آموزش و پرورش به آن می رسیم. کارهای باید و نباید مذهبی ما را از خود واقعی دور می کند.

داشتن ارتباطات گسترده و چالش هایی که در پیش رو داریم و نوع رفتار، ما را در رسیدن به خودشکوفایی کمک می کند. به اشتباهاتم می اندیشم و خود را سرزنش نمی کنم و خود را می بخشم و چندباره انجام اشتباهاتم خودداری می کنم و مسوولانه تر زندگی می کنم. و این گونه به خویشتن خویش می رسم.

کنار گذاشتن قوانین اخلاقی و عرف رایج در جامعه و دوباره ارزش گذاری کردن آنها و به روز کردن آنها از پیش نیازهای رسیدن به خویشتن خویش است. که این گونه یک مانع بزرگ در راه رسیدن به خویشتن خویش یعنی تعصب را از سر راه برداشته ایم.

پیش نیاز رسیدن به خویشتن خویش روراست بودن با خود و دیگران و بیان احساس خود در لحظه و به دور از ریا و دروغ.

به دیاگرام مزلو اشاره شد.

پیش نیاز رسیدن به خویشتن خویش نداشتن ایدئولوژی یا مکتبی خاص یا مذهبی خاص است و اینکه به ندای درون خودمان گوش دهیم و درون غیر وافعی که دیگران برایمان ساخته اند را رها کنیم و بشناسیم.

خوشیتن خویش یک وضعیت ایده آل ویژه ی خاص نیست همین وضعیتی است که در هر لحظه داریم. بایستنی است که به آن آگاه باشیم. اگر کار خوبی همچون انتقاد کردن سازنده و خردمندانه انجام می دهیم آگاه به آن باشیم اگر کار بدی همچون غیبت کردن می کنیم بازهم آگاه به انجام آن کار بد باشیم. همین آگاه بودن به نفس خودمان صرف نظر از ارزش آن آغار رسیدن به خویشتن خویش است.

آگاه بودن به خویشتن خویش ربطی به مذهبی بودن یا مذهبی نبودن ندارد. و مرجع قیاس و سنجش نباید دیگران باشند و باید درون خودمان باشد.

آغاز تویی راه تویی پایان  تویی ، هان که راه خود(خویشتن خویش) به خود(خودخواهی) گم نکنی.

نیازهای ما باید در زمان خود ارضا شوند و اگر ارضا نشوند به مرحله های بالاتر نمی توان رسید. و نمی توان ارتقا یافت.

فاکتورهای خودسازی و رسیدن به خویشتن خویش عبارتند از : مسوولیت پذیری – انتقاد پذیری – دلسوزی و یگانگی

عدالت و صداقت دو فاکتور مهم در راه رسیدن به خویشتن خویش است.

در راه رسیدن به خویشتن خویش از چالشها نترسیم آنها به سوی ما می آیند و ما می توانیم از آنها گذر کنیم.

گر در طلب گوهر کانی ، کانی
ور در پی جستجوی جانی، جانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
هر چیز که در جستجوی آنی، آنی

برنامه نشست آینده :
دبیر : حمید
کتاب : سیاوش
سخن زیبا : سعید

شاد و خوش و خندان باشیم

نشست های هفتگی: کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی- خدا – ۲۸ آذر ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی – ادامه بحث خدااعظم
بنام زیبا

نشست هفتگی گروه نیک اندیشان در یک روز نسبتا سرد پاییزی در تاریخ ۲۸/۹/۸۵ با حضور همراهان به ترتیب حضور مینا- شبنم – سمیه – حمید – سینا – اعظم – ساسان – سیاوش – شیوا – سارا – مریم – فاطمه – شیوا و ناصر در محل نشست قبلی برگزار شد .

جلسه با معرفی کتاب آیا تو همان گم شده ام هستی و ادامه بحث خدا انجام شد.

نشست در ساعت ۳۶/۵ دقیقه رسمیت یافت و سپس آیین نشست نوسط دبیر جلسه خوانده شد پس از آن همراهان به ترتیب سینا – شبنم – سارا و مینا از دبیر وقت خواستند تا در مورد مسائلی که به نظرشان در بهبود جلسه کمک می کند صحبت کنند.

 

در ساعت ۳۸/۵دقیقه سخن زیبا توسط سیاوش خوانده شد که چکیده ای از آن را مرور می کنیم .

 

– هرگز نباخته ای مادام که از شکست خود چیزی آموخته باشی   (زیگ زیگلر)

– از دیروز بیاموز ، برای امروز زندگی کن و به فردا امید داشته باش   ( آلبرت انیشتن )

– گوش کردن را یاد بگیرید ، فرصت ها گاه با صدای آهسته در می زنند.

– چرخ های زنگ زده و سنگین زندگی با دست های نامرئی امید می چرخند.   ( دکتر ناصر الدین صاحب الزمان)

– هر آنچه زیباست همیشه خوب نیست اما هر چه خوب است همیشه زیباست.

– هنگام ازدواج بیشتر با گوشها مشورت کن نه با چشمهایت   ( مثل آلمانی )

– عادت کنید در زندگی به هیچ چیز عادت نکنید.         (جرج برنارد شو)

– وقتی عدم اعتماد شروع می شود صمیمیت از بین می رود     ( الکساندر پوشکین )

– دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید   ( جبران خلیل جبران )

– مردان بزرگ همچون شهابها هستند که می سوزند و جهانی را از نور خود روشن می کنند.   ( ناپلئون بناپارت)

– بردباری در هنگام خشم مشکل ترین ولی با ارزش ترین کارها می باشد.   (سقراط)

 

بعد از شنیدن سخنان بسیار زیبا از سیاوش ، شبنم از وقت خود در رابطه با هنر گوش کردن صحبت کرد و اینکه چقدر زیباست که هنر گوش کردنمان را تقویت کنیم .

 

شیوا از زمان درخواستی اش در رابطه با گاهنامه صحبت کرد و اینکه همراهان می توانند اطلاعات وابسته به آن را از ایشان بگیرند.

 

حمید در نیمه های جلسه به دلیل به وجود آمدن کار ضروری برای ایشان جلسه را با عذر خواهی از همراهان ترک کردند .

معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی

سپس در زمان در نظر گرفته شده برای بخش معرفی کتاب اعظم به معرفی کتاب ” آیا تو آن گمشده ام هستی ” اثر “باربارا دی آنجلیس ” و ترجمه “هادی ابراهیمی ” پرداخت .

نویسنده  کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی یک روانشناس آمریکائی است که نتیجه سالها تجربیات و برگزاری سمینارهای متعدد را در بسیاری از کشورهای دنیا در این کتاب جمع آوری کرده است و در ارتباط با روشهای انتخاب صحیح همسر با جزئیات بسیار در خور توجهی صحبت می کند.

 

این نویسنده با دید ریزبینانه ای روابط مرد و زن را بررسی می کند و در سر فصلهای مختلف  کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی موردهای زیر را که به شکل تیتر وار و خلاصه آورده می شود بحث می کند.

 

– عاشق شدن به دلایل نادرست

– شش اشتباه بزرگ که در ابندای روابط مرتکب می شویم

– دوری از فرد نامناسب و چگونگی شناخت آن

– نقطه ضعف های مهلک

– آیا اصولا آمادگی وارد شدن به یک رابطه را دارید یا نه ؟

– آیا آماده عشق هستید؟

و…….

کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی برای هر فصل با ارائه تستهایی بسیار ظریف فرد را در شناخت خود کمک می کند و در پایان کتاب دید شخصی فرد را نسبت به خود برای وارد شدن به یک انتخاب صحیح و انتخاب همسر مناسب بالا می برد .

 

بعد از معرفی کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی ، سینا از وقت خود در رابطه با صحبت در خصوص حضور به موقع همراهان از جلسه بعد رآس ساعت ۱۵/۵ دقیقه و شروع رسمی نشست در این ساعت استفاده کرد و با رای گیری از دوستان موافقت کلی اعلام گردید تا بتوانیم نظم را در کنار هم بودن تمرین کنیم .

 

در نیمه های جلسه یکی از همراهان به نام ناصر به جمع ما پیوستند که از حضور آنها همه دوستان خرسند شدند ایشان با اینکه سن بالاتری نسبت به دیگر دوستان داشتند با شور و اشتیاق نشست را همراهی کردند ودر کنار هم ازصحبتهای یکدیگر استفاده کردیم .

 

در ادامه وقتی را برای پذیرایی از خود و گپ دوستانه داشتیم و دوستان در این فرصت سعی در محکم کردن رابطه دوستی یکدیگر داشتند.

در ساعت ۵۶/۶ دقیقه آیین گفت و شنود توسط دبیر خوانده شد و بحث این نشست که در رابطه با خدا بود بنابر تمایل دوستان از نشست گذشته ادامه یافت تا بیشر در رابطه با این لطیف و بی همتا صحبت کنیم و نظر یکدیگررا بشنویم .

 

خلاصه ای از دیدگاه دوستان به شرح زیر می باشد.

خدا همیشه مشاهده کننده است ، ما خلق کننده هستیم . هر یک از ما لحظه به لحظه در حال خلق کردن هستیم ،خدا نظاره گر خلق کردن ماست مثال این مانند این است که والد بچه ها را به پارک می برد و آنجا هر کدام از بچه ها مشغول بازیی می شود و والد نظاره گر آنها می نشیند و اگر مشکلی پیش آید جلو می رود و کمک می کند.

 

خدا یک احساس ،یک نیروی خاص است که هیچ جسم و ماهیتی نمی پذیرد .

 

چرا می خواهیم به خدا پر و بال دهیم ،خدای ورای اینهاست

 

نیایش بزرگترین نیرویی است که انسان می تواند از آن بهره برداری کند –بحث بر سر اعتقادها نیست ، بحث بر روی عملکردهای ماست .تو بی اعتقاد باش اما مثبت عمل کن

 

ما بنده خدائیم ،زندگی مثل صحفه تئاتر است که ما بازی می کنیم و می توانیم بیافرینیم .

 

خدا نیز در حال تغییر و تحول است مثل انسانها که در طول زمان تکامل یافته اند و دچار تغییر و تحول بوده اند تا به اینجا (انسانهای هوشمند ) رسیده اند.

 

خدا بهترین و والاترین توصیف است از وجودی بی همتا

 

خدا همیشه هست حالا هر کس او را به شکلی می بیند و لمس میکند یکی مثل آن چوپان در داستان حضرت موسی زیر پای خدا گلیمی پهن می کند و پایش می مالد و دستانش را می بوسد و دیگری خدا را جور دیگری می بیند

در پایان جلسه سارا راجع به برنامه شب یلدا که در رستوران سنتی پارک جمشیدیه برای کنار هم بودن در این شب بلند و به یاد ماندنی با دوستان دیگر ترتیب داده بودند صحبت کرد و دوستان را به همراهی در این شب دعوت کرد .

 

جلسه راس ساعت ۳۷/۷ دقیقه خاتمه یافت و از این نشست مثل نشستهای گذشته درسهای جدیدی گرفتیم .

 

برنامه نشست آینده گروه به این ترتیب برنامه ریزی گردید.

 

دبیر : بردیا

کتاب : شیوا

سخن زیبا : فاطمه

 

در پایان به عنوان دبیر نشست آن جلسه از همه دوستان که همراهی کردند متشکرم .

 

شاد شاد شاد باشید. (-:

نشست های هفتگی: موضوع : خدا – معرفی کتاب : اندوه ماه- ۲۱ آذر ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۲۱ آذر ۱۳۸۵موضوع : خدا – معرفی کتاب : اندوه ماهمینا
بنام تنها پناه آشفتگان دیارسرنوشت

 

در این سه شنبه سرد پاییزی ، دوستان با حضور گرم خود جمع ما را آراستند و علی رغم فقدان فضایی فراخور حال و هوای این جمع ، شور وشوق وافر عزیزان برای گوش جان سپردن به ” موضوع خدا ” از دیده کس پنهان نماند.

 

شبنم ، مینا ، سینا ، شیوا ، مصطفی ، آرزو، بردیا ، فاطمه ، ساسان ، بردیا ، سیاوش ، پویا ، شهرام ، الهام ، مهرناز ، همرهان این بزم دوستانه بودند.

 

در آغاز (۵:۳۵) شیوا سخنان زیبایی برایمان خواند:

 

در هر صحنه،دو جفت جای پا روی شن دیدم .

یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.

وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد،

به پشت سر و به جای پاهای

روی شن نگاه کردم .

متوجه شدم که چندین بار در طول

مسیر زندگیم ،

فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سختترین

و غمگین ترین دوران زندگیم بوده است.

این واقعا” برایم ناراحت کننده بود

و درباره اش از خدا سوال کردم :

خدایا تو گفتی اگر بدنبال تو بیایم ،

در تمام راه با من خواهی بود .

ولی دیدم که در سختترین دوران زندگیم ،

فقط یک جفت جای پا وجود داشت.

نمی فهمم چرا هنگا می که بیش از هر وقت دیگر

به تو نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی .

خدا پاسخ داد بنده بسیار عزیزم ،

من در کنارت هستم

و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.

اگر در آزمونها و رنجها ،فقط

یک جفت جای پا دیدی ،

زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کرد.

………………………………………………….

 

و در پایان این جملات لطیف و با معنا ، شیوا بار دیگر به معرفی کتاب اندوه ماه ، به قلم آرش حجازی پرداخت :

 

آرش حجازی متولد سال ۱۳۴۹ ، روزنامه نگار ، نویسنده ، مترجم ، پزشک ، سردبیر ماهنامه فرهنگی هنری جشن کتاب و مدیر عامل انتشارات کاروان.

برگزیده ای از این کتاب :

 

رویش را به من کرد و پرسید : به چه فکر می کنی ؟

– همیشه به من احترام گذاشته اند و از من کمک خواسته اند

– اما هیچوقت دوستی نداشته ای إ

– به من تکیه کرده اند اما هرگز کسی را نداشته ام تا به او تکیه کنم . با لذت بار غم دیگران را کشیده ام ، اما هرگز کسی بار من را بر نداشته     است. در شادی دیگران شریک بوده ام ، اما هرگز نتوانسته ام شادی خودم را برای کسی بگویم إ

– دلیلی ندارد که کسی بار تو را حس کند. زندگی تو در همین تنهایی توست إ تو خودت هم بار کسی را نکشیده ای . آن چیزی که برداشته ای فقط و

فقط بار خودت بوده است ……

همین إ با اندوه گفتم : آ رزوی من یکتایی بود نه تنهایی……

گفت یکتایی با تنهایی یکی است.

……………………………..

 

از رها کردن آزادی ام که با آن همه ز جر بدست آورده بودم،می ترسیدم . نمی توانستم بگویم آزادی چیست، اما اسارت را می شناختم . سالها در نظامی احمقانه اسیر بودم . نظام ثبوت حماقت بشر إ آزادی عمیقترین نیاز هر موجود زنده است و ما گاهی به اندک جانوران اسیر در باغ وحش می نگریستیم و برایشان دل می سوزاندیم در حالی که اسارت نوع ما بسیار گسترده تر از آن جانوران بود.

اسارت بشر میلی نهفته در درون اوست ، در کنار عشقی که به آزادی دارد. از پادشاه و وزیر و وکیل گرفته تا نوکر دست به سینه، اسیرند و در اسارتشان زندانیان و بردگان را بدبخت و فرو ریخته می دانند ،اما نمی دانند که بردگان از آنها آزادترند ، چرا که دست کم به آ زادی می اندیشند.

خوشا به حال کسی که می داند اسیر است . آنها که گمان می برند آزادند ، بدبختند . خوشا به حال آنانکه برای آزادی ، هدف آنچنان دور و دست نیافتنی می میرند و نرسیدن به آن ، وجود نداشتنش را حس نمی کنند.

……………………………

 

انسان در آغاز مرگ را نمی شناخت.این بود که تمامی توان و اندیشه اش را برای جستجوی راه گریز از مرگ ، راه زندگی بی پایان ، بکارگرفت . مرگ واداشتش که چنین ساز و برگی بسازد و تمدنی شکل دهد. او بود که شهوت زادن را در دل نهاد. او جنگیدن برای ماندن را به انسان آموخت. فیلسوفان آمدند و به نامها و راههای گوناگون ، زندگی بدون مرگ را نوید دادند . بی خبر از ادنکه او در درون آ نها بود و راهی برای گریز از درون نبود . نمی دانستم اگر انسان راز بی مرگی را دریابد ، چه انگیزه دیگری برای زیستن خواهد داشت.

از مرگ گریزی نبود ، در درون انسان بود و انسان از خود آغاز میکند. بسوی خود باز می گردد و مرگ تنها یک پله بود ، نه یک فرمانروا و او همه نبود ، میان خود آ غازین و واپسین یک نقطه نبود که دایره های بزرگ بود به نام زندگی……..

انسان بایست آ زاد میشد حتی از اندیشه خود ، می بایست آ گاهانه گام برمی داشت حتد بسوی تاریکی . بایست می رفت حتی به سوی مرگ….

می دانستم که مرگ چنان نیرومند نیست که انسان را تکامل دهد اما چیزی نمی یافتم که جایگزینش کنم . تنها آنگاه که انسان چیزی می یافت که جدا از مرگ تکاملش دهد ، از قیود تاریخی او رها میشد و تنها آنگاه می توانست ، پله واپسین را بسوی خود بپیماید.

………………………….

سپس مطالبی راجب به وظایف شورا ، توسط پویا خوانده شد . و آنگاه به همراه انجام سفارشات نوشیدنی ، مجالی برای گفتگوهای دوستانه فراهم شد.

در شروع بحث درباره موضوع خدا ، سکوتی بناگاه بر همه مستولی شد ، سکوتی که دنیایی حرف با خود داشت:

 

از کجا آغاز کنم ………

 

خدا بهترین و والاترین توصیف از وجودی است بی همتا .

والاترین مفهوم از زندگی ، والاترین مفهوم از عشق……

که این توصیف بیش از این در توان واژه ها نبود.

و ای کاش این توقع را نیز از واژه ها نمی داشتیم.

و ای کاش که او را توصیف نمی کردی .

و ای کاش ، تو هم اکنون می شنیدی فغان واژه ها را …..

——————

خدا مهربانترین و لطیف ترین موجودی است که که در موردش صحبت می کنیم خدایی که از دوران طفولیت به ما معرفی شده ، خدایی مظهر قدرت و ترس است.

—————–

 

ما هیچ تعریفی از خدا نداریم . از امام صادق: تا بحال این اتفاق برایت افتاده است ، سوار بر کشتی در دریا در حال غرق شدن باشی ؟ در لحظه غرق شدن ، در اعماق دلت امیدی داری . آن امید خداست.

—————-

 

در وجود هر شخص بخشی هست که می خواهد به سمت تعالی برود ، این بخش اگر این فرصت را داشته باشد و پیشرفت کند به یک آ گاهی بسیار بالا مبرسد که به تمام موجودیتهای هستی احاطه دارد . وآن به معنایی، خود آگاه شده است که من آنرا خدا می نامم.

—————–

خدا نیروی عظیم و لطیفی است که بر همه ما احاطه دارد. ما با خدا در مجموعه ای پیوسته در حال حرکتیم و می خواهیم به وحدت برسیم. ما جزء مجموعه ای هستیم که اگر در مسیر درست نرویم ، آسیب را به مجموعه وارد میکنیم . من جزئی از خدا هستم و خدا را در وجودم احساس می کنم ، پس می توانم خدا باشم.

 

—————–

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست         تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 

——————

 

خدا از ریشه کلمه خواه می آید که قبل از کلمه خدا تلفظ می شده و از خود می آید و معنی خود آینده و آگاه شده دارد و این کلمه بعدها ازحالت نوشته در آمده و تبدیل به آوا شده و به شکل خدا تلفظ می شود . خدا چیزی جز ، بخشهایی که در درون ما هست ، نیست.

——————

 

رب به معنای پروراننده (کسی که پرورش میدهد) ، به عنوان مثال تبدیل بالقوه به بالفعل ، تبدیل یک چیز خام به پخته ،سکون به حرکت می باشد. بشر با توجه به خلاقیت و احساسات درونیش ونیز درکی که از دنیای پیرامونش داشته ، همیشه سعی در خلق معبود و معبودانی برای خویش کرده است . اغلب خدایان روزی متولد می شوند و زایش داشته اند و همگی در خدمت اهداف بی حاصل و خود خواهانه انسانی بودند.

زندگی انسان همانند افتادن در رودی عمیق است ، که تو را از گذشته دور می کند،تا روزی که دوباره از این رود در آیی وباز در آنجایی که بودی ، قرار بگیری . انسانها قبل از آمدنشان به این دنیا حضور داشتند ولی با تغییر مکان فراموش کرده و تمام احساسات انسان در زندگیش که نمی تواند به زبان بیاورد ، بدون شک تناوشاتی از ناخدا گاه اوست ، که از روح او به هستی پیوسته وبا آن پیوند خورده است .

——————

 

تصوری هست که میگوید خدا بالاست وما پایین هستیم . خدا جدا از ما نیست. ما به تعداد آدمها خدا داریم .از نگاه روانشناختی

بخش ناخودآگاه درون ما با بخش خودآگاه در ارتباط است . گاهی نداهایی از بخش ناخودآگاه انسان می آید.

——————–

 

اتم از کوچکترین ذره هستی یعنی کوانتم تشکیل شده است واین هوش مرکزی می باشد که درون هر کوانتم وجود دارد و تشخیص میدهد که باید به چه شکلی در آید و چطور با هم عمل کنند . این هوش مرکزی در یکجا تبدیل به کوه شده است در جای دیگر تبدیل به گیاه و…. و در جای دیگر جمع میشود وبهترین شکل را به خود می گیرد که انسان اشرف مخلوقات است .

پس اگر هر شخص به خود آگاهی برسد ، و خدای خود را بشناسد ، خدای درون هر شخص ، خدای تمام هستی است .

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کزصدف کون ومکان بیرون است             طلب از گمشد گان لب دریا می کرد

———————

 

اهمیت اینست که بدانیم خدایی وجود دارد یا نه . هر کس نظریات مختلفی دارد . سوالی که برای من مطرح است اینست ، که آن هوش مرکزی از چه بوجود آمده است ؟…..

 

———————

 

دنیا خودش هوشمند و پرورنده است و ابعاد متنوعی دارد . همه این ابعاد ، اعم ازبعد ظاهری و باطنی ، درون کیهان وجود دارد . ما قطراتی از اقیانوس هستیم . اقیانوس علی رغم یکپارچگی ، از قطره تشکیل شده است . حال بصورت تجسمهایی در آمده ایم که می توانیم همدیگر را ببینیم . هوشمندترین قطره انسان است که می تواند خدایی کند . می تواند موج ایجاد کند ، از کل انرژی کیهان استفاده کند . اگر این هوشمندی را درک کرده باشد ، دیگر ذهن نیست . چیزی که مانع درک این هوشمندی

شده ذهن انسان است . این مانع همراهی با کیهان است . اگر بتوانیم ذهن را کنار بگذاریم ، با کیهان یکی خواهیم بود.

———————

 

به نقل از دیالوگی در فیلم مارمولک : به تعداد انسانها راه برای رسیدن به خدا هست . حال چه سودی میبریم ما که قطره هستیم ، بخواهیم اقیانوس را بشناسیم. ما همیشه یک فضای خالی را حس می کنیم و برای اینکه باور نکنیم که نادانیم ، جای خالی را با اسمی پر میکنیم . باید در لحظه از فضا استفاده کنیم .

———————-

 

خدا یعنی قانون، قانونی که بر طبق آن تمامی هستی در حال تعادل و حرکتی است . چون هستی بر پایه قانون بنا نهاده شده است ، البته نه قانون جزء . هستی پیوسته هست ، بدین معنا که ابندا وانتهایی ندارد ، ازلی و ابدی است. هر چه از پایین به سمت بالا پیش روی ، به منبع نور نزدیکتر خواهی شد . نوری که وابسته به هیچ نیرویی نیست . وتمام صفات افضل را با خود به همراه دارد . تنها راه پیشروی و قرار گرفتن در منبعی از نور ، جدا شدن از وجود مادی است و دوری گرفتن از هر آنچه که رنگ تعلق به خود دارد . تنها راه صعود انزوا است واین انزوا پس از به جواب رسیدن به جمع ملحق شدن است .

 

————————

(۷:۴۵) با توافق دوستان ، مبنی بر ادامه بحث در نشست آینده ، بحث خا تمه یافت.

و در پایان به نقل از سهراب :

کارما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید اینست

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

خدایا ، یاریمان رسان که خود را به  صورت                               باشکوه  ترین  تعبیر ازوالاترین بینشی

که درموردخود داریم متجلی سازیم

نشست های هفتگی: تنهایی – کتاب انسان روح است نه جسد- ۱۴ آذر ۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۰۹.۱۴موضوع بحث :تنهایی – کتاب : انسان روح است نه جسدبردیا
 

درود بر هستی(آنچه که هست) و راستی (آنچه که بهتر است باشد)
نشست این هفته با گرد هم آمدن آقایان و خانمها به ترتیب سینا – سیاوش – مینا – بردیا – شیوا – سمیه – ساسان- نیما در ساعت ۵ آغاز گشت و در ساعت ۵:۳۲ دقیقه  به دبیری بردیا رسمیت یافت.علت دیر رسمی شدن این نشست منتظر ماندن برای همراهانی بود که آمدن خود را به آگاهی مدیر باشگاه نشست هفتگی رسانده بودند، بود.

موضوع بحث تنهایی بود و کتاب انسان روح است نه جسد معرفی شد.

توضیح اینکه دبیر اصلی این نشست شهرام بود که امکان نبودن خود در نشست را به آگاهی مدیر باشگاه نشست هفتگی رسانده بود و به همین خاطر بر اساس آیین نامه اگر دبیر نشست با اعلام قبلی در نشست حاضر نشد،  نفر بعد به ترتیب حروف الفبا انتخاب خواهد شد. و مینا چون این مسوولیت را نپذیرفت نفر بعدی که بردیا بود دبیر این نشست گردید.

آیین نشست ساعت ۵:۳۲ برای گروه خوانده شد و همراهان شیوا – مینا – بردیا  و سینا از دبیر برای صحبت درباره موضوعی وقتی خواستند.

سپس بردیا در ۱۰ دقیقه وقت مورد نظر برای خواندن سخن زیبا مطلبی درباره شب چله را برای گروه خواند.

در ۲۰ دقیقه در نظر گرفته شده برای بخش معرفی کتاب، مینا به معرفی کتاب “انسان روح است نه جسد” نوشته “رئوف عبید” برگردان ” کاظم خلخالی” پرداخت. نویسنده این کتاب بر این باور است که انسان فقط روح است و در واکنش به این برخی ها چنین گفته اند که : چرا نمی گویی انسان از روح و بدن تشکیل شده است؟ تا به حقیقت نزدیکتر گردد. اما وی در پاسخ می گوید که حقیقت این است که انسان فقط روح است.و جسد صرفن لباسی برای روح است. آیا برای تشخبص هویت کسی او را با لباسهایش معرفی می کنیم یا خودش؟.

در ادامه مینا کتاب را در بخشهای ۱- چگونگی پیدایش علم روحی جدید۲- تحلیل علمی برای ظواهر برون فکنی روح۳- جهان روح در درون ماده ۴- مبانی ثواب و عقاب بطور عموم به گروه معرفی کرد.

شیوا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش از گروه نیک اندیشان به خاطر موثر بودن در تغییر روحیاتش به سمتی نیک تر و سازنده تر سپاسگذاری نمود.
مینا در ۲ دقیقه وقت درخواستی خویش از دبیران نشست ها درخواست نمود که در گزارش هایشان، اندیشه های همراهان گروه نیک اندیشان را با همدیگر تلفیق ننمایند و استقلال اندیشه ای خود اندیشه را حفظ نمایند و در این باره امانت داری بیشتر و بهتری از خود نشان دهند. همچنین وی از گروه برای شرکت در یک برنامه کنسرت دعوت نمود.
بردیا در ۱ دقیقه وقت درخواستی خویش برنامه باشگاه “کوه و تفریحات” گروه نیک اندیشان را برای روز جمعه به تاریخ ۸۵.۰۹.۱۷ را به آگاهی همراهان حاظر در نشست رسانید و از آنان برای شرکت در این باره دعوت نمود.

سپس مطابق با برنامه هر هفته بندهایی از آیین نامه گروه نیک اندیشان (تا پایان ماده ۱۳) توسط مدیر باشگاه نشست هفتگی برای حاضران در نشست خوانده شد.
و در ادامه سینا در وقت درخواستی خویش اندکی درباره تاریخچه گروه سخن راند و همچنین برگزار نشدن جشن تولدی برای مینا و ناهشیار بودن همراهان در توجه به همدیگر را یادآور و گوشزد شد.

در ادامه دوستان همدیگر را برای دوستان تازه وارد معرفی کردند و از خود صحبت کردند. در وقت پذیرایی نیز دوستان با سفارش هایشان از خودشان پذیرایی کردند و این گونه هم میزبان بودند و هم مهمان خودشان و صمیمیت و دوستی بین همراهان باز هم بیشتر و بهتر شد.

در ساعت ۶:۵۶ آیین گفت و شنود خوانده شد. و بحث این نشست با موضوع “تنهایی” که بوسیله الهام در بخش بحثهای گروه پیشنهاد شده بود و بالاترین امتیاز را نیز به خود اختصاص داده بود ، آغاز شد. که در زیر اندیشه هایی از این گفت و شنود را باهم مرور می کنیم…

اگر تنها شوم بازهم خدا هست. به تنهایی باوری ندارم. اگر تنها باشیم رشد فکری و روحی نخواهیم داشت و تنهایی را رد می کنم.

برخی زمانها تنهایی لازم است برای اندیشیدن به کرده های خویشتن ولی تنها زندگی کردن انسان درست نیست. کسانی که در تنهایی زندگی می کنند خود را دوست دارند و دیگران را کمتر.

انسان بهتر است با خانواده زندگی کند نه در تنهایی.

من از سال ۷۲ در تهران به تنهایی زندگی می کنم. تنهایی را می توان به تنهایی فیزیکی  و روحی بخش بندی کرد و بستگی به درون دارد. من تنها در خانه، تنها نیستم.

تنهایی هم برای شناخت خویشتن خویش لازم است. من هنگامی احساس تنهایی می کنم که چیزی برای اندیشه کردن یا بخشش نداشته باشم.

من ۵ سال تنها بودم و این موجب شد من مستقل باشم. تنهایی فیزیکی خوب است ولی تنهایی روحی خوب نیست.

انسان ها در تنهایی به حقیقت خودشان می پیوندند و چون می ترسند از آن فرار می کنند. در تنهایی هاست که می توانیم به ریشه های زندگی برسیم.

در تنهایی هاست که انسان فرصت خودسازی را دارد. فرصت روبرو شدن با خودش.
انسان های گوشه گیر و در جستجوی انزوا، افسرده هستند و بر این باورند که کسی آنها را دوست ندارد و به آنها اهمیت نمی دهند انسان پیروز هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند. و تنهایی به این معنی به خاطر ترس از فعالیت و زندگی است.

با خواندن شعر “تصور کن” از آقای “جان لنون” به تنهایی اندیشه ای ایشان اشاره شد و اینکه شاید امروز از نگاه اندیشه تنها باشیم ولی با پایداری می توان اندیشه را از تنهایی در آورد حتا اگر آن زمان من تنهای این زمان نباشم ولی دیگر اندیشه ی تنهای این زمان من تنها نخواهد بود و در اکثریت خواهد بود.

به تنهایی ذهنی برای مقتضیات سنی اشاره شد. این تنهایی یعنی اینکه ما یک خلایی یا یک نه هستی را در جایی از ذهنمان احساس می کنیم. دو نفر که باهم بودند و تنها نبودند ولی احساس تنهایی ذهنی می کردند.

تنهایی یک گونه امتحان صبر است.

اندیشه تنها در یک جمع و گروه داریم و همچنین ممکن است یک گروه تنها در یک جامعه داشته باشیم.

تنهایی به خاطر ترس است.

به تنهایی دو گروه انسانی اشاره شد گروهی که گوشه گیر است و افسرده و گروهی دیگر که به خاطر بزرگ بودن اندیشه شان  و ناتوان بودن مردمشان از درک آنها در تنهایی به سر می برند این گروه را برزگ مردان و بزرگ زنان تشکیل می دهند.

اگر کل را ببینیم و برقراری ارتباط را ببینیم احساس تنهایی نمی کنیم.  ولی متاسفانه آن را به گونه ذهنی می پذیریم ولی در عمل برای رفع این تنهایی کرداری نداریم و به آن عمل نمی کنیم. که آن را به کردار درآوریم با همه آن کل یکی می شویم و دیگر تنها نیستیم.

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد(مصرع دوم این شعر پس از اینکه از خواننده آن پرسیده شود در اینجا نوشته می شود)
و در پایان شعری از احمد شاملو خوانده شد :

از تنهایی مگریز
به تنهایی مگریز
گه گاه
آن را بجوی و تحمل کن
و به آرامش خاطر
مجالی ده !
برنامه نشست آینده گروه:
دبیر : مینا
کتاب : شیوا
سخن : شیوا

 

در ضمن نشست با رای گیری تا ساعت ۷:۴۵ به مدت ۱۵ دقیقه تمدید شد.

شاگرد و آموزگار هم باشیم و خاکیِ کیهانی

نشست های هفتگی: درباره مرگ – کتاب روان شناسی و دین- ۷ آذر ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۱۳۸۵/۹/۷سخن زیبا ، معرفی کتاب (روان شناسی ودین) ، بحث(مرگ)شیوا

نشست با حضور تعدادی از همراهان گروه نیک اندیشان به ترتیب ورود : قاسملو ، شبنم ، اعظم ، شیوا ، شهرام ، ساسان ، بردیا ، مینا ، شهاب ، پویا ، سیاوش ، و با دبیری شیوا برگزار شد.

موضوع بحث مرگ بود و کتاب روان شناسی و دین معرفی شد.

جلسه در ساعت ۱۵:۱۷ دقیقه رسمیت یافت و پس از خوانده شدن آیین نشست ، شیوا سخن زیبا را خواند ، که مقاله ای بود در مورد عشق نوشته ی سید علی هاشمی ، از گاهنامه ی امتداد .

خلاصه ای از سخن زیبا

عشق میل مفرط است واشتقاق عاشق ومعشوق از عشق است وبه معنی فرط حب ودوستی است و نیز مشتق از عشقه است وآن گیاهی است که به دور درخت پیچد و آب آنرا بخورد و رنگ آنرا زرد کند و برگ آنرا بریزد و بعد از مدتی خود درخت نیز خشک شود عشق مهمترین رکن طریقت است ، عشق درد نیست ولی به درد آرد بلا نیست ولیکن بلا آرد و چنان که علت حیات است ، هچنان سبب ممات است عشق حیات دل است اگر خاموش باشد دل را چاک کند و از غیر خودش پاک کند واگر بخروشد وی را زیر ورو کند و از قصه ی او شهر وکوی را خبر کند ، ادب عشق ولاترین آداب است ، چنان که قوانین وسایر اداب شکسته می شود وادب از نو آغاز می گردد ممکن است بعضی چیزهای بد خوب شود و بعضی مسائل خوب بد ، با گله از یار و تاختن بر او و از یاد بردن لطایف و ظرایف دوستی بهتر است زمین بازی را دوستانه قبل از هر خونریزی ترک کرد چون انجا که عشق است ، گله از یار نیست ، البته گرچه در جهان مادی ، گفتگو همیشه لازم است ، اما گفتگویی که سر از جایی دیگر بیرون آورد و سکون در سرزمین من و تن است تنها لاف عشق است… والی آخر.

معرفی کتاب

سپس شبنم به مدت ۲۰ دقیقه به معرفی کتاب پرداخت ، نام کتاب روانشناسی ودین نوشته ی کارل گوستاو یونگ ، که در این کتاب نمونه ی کاملی از تجربیات تحقیقات و مقلات یونگ آورده شده است ، یونگ روانشناس و فیلسوف سوئیسی از دانشگاه زوریخ بوده است ، و معتقد بوده است که روانشناسی با دین رابطه ی مستقیم دارد ، یونگ رفتار ادمی را به دو بخش خود آگاه و ناخود آگاه تقسیم می کند رفتار خودآگاه در اختیار افراد و ضمیر ناخودآگاه درونی است که چندین لایه دارد ، وبیشترین مشکلات روانی انسانها ، به ناخودآگاه آنها بر می گردد .

به گفته ی یونگ این عبارت است از حالت مراقبه و توجه بشر به عواملی توانا ، خطرناک و مساعد و غیره که بر این عوامل نامهای گوناگون گذاشته است دین یکی از قدیمیترین تظاهرات روح انسان است این کتاب کتابی سنگین است که برای درک بیشتر احتیاج به چندین بار مطالعه دارد .

***

آیین نامه

در وقت اضافه ی خواسته شده توسط همراهان پویا به مدت ۳ دقیقه ویرایش سوم آیین نامه ی جدید گروه نیک اندیشان را قرائت کرد و به مدت ۵ دقیقه نیز حق عضویت ماهانه ی گروه نیک اندیشان را از همراهان جمع آوری کردو پس از آن پذیرایی انجام شد .

مرگ

در ساعت ۱۸:۳۵ پس از خوانده شدن آیین گفتگو بحث رسما آغاز شد ، موضوع بحث مرگ ، ترس از مرگ و اتفاقات پس از مرگ بود همراهان پس از درخواست وقت از دبیر نظرات خود را در مورد موضوع بحث بیان کردند بحث با سوال مرگ چیست و بعد از مرگ چه می شود؟ شروع شد ، یکی از همراهان با اعتقاد به اینکه چون دنیایی پس از مرگ وجود دارد زندگی ما معنی پیدا می کند گفت: در آن دنیا حق انسانها احقاق خواهد شد و تا تجربه نشود قابل درک نیست ،در ادامه ی بحث از طرف همراهان چنین گفته شد که هر انسانی در این دنیا ماموریتی دارد و هنگامیکه ماموریتش به پایان می رسد ، مرگش فرا می رسد و این زمان بسته به نوع زندگی هر فرد متغیر است ، خواب و مرگ و زندگی مشابه هم هستند .

مرگ پیوستن به دریایی عظیم است ، مرگ را از دید انفرادی نباید دید مرگ برای رسیدن به کل و وحدت است ، روح چیزی جز اندیشه نیست و روان اندیشه نشان دهنده ی زنده بودن انسان است و جاودانگی در همین لحظه است ، چون مرگ برای ما شناخته شده نیست ترس آور است . مرگ وجود ندارد به جای واژه ی مرگ بهتر از از واژه ی تحول استفاده کرد مرگ تحول جسم و روح با هم است ، چیزی از بین نمی رود مرگ گذشتن روح از یک مرحله ی تکامل و وارد شدن به مرحله ی تکاملی دیگر است که در این مسیر از جسم و مادیات به عنوان ابزار استفاده می کنند … آگاهی نداشتن از مرحله ی دیگر و جدا شدن روح از جسم و تعلقات مادی علت ترس از مرگ است.

نظر همراهی دیگر بر این بود که روح تعریف دقیقی ندارد و پس از مرگ به جای اول خود بر می گردیم نگرش دنیوی که اصل باشد باعث احقاق حق در این دنیا می شود…

مدت زمان بحث با رای گیری از همراهان و تایید دبیر جلسه ۱۵ دقیقه تمدید شد و بحث در همین خصوص ادامه یافت ، و نشست با شعری که پویا خواند و پس از مشخص شدن برنامه ی نشست بعدی در ساعت ۱۹:۴۵ به پایان رسید:

منه بر جهان کاین سرو ناکس                 وفاداری نخواهد کرد باکس

چه بخشد مرد را این صفل عیار              که یک یک باز نستاند عاقبت باز

به صد نوبت دهد جامی به آواز               به یک نوبت ستاند عاقبت باز

چو برپایی طلسمی پیچ پیچی                  چو افتادی شکستی ، هیچ هیچی

در این چنبر که محکم شهربندیست           نشان ده گردنی کو بی کمندیست

نه در چنبر توان پرواز کردن                 نه بتوان بند چنبر باز کردن

در این چنبر گشایش چون توانی              چونک شادست کس ، ما چون گشاییم

همان به کندر این خاک خطرناک             ز جور خاک بنشینیم بر خاک

بگرییم از برای خویش یکبار                  که بر ما کم کسی گرید چو ما زار

نوشته شده توسط شیوا

 

 

نشست های هفتگی:بحث”کامیون اوشو”- کتاب جاناتان مرغ دریایی -۳۰ آبان ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۸۵.۰۸.۳۰گفت و شنود بحث “کامیون اوشو”- معرفی کتاب جاناتان مرغ دریاییشبنم

   موضوعات نشست   دبیر نشست
۳۰/۸/۸۵  بحث درباره اشو   Commune  شبنم
نشست هفتگی گروه نیک اندیشان به تاریخ ۳۰/۸/۱۳۸۵ در ساعت۰۰: ۵ با حضور دوستان و همراهان به ترتیب حضورشان ، شامل : شبنم ، سیاوش ، آرزو (ط) ،‌ سینا ،‌ قاسملو ، بردیا ،‌ شهاب ، حمید ،لادن، مهدیه ، شهرام ، و مابین جلسه (شیوا، سمیه ،‌ ساسان و باران ) در محل جدید برگذاری نشست برگزار شد.که برای اطلاع بیشتر می توانید با مسئول گروه (سینا ) یا جانشین موقت مسئول گروه ( پویا ) تماس بگیرید .

موضوع نشست کامیون اشو بود و کتاب جاناتان مرغ دریایی معرفی شد.
مسئولیت دبیری ، معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی و سخن نغزبه ترتیب و با درخواست شخص شبنم ، شیوا و مجددا شبنم در تاریخ قید شده به انجام رسید .
نشست در ساعت ۵:۱۳ دقیقه رسمیت یافت و سپس آئین نشست توسط دبیر جلسه خوانده شد و پس از آن برخی از همراهان به ترتیب حمید ،‌ساسان ، بردیا ، آرزو و سیناهر یک وقت هایی را به مدت ۱؛۲،۳۰ ثانیه ،۲،۲ دقیقه از دبیر درخواست کردند سپس شبنم به بیان سخن نغز در مدت ۱۰ دقیقه پرداخت .
چکیده مطالب :
فرزانه کسی است که خدا را دوست می دارد و او را می ستاید شایستگی آدمی ریشه در کردار و اندیشه او دارد ، نه در رنگ ، باورها ، نژاد ، و با اعقاب او . زیرا از یاد مبر دوست من که فرزند آگاه یک چوپان برای یک ملت گرامی تر از وارث ناآگاه تاج و تخت پدر است . آگاهی تنها نشانه شرافت توست ، مهم نیست که فرزند کیستی و از کدام نژادی .
هر آنچه در هستی است در تو نیز هست و هر آنچه در توست ، در هستی نیز وجود دارد . تو در تماسی بی مرز با نزدیک ترین اشیایی ، افزودن بر این ، فاصله نیز کفایت جدا ساختن تو را از دورترین چیزها ندارد . هستی از پست ترین تا عالی ترین و از خردترین تا بزرگ ترین همه درتوست . در هر ذره اتم تمامی عناصر زمین وجود دارد . قطره ای آب تمامی رازهای اقیانوس را در بر دارد . در حرکتی از ذهن ، حرکت تمامی قوانین هستی یافت می شود .
روشنایی حقیقی آن است که از درون آدمی پرتو افشانی کند . این روشنایی رازهای روح را بر روح آشکارمی کند و به آن امکان می دهد در زندگی شادمانی کند ، وبه نام جان هستی آواز بخواند . حقیقت مانند ستارگان آسمان است ، که جز از واری ظلمت شب دیده نمی شوند . حقیقت مانند تمامی زیبایی های زندگی است ، که خود را نشان نمی دهد جذبه کسانی که وزن دروغ را سنجیده اند .
حقیقت احساس پنهان است که به ما می آموزد چگونه روزها مان را با شادمانی سپری کنیم و برای همگان نیز شادمانی بخواهیم .
حقیقت ما را فرا می خواند ، غرق در خنده معصومانه یک کودک ، یا بوسه های یک معشوق اما ما درهای عاطفه را به روی او می بندیم و با او مانند یک دشمن بر خورد می کنیم .
چیزی که دوست داری را به دست بیاور و گرنه مجبوری چیزی را که به دست می آوری دوست بداری .
نابخشودنی ترین چیز در تو این است که قدرت داری و فرمان نمی خواهی راند.
هستند کسانی ( آدمهای وحشتناکی ) که به جای حل کردن مشکلی ، آن را در نظر کسانی که درگیر آن هستند و می خواهند حلش کنند پریشان و دشوارتر  می کنند . از کسی که بلد نیست کاری را انجام دهد . باید تمنا کنیم اصلا دور و بر آن کار نرود .
بدانید که موفقیت یک مفهوم مطلق نیست ، فرآیندی برای رفتن تا فراز ناکامی هاست .
چه اندک لذتی بس بسیاران را بسنده ست تا زندگی رانیک بیابند ، چه فروتن و کم توقع است آدمی .
در میان دوازده حواری همیشه باید یکی شان بسان سنگ سخت باشد ، تا بتوان بر او کلیسایی تازه بنا کرد .
در  دست انسان درست ‍، حتی ابزار نادرست به درست تبدل می شود وبر عکس در دست یک انسان نادرست ، حتی ابزار درست هم به نادرست تبدیل می گردد .
مطالبی که خوانده شد از بزرگانی چون شکسپیر ، نیچه ، خلیل جبران مطرح شد .
و سپس همراهانی که هریک وقتی را در خواست کرده بودند ، به بیان نظرات خود پرداختند .

چکیده مطالب :

ـ یادآوری قوانین و مسولیت پذیری بیشتر ، توسط همراهان .
ـ ارتقاع فعالیت های گروه با موافقت اکثریت همراهان
نیاز به حمایت از تک تک همراهان توسط خودشان .
و در این میان سوالاتی نیز از  سینا پرسیده شد که یکی از آنها این مضمون را در برداشت که چرا هر یک از افراد در رابطه با رشته تحصیلی خود و معلومات حاصل از آن به بحث و تبادل نظر نمی پردازند ؟! و اطلاعات خود را در اختیار گروه نمیگذارند ؟!
در این بین همراهان تاخیر کرده به جمع اضافه شدند وبرای مدت ۱ دقیقه مشغول جابجایی بچه ها و ادامه این بحث شدیم !
بخصوص اینکه مکان جدید با آن چیدمان زیبا و محیط دل انگیزش باعث جلب توجه همه همراهان شده بود .
مکانی که زیبایی خود را مدیون حضور ماهیان زیبایی در ۲ اکواریم در دو قسمت کافی شاپ و همچنین چیدمان زیبای میزهای اطراف و پرده ها و رومیزی هایی با ترکیب رنگ های قرمز ، زرد و آبی وهمچنین تشعشع نور همرنگ با محیط و مجسمه های زیبای سمبولیک مربوط به تاریخ کهن و اصیل کشورمان می بود .
از همه بهتر فضای سبک و عاری از هرگونه آلودگی بود که نفس کشیده را برای همراهان مقدور می ساخت .
هر چند برخی از اعضای گروه شیطنت هایی به دلیل تازگی فضا و محیط داشتند ولی با همراهی همه افراد به ادامه برنامه پرداختیم .

معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی

سپس شیوا به معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی به نویسندگی ریچارد باخ ( ویراستارمجله پرواز پرداخت. و در ادامه افزود:
کتاب جاناتان مرغ دریایی درباره مسئله اصلی زندگی ما آدم ها با زبان مرغ دریایی به نام استعاری جاناتان صحبت می کند .
جاناتا به پرواز کردن با سرعت بالا بسنده می کند و از آنجا کار خویش را آغاز می کند در حالی که دیگر مرغان دریایی از چشم گشودن و پرواز کردن سر بازمی زدند ولی او از پرواز و اوج گرفتن     با کی نداشت . (‌اشاره به هدف نویسنده )
هدف در کتاب جاناتان مرغ دریایی به کمال رسیدن تمامی موجودات حتی با وجود مشکلات فراوان بیان شده است.
و اینکه بهشت کمال یافتن و به آن رسیدن است . بهشت را نمی توان در مکان و یا زمانی خواص یافت . باعث تلاش انسان ها  به طور کل یادگیری پرواز و رسیدن به کمال و اوج از دیدگاه شخصی آن ها ، و با هدفی مشخص می باشد .
برای مرغان دریایی آنچه اهمیت دارد به دست آوردن طعمه است نه پرواز ( هدف )
هدف در این کتاب جاناتن مرغان دریایی به شکلی ساده و کوتاه بیان شده و قابل مطالعه توسط هر قشری می باشد و نویسنده در کتاب جاناتان مرغ دریایی سعی در بیان یکی از اهداف خود و تلاش برای دست یافتن به آن و رفتن تا فراز ش ( رسیدن به کمال و اوج )را دارد البته با زبان موجودی ظریف ولی شکست ناپذیر.
در ادامه افراد گروه نیز نظراتی را باب کتاب جاناتان مرغ دریایی و موضوعش بیان کردند .

درباره اشو

سپس همراهان زمانی را به صرف سفارشات خود و به طور همزمان گپ دوستانه، آشنایی بیشتر با افراد گروه و نظراتی باب مکان جدید پرداختند .
در راس ساعت ۲۵/۶ جلسه مجددا رسمیت یافت و آئین نشست خوانده شد و درباره اشو     Commune موضوع نشست هفته پیش گروه که ناتمام ماند به بحث و گفتگو نشستیم .
در آن قسمت ۸ تن از افراد گروه نظرات خود را ارائه دادند .

چکیده مطالب :

هر رابطه ای نیاز به حد و مرزی دارد ، ازدواج ، تعهد ، عشق ، نیاز ، اعتماد و یا حتی تنوع از مباحثه مهم    Commune هستند .
هر عقیده و کیشی به یک منبعی بر می گردد . روابط به منافع شخصی انسان ها نیز می توانند بستگی داشته باشد .
اولین روابط   Commune به ۲۵۰۰ سال پیش بر می گردد که توسط افلاطون مراحل این ارتباط به قسمت های گوناگون تقسیم می شود .
در آن سال طبق آموزش های مختلفی که طی دوره های گوناگونی به اشخاص داده می شد آن ها را برای حضور در Commune  آماده می کردند و سپس به آن سطح ارتقاعشان می دادند .
عشق ممکن است اولین چیزی را که درهر ارتباطی به وجود می آورد حس مالکیت باشد . عشق و مالکیت دو نقطه مقابل هم هستند .
در اشو   Commune تمرین عشق واقعی توسط شخص اشو مطرح شده است .
گروهی که درونش به مسئله   Commune پرداخته می شود ، می تواند یکی از شاخه های مهم و اصلی ارتباط شناخته شود .
یک انسان کامل به تمام مسائل   Sex و ارتباط ، عشق و غیره می تواند برسد و شدتی برای علایق انسانی وجود ندارد .
هر جامعه شبیه جامعه های دیگر است و ما باید متفاوت باشیم .
اصل ماهیت همه انسان ها یکی است .
یک   Commune با نگاه زن بودن و مرد بودن و برقراری ارتباط از دید جزء به کل بامشکلات زیادی روبرو می شود .
در پایان جلسه با موافقت همراهان به بحثمان در ساعت ۷:۳۰ خاتمه داریم و طبق رای گیری انجام شده درباره مکان جدید با موافقت اکثریت آراء حضور بهم خواهیم رسانید .
و در پایان برنامه نشست آینده بوسیله همراهان زیر بعهده گرفته شد :
دبیر : شیوا
کتاب : حمید ( شبنم )
سخن : شیوا
در پایان جلسه یکی از همراهان به جمع آوری مبالغ سفارشات گروه پرداخت و اکثر افراد گروه تا مسافتی همدیگر را در طول مسیر همراهی و در عین حال به گپ دوستانه خود در هوای سرد یک شب پائیزی با  وجود گرمای حضورشان پرداختند .

خودت باش ، همچون زمانی که تنهایی
( شاد باشید . )

 

نشست های هفتگی: معرفی کتاب چنین گفت زرتشت – کمیون اشو – ۲۳ آبان ۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۲۳ آبان ۱۳۸۵معرفی کتاب چنین گفت زرتشت – کمیون اشوcommuneسینا
 

نشست هفتگی ، سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵ در ساعت ۵ با حضور دوستان و همراهان به ترتیب حضور؛ سینا ، آرزو ، سعید ، قاسملو ، شهرام ، مینا ، لادن ، حمید ، مهدیه ، آرزو ، محمد ( مهمان آرزو ) ، شبنم ، پویا ، بردیا ، ساسان ، سیاوش ، شیوا ، بارون تشکیل شد .

کتاب چنین گفت زرتشت معرفی شد. در حین اینکه منتظر دوستانی بودیم که اعلام کرده بودند که حاضر خواهند شد با هم صحبت کردیم و با اعضای جدید آشنا شدیم و صمیمیت بیشتری ایجاد شد . در ساعت ۵:۳۰ نشست رسمیت یافت. در همین زمان قاسملو نشست را ترک کرد.

دبیر نشست سینا بود که از هفته قبل براساس حروف الفبا اسم کوچک انتخاب شده بود.

دبیر، آیین نشست را خواند و همراهان آرزو ، پویا ، سعید و سینا فرصتی برای صحبت درخواست کردند.

سمیه از هفته گذشته بخش سخن زیبا را به عهده گرفته بود که به علت تاخیر با اعلام قبلی ، سعید عهده دار سخن زیبا شد و متن زیبایی را نوشته جلال توکلیان با عنوان دولت عشق که در مجله مدرسه شماره ۳ چاپ شده بود برای همراهان خواند که به علت محدودیت وقت ۱۰ دقیقه ای سخن زیبا ، خوانش آن ناقص ماند.

آرزو با به عهده گرفتن معرفی کتاب از هفته گذشته ، همراهی و مسولیت پذیری خود را همچون گذشته نشان داد و کتاب “چنین گفت زرتشت” نوشته نیچه ترجمه داریوش آشوری را به زیبایی شناساند. درک و بیان مفاهیم این کتاب از نظر بسیاری سنگین است که آرزو از عهده آن برآمد. آرزو در معرفی خود از  کتاب چنین گفت زرتشت چنین گفت؛

 

– اولین ملتی که به حقیقت فکر کردند ایرانیان بودند ، به همین دلیل نیچه پیامبر آنان را برای بیانات خود انتخاب کرد.

– نیچه دوست واگنر و شوپن هاور بود که از این دو نیز الهام گرفته است.

– نیچه اکثر فلسفه های دنیا را می شناخته است.

– دو اصل در کتاب چنین گفت زرتشت بیان شده است:

= هسته اصلی وجود ، قدرت است.

= تاریخ دوری است و برگشت پذیر.

– انسان در تلاش است که به یک ابر انسان برسد.

کتاب چنین گفت زرتشت به قول خود نیچه کتابی است برای همه کس و هیچ کس.

– برای دلیری جهت ابر انسان شدن به بالهای عقاب و زیرکی مار نیاز است.

– نیچه به شادکامی که در آیین ایرانی نیز تاکید شده بسیار علاقه نشان داده است.

– نیچه خودش را شاعر می داند.

– نیچه می گوید از خویش چیزهای ناشدنی نخواهید.

– خودپرستی و غرور یکی از خصوصیات ابرانسان شدن است که نیچه آن را تحسین کرده است.

– کتاب چنین گفت زرتشت یک معجزه ادبی است و پر از رمز و اشاره است.

– دکتر آشوری گفته است که با  کتاب چنین گفت زرتشت ۳۰ سال زندگی کرده و بسیاری از رمزهای آن را در حاشیه ها قید کرده ولی بسیاری از رمزهای آن را نیز درک نکرده است. به قول دکتر آشوری این کتاب دری است به سوی جاودانگی و بی کرانگی.

در ادامه نشست از خود پذیرایی کردیم و در حین صرف خوردنی صحبت ها و رابطه هایی شکل گرفت و یک بار هم اسم و سن خود را گفتیم تا با همراهان جدید نیز همراه شویم.

آرزو در وقت دو دقیقه ای خود پیشنهاد دیدن فیلم در سینما یا فرهنگسرای شفق را مطرح کرد و با رای گیری، دوستان همراه قرار گذاشتند که چهارشنبه با هم برای دیدن فیلم در فرهنگسرای شفق حاضر شوند.

در وقت یک دقیقه ای که آرزو داشت ، در مورد نوشتن مطلب در وبلاگ سایت گروه پیشنهادی داد بر این اساس که؛ لطفن همراهان ، نوشته خود را بعد از ۳ روز از تاریخ نوشته قبلی در وبلاگ درج کنند تا فرصت خواندن مطالب در اختیار خوانندگان قرار گیرد.

سعید در وقت خود پیشنهاد داد که در وبلاگ سایت گروه نوشته های خود را قرار دهیم نه نوشته های کپی شده را ، اشاره ای داشت به کناره گیری نکردن از گروه برای ارتقا خود ، در مورد شاخه اهواز اطلاع داد که چهار نشست تشکیل شده است و در نهایت دو مورد از مسائل اجرایی را مطرح کرد که طبق مصوبه شورا ، در نشست هفتگی نباید در مورد این مسائل گفتگو شود و در صورت نیاز به مطرح شدن باید با دبیر شورا به طور مستقیم صحبت شود ، به همین دلیل از قید این موارد در این گزارش خودداری می شود.

پویا در زمان خود در مورد مکان آینده نشست هفتگی صحبت کرد. لازم به ذکر است که مهدیه و شهرام به عهده گرفته بودن که مکانی را برای نشست هفتگی جستجو کنند و بعد از جستجو، مکان پیشنهادی خود را به شورا اعلام کرده بودند. در مورد امتحان این مکان پیشنهاد شده برای یک نشست ، رای گیری شد و نشست بعدی در مکان جدید برگزار خواهد شد که در صورت موافقت اکثریت مکان برای نشست های بعدی تعیین می شود.

پویا در فرصت دیگر خود که برای موضوع دیگری درخواست داده بود در مورد نوشتن گزارش نشست ها در سایت صحبت کرد و از همراهان دبیر خواست که گزارش نشست را به هنگام در سایت گروه درج کنند.

سینا در وقت خود ، جمله پرمغزی از گفته های موسا تقی زاده را خواند و گفت که این گفته، تمام زندگی را در بردارد. و نیز از دوستان تقاضا کرد که همدیگر را صادقانه همراهی کنند.

آن جمله موسا چنین است:

” شناخت خویشتن خویش، گذر از جهل به سوی دانایی، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی، به نیروی خرد و خردورزی، نقد و نقادی توأم با آزادگی و عشق آفرینی، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری ”

در ادامه ، دبیر نشست ، آیین گفت و شنود را که شامل ۹ بند می باشد خواند و موضوع بحث را برای آغاز گفت و شنود بیان کرد.

موضوع بحث این هفته ” کُمون اُشو” بود که پویا با درج آن در سایت اینترنتی ، پیشنهاد داده بود.

سخنانی از همراهان چنین بود؛

– به فیلم ” کِی پکس” اشاره شد و قسمت مشخصی از داستان آن بیان شد؛

مردی از سیاره دیگر چنین می گوید که در سیاره ما خانواده به مفهوم روی زمین وجود ندارد و همه با هم زندگی می کنند و بچه ها هم مال همه هستند . و در ادامه به شخص مقابل خود می گوید شما که با پسرت مشکل داری نمی تونی درک کنی که خانواده چیه و اگه بیای سیاره ما نمی تونی رَوِشِ اونجا رو تحمل کنی ، اول رابطه خودت رو با پسرت درست کن…

– در واقع اشاره به این فیلم برای اشاره به عشق بین روابط انسانی هست که اگر عشق را درک نکرده باشیم نمی توانیم جامعه ای همچون جامعه پیشنهادی اُشو را تحمل کنیم.

– شرط این کُمون عشق ورزی است، یادگیری عشق ورزی.

– کُمون اُشو ، جامعه ای است فرای روزمرگی برای ارتقاء خود که روابط در آن جا از روی عشق ورزی است و عرفان لازمه درک آن است. در این جامعه از آنجاییکه حسد و مالکیت رنگ باخته است، از لحاظ اقتصادی، عاطفی ، جنسی و خانوادگی خاص است. و رابطه جنسی نیز محدود و مالکیت پذیر نیست. و هر کس با هر کس دیگری که دوست دارد عشق می ورزد و ممکن است با کسی عشق بورزد که احساسی به وی ندارد اما چون تقاضا شده است به دلیل عشق درونی خود بسته به ظرفیت خود به وی نیز آری می گوید تا او را برای رسیدن به مقصود همراهی کند. رسیدن به این درجه از عشق ، و رفتار به این شکل و تحمل اینگونه رفتارها از جانب دیگران ، ظرفیت بسیاری می طلبد که هر کسی این ظرفیت را در خود ببیند می تواند در این وادی گام نهد.

– چرا فرد دوست دارد که کسی از همه بیشتر او را دوست بدارد؟

– انسان به دنبال آرامش است و محفل خانواده آرامش ارمغان دارد چون در آنجا توسط والدین دوست داشته می شویم پس به آرامش دست می یابیم.

– باید اول سطح خود را بدانیم بعد در مورد سطح و تشکیل کُمون صحبت کنیم.

– انتقال داشته ها به نسل بعد نیز هدف خانواده هست.

– در کُمون صحبت از ارزش های اخلاقی نیست ، صحبت در مورد نوع دوستی و عشق ورزی و مسوولیت پذیری است.

– به فیلم ” سکس و فلسفه ” ساخته مخملباف اشاره شد که در آن یک مرد با سه زن رابطه دارد هرسه او را دوست دارند و او نیز هر سه را دوست دارد.

در روز تولد خود به هر سه اطلاع می دهد که همزمان با او با ۲ نفر دیگر نیز رابطه داشته است و هر سه او را ترک می کنند.

– آیا چنین نبوده که این مرد در این فیلم به هر سه زن عشق ورزیده بود و تا زمانی که آن سه نمی دانستند که این مرد با افراد دیگری نیز عشق ورزی می کند آیا فکر نمی کردند که به عشق کامل دست یافته اند پس چرا وقتی از موضوع آن دو دیگراطلاع یافتند معنای عشق تغییر یافت؟ آیا میزان عشق مرد تغییر کرده بود؟ مرد صادقانه عشق ورزیده بود و اکنون نیز به هر سه احساس عشق داشت… پس این سه چه می خواستند؟ جز عشق آن مرد چه می خواستند؟ مالکیت؟!؟!

– ممکن است که تعهد به کُمون و افراد دیگر بوجود آید.

– خانواده فطری است یا نه؟

– در عشق ورزیدن به همه محدودیت زمانی وجود دارد.

– خانواده ، به جهت کثرت افراد تشکیل شده است.

– به نظر نمی رسد که بتوان با چند نفر به یک احساس جسمانی و روحانی خوب رسید.

– خانواده می تواند الگوساز و امنیت را در پی داشته باشد.

– چرا ما می خواهیم که یک نفر فقط با ما عشق بورزد؟ اینگونه به نظر می رسد که ما بسیار طالب و نیازمند دوست داشته شدن هستیم و زمانی که یک نفر فقط با ما عشق ورزی می کند پس ما را بسیار دوست دارد و دلیل شدت دوست داشته شدن ما توسط او این است که فقط با ما عشق می ورزد. و این اوج دوست داشته شدن از طرف یک نفر نیاز ما را ارضا می کند و ما را به عشق نسبت به او می رساند. پس این ذهنیت ماست که عشق را تولید می کند. آیا نمی توان بدون ذهنیت و توقع به عشق رسید؟

– به نظر من عشقی واقعی است که مالکیت و توقع نداشته باشد.

– امنیت و الگو با وجود چنین جامعه ای( کُمون اُشو) به نظر می رسد که به تدریج به وجود خواهد آمد.

– هیچ کس خانواده را محکوم نکرده است ، حتی یک آفریقایی جنگلی نیز به خانواده اعتقاد دارد.

– با وجود خانواده حس مسوولیت به فرزند بیشتر است چون فرزند مشخصن از گوشت و پوست خود هستند.

– زمانی مادر سالاری و زمانی پدرسالاری بوده و وجود این دوران ها دلیل خوب بودن یکی از آنها نیست.

– عشق نباید بیاد و اگر اومد دیگه اومده و تعهد لازم داره.

– با دوست داشتن یک نفر باید دوستی های دیگر را حد و مرز بدهیم.

در آخر نشست، رای گیری شد که ۱۵ دقیقه دیگر نیز به گفت و شنود در مورد این موضوع ادامه بدهیم و ادامه گفت و شنود را به هفته بعد موکول کنیم که اکثریت موافقت کردن. پس موضوع بحث هفته آینده نیز همین ” کُمون اُشو” تعیین شد.

شیوا معرفی کتاب و شبنم سخن زیبا را برای هفته آینده به عهده گرفتند و دبیر نشست هفته آینده نیز بر طبق حروف الفبا شبنم خواهد بود.

در حاشیه:

بعد از پرداخت حساب برای خوردنی ها که یکی از دوستان مسوولیت جمع آوری مبالغ را به عهده گرفته بود، همراهان سرپایی دور هم صحبت کردند و تا دم در و سر خیابان همدیگر را به مدت نیم ساعت همراهی کردند.

همواره شاد باشیم و آگاه در هوشیاری

 

نشست های هفتگی: غیرت – معرفی کتاب درباره زنان و مردان – ۱۶ آبان ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۱۶ آبان ۱۳۸۵غیرتسیاوش
                       به نام اهورای نیکی دهش 

نشست به تاریخ ۱۶/۸/۱۳۸۵ به ترتیب گرد هم آمدن نیک اندیشان، سیاوش ، قاسملو ، مهدیه، علیرضا،لادن،حمید،شیوا،سمیه،بردیا،ساسان در ساعت۵:۳۰ دقیقه به دبیری سیاوش آغاز گشت.

موضوع بحث غیرت بود. در ابتدا آئین نشست توسط سیاوش خوانده شد،سمیه نیز ۲ دقیقه وقت از دبیر درخواست کرد.سپس حمید در ۱۰ دقیقه وقت در نظر گرفته شده برای بخش سخنان زیبا،چندین شعر دلنشین و زیبا از شاعرانی چون احمد شاملو را برای همراهانِ نشست خواند.

 

« پائیزه سن هوزه »

 

گرما و سرما در تعادل محض است و

همه چیزی در خاموشی مطلق

تا هیچ چیز پاره سنگ هم سنگیِِِ کفه ها نشود

و شاهنیک میزان

به وسواس تمام

لحظات شباروزی کامل را

داد گرایانه

میان روز و شبی که یک در گذر است و یکی در راه

تقسیم کند

و اکنون

زمین مادر

در مدارش

سبک پای

از دروازه ی پاییز

می گذرد

پگاه

چون شچم می گشایم

عطر شکوفه های چتر بی ادعای لیمو ترش

یورت همسایگان را

به ناز

باهم پیوسته است.

آنگاه در می یابم

به یقین

که ماه نیز

شبِ دوش

می باید

بدر ِ تمام بوده باشد!

کنار جهان مهربان

به مور مور ِ اغواگر برکه می نگرم،

چشم بر هم می نهم

و بر انگیخته از بلوغی رخوتناک

به دعوتِ مقاومت ناپذیر ِ آب

محتاطانه

به سایه سوزان اندامش

انگشت

فرو می برم .

احساس عمیق مشارکت.

 

« باغ بی برگی »

 

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر با آن پوستین سرد و نمناکش

باغ بی برگی

روز و شب تنهاست

با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران،سرودش باد

جامعه ش شولای عریانی است

ور جز اینش جامه ای باید

بافته بس شعله زر تار و پودش باد

گو بروید یا نروید،هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد

باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید.

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونی است اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصل ها؛پاییز

 

 

« پاییز »

 

گوی طلای گداخته

بر اطلس فیروزگون

[ سراسر چشم انداز

در رویایی زرین می گذرد]

و شبح آزاد گزد هیونی یال افشان،

که آخرین غبار تابستان را

کاهلانه

از جاده ی پر شیب

بر می انگیزد.

و نقش رمه یی

بر مخمل نخ نما

که به زردی

می نشیند

طلا

و لاجورد .

طرح پیلی

در ابر و

احساس لذتی

از آتش

چشم انداز را سراسر

در آستانه ی خوابی سنگین

رویای زرین می گذرد .

 

 

بردیا نیز در ۲۰ دقیقه وقت تعین شده به معرفی کتاب پرداخت.

نام کتاب:چرا مردان به حرف زنان گوش نمی دهند و چرا زنان زیاد حرف میزنند و بد پارک میکنند.

نویسندگان:آلن و باربارا پیس

مترجمین:محسن جده دوست،آذر محمودی

انتشارات: اشاره

 

در مورد کتاب:

اگر تا به حال از خود پرسیده باشید چرا زنان اینقدر حرف میزنند و مردان در عوض دوست دارند ساکت باشند؛چرا مردان به سکس فکر میکنند و زنان به ناز و نوازش، بالاخره در این کتاب پاسخ روشنی برای این سوالات خواهید یافت.آلن و بارابارا پیس تفاوت بین زن و کرد را به طور اساسی توضیح میدهند.آنان به دنبال پاسخ این پرسش اند که چرا مردان و زنان توانائی های متفاوتی دارند،چرا آنان در بسیاری از موارد رفتاری کاملا متفاوت از خود نشان میدهند؛ چرا آنان متفاوت از یکدیگر فکر و احساس می کنند.همزمان نیز نمونه های عملی ارایه می دهند که بتوان با آن با این تفاوتها به درستی برخورد کرد و زندگی مشترک و پر تفاهمی را شکل داد.

 

پیشگفتار مترجمان:

(تفاوت،با تساوی حقوق در تضاد نیست.منظور از تساوی حقوق،آزادی برای انجام کاری است که برای آن ساخته شده ایم و منظور از تفاوت این است که زن و مرد برای کار یکسان ساخته نشده اند)«از متن کتاب» این کتاب در صدد تبیین تفاوتهای بیولوژیکی و اساسی زنان و مردان است و بحثی کاملا علمی و تحقیقی را مطرح می کند که میانگین زنان و مردان را در بر میگیرد ،یعنی ممکن است کسانی فکر کنند که این تغییر و یا تعریف صد در صد به آنان نمی خورد که این می تواند درست باشد،اما اساس آن تغییر نمی کند.از آنجا که مسائل مطرح شده در این کتاب بر مبنای دلایل بیولوژیکی انسان است،منطقه جغرافیائی،نژاد و مذهب و فرهنگ هیچ تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمی کند و بسیاری از مصداق هائی که عنوان می شود با توجه به اینکه تحقیقات بیشتر در کشور های غربی انجام شده است_در کشور ما نیز دیده می شود و به همین دلیل این رفتار خاص بر اساس بیولوژی ماست و نه بر اساس فرهنگ و نژاد و محیط اجتماعی ما.

از انجا که در ایران تحقیقات مشخص و جامعی در این خصوص انجام نگرفته و یا منتشر نشده است ، شاید تصور کنیم،رفتاری که از همسرمان می بینیم خاص خود او باشد.در حالی که با مطالعه این کتاب در می یابیم که تا چه حد این رفتار ها عمومیت دارد که دلیل آن نیز اشتراک اساسی در انگیزه ها و زمینه های برزو آن است.مطمئنا پس از مطالعه ی این کتاب رفتار شما با دیگران متفاوت خواهد شد.وقتی شما دلایل شکل گیری بعضی از تفکرات و رفتارهای فرد مقابل را بدانید،می توانید نسبت به او واکنش منطقی و درستی را نشان دهید.مثلا وقتی بدانید آقایان به دلیلی تفاوت در بینائی نمی توانند وسائل خود را در کمد و یا جای دیگر پیدا کنند و اینکه خانمها نمی توانند کم حرف بزنند، به خصوص و وقتی که مشکل دارند _چرا که یکی از روشهای حل مشکلاتشان همین رفتار است_دیگر مثل سابق از یکدیگر خرده نمی گیرید و یا هم دیگر را مسخره نخواهید کرد.طبیعتاً برخورد با این کتاب باید،منطقی،علمی و مستدل باشد ،چرا که این کتاب علمی است و نمی توان به صرف آنکه با سلیقه و عقیده ما همخوانی ندارد،آن را نفی کنیم و یا در صدد تخریب آن بر آئیم.اگر انگیزهای نشر این کتاب که همان شناخت یکدیگر باشد،به خوبی در یابیم دیگر حق نداریم آن را کتابی خلاف عرف و عقیده های خود بدانیم و نمی توانیم به دلیل اینکه از بیان واقعیات واهمه و اِبا داریم یک کتاب علمی و آموزشی را طرد نمائیم.ما خود به شخصه شاهد باز خورد مثبت این کتاب در رفتار و ارتباط دیگران بوده ایم و کاملا مطمئنیم که این کتاب برای تمام اقشار جامعه خواندنی و مفید خواهد بود.

سعی کردیم در ترجمه کتاب،تا حد امکان مصداقهای فارسی و ملموس را به کار بریم و از آنجا که زبان کتاب،در عین حال بحثی علمی را مطرح می کند ،بسیار شیرین و پر از نمونه ها و به قول معروف خوش مزگی های کلامی است ،تلاش کردیم همان فضا نیز در متن فارسی حاکم باشد .

طبیعی است که ممکن است بعضی از مصداق ها در کشور ما به طور عام وجود نداشته باشد اما به راحتی و با نگاهی به اطرافمان میتوانیم شکل دیگری از همین واکنش ها را بیابیم و جایگزین نمائیم،در هر حال در انگیزه و زمینه بروز آن رفتارها هیچ تغییری ایجاد نمیشود.

 

آرزو نیز در همین بین به جمع نیک اندیشان پیوست و با حضور خویش نشست را گرمتر و پر انرژی تر نمود.پس از معرفی کتاب و حضور آرزو سمیه نیز از ۲ دقیقه درخواستی خود نیز استفاده کرد و به معرفی NGO به نام انجمن حمایت از کودکان کار پرداخت.سمیه ابراز کرد که خود او مدتهاست مشغول فعالیت در این انجمن است.او همچنین نوید برپائی باشگاهی در گروه نیک اندیشان را با همین نام داد.سمیه نیز برای آشنائی بیشتر همراهان با این انجمن تعدادی بروشور مربوط به این انجمن را در اختیار آنها گذاشت و با توضیحاتی درباره فعالیت های این انجمن و تحویل ۲ شماره از نشریه این انجمن به باشگاه کتابخانه گروه صحبتهای خود را ادامه داد.

پس از صحبتهای سمیه نیز ساعت ۵:۵۹ دقیقه وقت استراحت داده شد و دوستان علاوه بر سفارش نوشیدنی و خوراکی مانند نشست های گذشته گپی دوستانه با هم زدند و با هم بیشتر آشنا شدند.

در ساعت ۶:۳۰ دقیقه سیاوش آئین گفت و شنود را خواند و بدین ترتیب مهم ترین بخش نشست های هفتگی با عنوان غیرت،که در بخش بحث های پیشنهادی سایت نیک اندیشان بالاترین امتیاز را به خود اختصاص داده بود ،آغاز شد.

در ابتدا آرزو که خود پیشنهاد دهنده موضوع بحث بود با توضیحی در مورد انگیزه مطرح کردن این بحث و بیشتر شکافتن این مسئله آغاز گر بحث بود.

 

گل برگهایی از این گفتگو:

_غیرت را میتوان کمی مترادف به حسادت دانست.

 

_غیرت به معنای رشک،حسد،امنیت و محاظفت عصمت و آبرو و نگاهداری شرف،ناموس پرستی،تعصب و رقابت«برگرفته از لغت نامه دهخدا»

 

_غیرت عارف بر پرودگار به این است که نمی خواهد، غیری در میان باشد و غیرت حق بر عارف نیز چنین است که او از آلایش هستی پاک دارد. «بابا طاهر»

 

_

 

_ بی غیرتی نیز به معنای بی آبروئی و عدم نگاهداری از ناموس نیز تعریف شده است.

 

_غیرت را نیز میتوان به معنای حمایت گرایانه تعریف کرد.

 

_غیرت مندی پسر نسبت به دختر نیز نوعی حمایت است .البته غیرت در نوع حاد و بیمار گونه نیز آزار دهنده می باشد.

 

_غیرت اگر نوعی احساس مسئولیت باشد خوب است.اما تعصب بی جا نیز خود باعث ایجاد مشکل میشود.

 

_غیرت بی جا امری است غیر مطلوب،حتی اگر نسبت به وطن باشد.

 

_ناموس دارا معانی مختلفی از جمله:احکام پروردگار و قانون و شریعت نیز هست( عیسی ناموس می آموزانید؛یهودیان گفتند،ما خود ناموس داریم،در ناموس ما مرگ بر وی و ناموسش واجب است که خود را فرزند خدا ساختی)ناموس در عرف و سنت نیز به معنای زوجه و زنهای متعلق به یک مرد ، همچون مادر،خواهر،دختر و… نیز تعریف شده است..«برگرفته از لغت نامه دهخدا»

 

_ تعریف دیگری از ناموس راز است.(شکنجه شدن ناموس آشکار شدن راز)

 

_بردن ناموس بی آبرو کردن کسی را گویند.

 

_ناموس عشق و رونق عشاق می برند

عیب جوان و سرزنش پیر می کنند

 

_تعاریفی از تعصب:عصبیت،کینه ورزی،نپذیرفتن دلیل با آگاهی به ابنکه آن موضوع حق است،سخت غیور بودن در دین و مذهب، حمایت بی چون و چرا کردن.

 

_تعصب بر خلاف غیرت بسیاری از ارزش های انسانی یک زن را زیر سوال می برد.

 

_تعریف غیرت در جامعه ما مقتضی و مناسب نیست.

 

_بهتر است که غیرت در حد اعتدال وجود داشته باشد.برای مثال وجود غیرت در یک رابطه دو نفره باعث عدم حضور نفر سومی در این میان می شود.« به فیلم پیشنهاد بی شرمانه و غیرت هنر پیشه مرد آن فیلم در دفاع از ناموسش(همسرش)اشاره شد»

 

_غیرت به معنای ناموس و مادگان یک خانواده خوب نیست.

 

_پرورش و آموزش درست آداب و معاشرت در بر دارنده امنیت و ارتباطاط خوب انسانی است.و با این روش انسانها(بیشتر خانمها)نیاز کمتری به حامی و پشتیبان در برابر مزاحمت های خیابانی خواهند داشت.

 

_غیرت به معنای پشتیبانی نیز برای دختران خوشایند است.

 

_تفریط و افراط در هیچ مسئله ای مناسب نیست که البته غیرت هم جزئی هم از آن است.

 

_غیرت ملی (ناسیونالیسم افراطی) بیش از حد طبیعی،جالب و خوب نیست.

 

_در مورد وطن پرستی نیز غیرت صدق میکند،یک انسان باید ناسیونالیست باشد،زیرا عدم وطن پرستی و غیرت نسبت به وطن باعث مرگ هویت فرهنگی،فرهنگ و تاریخ ان کشور میشود.

 

_غیرت یک مسئله غریزی است اما نحوه بیان آن،به خصوص در جامعه ما،مناسب نیست.

 

_ما شاید نسبت یه خیلی از مسائل مالکیت نداشته باشیم اما باید احساس مسئولیت داشته باشیم.

 

««در ساعت ۷:۳۰ دقیقه با رای گیری و موافقت همراهان نشست به مدت ۱۰ دقیقه تمدید شد»»

_از مونوگامی« تک همسری» و پلی گامی«چند همسری» از فاز علمی و نه اخلاقی و ارزشی نیز صحبتهائی کوتاه شد.

 

_دانشمندان می گویند

جهان به سوی پلی گامی پیش خواهد رفت،و سپس به سوی مونوگامی واقعی خواهد رفت.(سیر تاریخ خانواده)

 

نشست در ساعت ۷:۴۰ به پایان رسید و دوستان مسوولیت های زیر را برای نشست آینده بر عهده گرفتند.

 

معرفی کتاب:آرزو

سخن نغز:سمیه

دبیر جلسه:سینا

 

شاد کام و خنده رو باشید.

نشست های هفتگی:حوض عمیق یا اقیانوس کم عمق- کتاب گفتگو با خدا – ۹ آبان ۱۳۸۵

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۹ آبان ۸۵حوض عمیق باشیم یا اقیانوس کم عمق – معرفی کتاب گفتگو با خداساسان
به نام ایزد یکتا

همراهان این نشست به ترتیب حضور :مینا – سینا – حمید – قاسملو – شبنم، ساسان ( دبیر ) با ۱۵ دقیقه تاخیر !!!شیوا و بردیا و سیاوش با ۲۰ دقیقه تاخیر .نشست در ساعت ۱۷:۳۰ با خوانده شدن آیین نشست توسط دبیر آغاز گردید. پس از آن کسی از دبیر وقتی درخواست ننمود حتی برای یک دقیقه!!!موضوع جلسه این هفته نیک اندیشان حوض عمیق باشیم یا اقیانوس کم عمق  بود و کتاب گفتگو با خدا معرفی شد.

سخن نغز

سپس سینا سخنان زیبای خود را به مدت ۱۵  دقیقه برای دوستان خواند.توانگری به هنر است نه به مال ، و بزرگی به خرد است نه به سال. روشنفکران درباره افکار و اندیشه ها ، میانه فکران درباره حوادث و کوته فکران درباره اشخاص و مردم گفتگومی کنند . هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد             بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد  الفبای موفقیتالف  اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوهاب    بخشش برای تجلی روح و صیقل جسمپ    پویایی برای پیوستن به خروش حیاتت    تدبیر برای دیدن افق فرداهاث    ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده هاج    جسارت برای ادامه زیستنچ    چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباهح    حق شناسی برای تزکیه نفسخ     خودداری برای تمرین استقامتد     دوراندیشی برای تحول تاریخذ     ذکر گویی برای اخلاص عملر    رضایت مندی برای احساس شعفز    زیرکی برای مغتنم شمردن دم هاژ    ژرف بینی برای شکافتن عمق دردهاس   سخاوت برای گشایش کارهاش   شایستگی برای لبریز شدن در اوجص   صداقت برای بقای دوستیض   ضمانت برای پای بندی به عهدط     طاقت برای تحمل شکستظ     ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدفع     عطوفت برای غنچه نشکفته باورهاغ     غیرت برای بقای انسانیتف    فداکاری برای قلبهای دردمندق     قدرشناسی برای گفتن ناگفته های دلک    کرامت برای نگاهی از سر عشقگ    گذشت برای پالایش احساسل     لیاقت برای تحقق امیدهام     محبت برای نگاه معصوم یک کودکن    نکته بینی برای دیدن نادیده هاو    واقع گرایی برای دست یابی به کنه هستیه    هدف مندی برای تبلور خواسته های    یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

.جمله ای مشهور از یک فیلسوف انگلیسی هست که می گوید : ” قدرت فساد می آورد و قدرت مطلقه ، فساد مطلق.“من با او موافق نیستم . تحلیل من کاملا متفاوت است . همه پر از خشونت ، طمع ، خشم و شهوت هستند ولی قدرت ندارند ؛ بنابراین یک قدیس می مانند. برای خشونت ورزی باید قدرت داشته باشی . برای ارضای طمع باید که قدرت داشته باشی . برای ارضای شهوت نیاز به قدرت داری.بنابراین وقتی که قدرت به چنگ می آوری ، تمام آن سگ های خوابیده شروع به پارس کردن می کنند. قدرت برایت یک خوراک می شود ، یک فرصت. چنین نیست که قدرت فساد بیاورد ، شما فاسد هستید . قدرت فقط فساد شما را به سطح می آورد . می خواستی کسی را بکشی ، ولی قدرت کشتن او را نداشتی ؛ ولی اگر قدرتش را داشته باشی ، او را خواهی کشت.این قدرت نیست که شما را فاسد می کند ، شما فساد را در درونتان حمل می کنید ؛ قدرت فقط به شما این فرصت را می دهد که هر کاری را که می خواهید انجام دهید.قدرت در دست مردی چون گوتام بودا فساد نخواهد آورد ، برعکس به بشریت کمک خواهد کرد تا سطح معرفتش را ارتقا بخشد . قدرت در دست چنگیزخان مردم را نابود می کند ، به زنان تجاوز می کند و مردم را زنده به آتش می کشاند . تمام روستاها یک جا در آتش می سوزند و مردم اجازه ندارند که بیرون بروند . این قدرت نیست … این مرد ، چنگیزخان ، می بایست تمام این خواسته ها را در درونش حمل می کرده باشد .اریک کستنر نویسنده آلمانیبا سنگ هایی که در سر راهت می گذارند هم ، می توانی چیز قشنگی برای خود بسازی .آلبرت اینشتینمن نمی دانم پس از مرگ جسمانیم چه روی خواهد داد . آگاهی به این که در حال حاضر روی زمینم ، به اضافه بخش اسرار آمیزی از ابدیت ، برایم کافی است … چه موجود حقیری خواهد بود انسان اگر نیک بودنش نه برای نیک بودن ، بلکه به آن علت باشد که در آن دنیا به او پاداش داده خواهد شد و اگر نیک نباشد ، به مجازات خواهد رسید !عیسی گفت : ” عشق بورزید … “گرد او آمدند و سخنانش را زیبا یافتند …با خود اندیشیدند بهتر است به همگان این سخن را انتقال دهند …با خود اندیشیدند هرکس عشق ورزیدن نداند باید به او بیاموزند …با خود اندیشیدند هرکه عشق نورزد بد است و باید به هلاکت برسانندش …با خود اندیشیدند …اما عشق نورزیدند …عیسی فریاد زد : ” گفتم عشق بورزید … “… ناله سر داد و فغان کرد …اما …

کاریکلماتور

غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است .وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود .یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو برکنار می کنه .یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه .یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه .حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم .به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم .یک کدو تنبل خریدم و آن را به کلاس تقویتی فرستادم .برای این که سربسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم .سیبیل گذاشتم تا حرف ها را زیر سیبیلی رد کنم .کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا توی کفشم کند .کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد .برای این که از انسانیت بویی برده باشم ، انسان ها را بو می کنم .از مرحله پرت شدم پایم شکست .

معرفی کتاب گفتگو با خدا

سپس ساعت ۱۷:۴۵ مینا به مدت ۲۰ دقیقه به معرفی کتاب گفتگو با خدا پرداخت .نام کتاب : گفتگو با خدا نویسنده : توراندخت تمدنانتشارات : دایرهاز مقدمه کتاب (از قول نویسنده) :به تو تجربه ی خارق العاده ای را مژده می دهم . تو می توانی با خدا گفتگویی داشته باشی . بله، می دانم می خواهی بگویی چنین چیزی امکان ندارد . به عقیده ی تو، هرکس می تواند با خدای خود درد دل کند . این کاملا عملی است . ولی نه اینکه با او سخنی بگوید . منظورم این است که ، خدا جوابی به تو نمی دهد . این طور نیست؟ حداقل به شکل مکالمه معمولی!این تصوری است که من هم روزی داشتم. و بعد محتویات این کتاب بر من حادث شد. این کتاب توسط من به رشته ی تحریر درنیامده، این کتاب بر من حادث شده و با خواندن آن بر شما هم حادث خواهد شد.چیزی به نام ” بهشت “ به مفهومی که در ذهن تو است وجود ندارد . فقط دانستن این نکته لازم است که نوعی غریب در بهشت هستی . مساله بر سر قبول و درک است، نه کار و تلاش برای رسیدن به چیزی. تو نمی توانی به جایی که عن قریب در آنجا هستی عزیمت کنی . برای این کار، باید از جایی که هستی، رخت سفر بربندی، در حالی که سفری در کار نیست.معمای قضیه در اینجاست که اغلب افراد تصور می کنند از جایی که هستند باید عزیمت کنند تا به جایی که دوست دارند باشند، برسند. بنابراین بهشت را ترک می کنند تا به بهشت برسند . در حالی که از جهنم عبور می کنند.روشن بینی ، درک این واقعیت است که جایی برای رفتن، کاری برای انجام دادن، و لزومی به شخص دیگری جز خودت بودن ، وجود ندارد، جز اینکه تو دقیقا در حال حاضر خود الهی ات را مورد توجه قرار دهی.بهشت به مفهومی که تو فکر می کنی وجود ندارد.اگر چیزی به نام گناه باشد، همین است که به خود اجازه دهی چیزی شوی که حاصل تجارب دیگران است. این گناهی است که تو مرتکب شده ای. و همه مرتکب شده اند. تو منتظر تجارب خودت نمی شوی، و تجارب دیگران را چون انجیل قبول می کنی، و وقتی برای اولین بار با یک تجربه ی واقعی روبرو می شوی، آن را رد می کنی.مینا پس از معرفی کتاب گفتگو با خدا به مدت ۵ دقیقه به سئوالات دوستان در مورد کتاب گفتگو با خدا پرداخت .

گزارش

چون کسی وقتی درخواست نکرده بود به پیشنهاد دبیر ، حمید گزارشی در مورد برنامه انجام شده درکه به سمع حاضرین رساند و در ساعت ۱۸:۱۵  با مراسم معارفه ی حاضرین ! ، نشست وارد مبحث شیرین پذیرایی گردید .در ساعت ۱۹:۰۰ همزمان با وداع قاسملو از جمع و با قرائت آیین گفت و شنود توسط دبیر ، گفت و شنود با موضوع : ” حوض عمیق باشیم یا اقیانوس کم عمق “  آغاز گردید .و اینک فرازهایی از این گفت و شنود- در یک رشته عمیق باشیم یا در چند رشته سرک بکشیم ؟- از دیدگاه اوشو انسان ها سه دسته اند :        کسانی که اهل اندیشه نیستند و سطحی اند        کسانی که اهل اندیشه هستند .                        کسانی که بینابین هستند .- بایست هر دو را داشته باشیم هم گستره و هم ژرفا ( مانند چهره بودا که شادی و غم را توامان دارا بود )- با توجه به کمی وقت و گسترش علوم مجبوریم اقیانوس کم عمق باشیم ولی حداقل در چند حوضچه عمیق باشیم .- البته اگر اقیانوس کم عمق باشیم ممکن است اشکالاتی پیرامون خود ایجاد کنیم .- اقیانوس و حوض جدا از هم نیستند و لازم و ملزوم همدیگرند .- هرکس حوضچه ی عمیقی است که با گردهم آیی آنها در گروه نیک اندیشان یک دریا یا اقیانوس عمیق می شویم- اطلاعات سطحی یا بودن اقیانوس کم عمق موجب انحرافات و گمراهی شده و خطرناک می نماید .- هر تجربه ، حقیقتی است که به آن برخورد نکرده ایم ، و هر ناشناس ، دوستی است که به آن برخورد نکرده ایم- وجود مشکلات سیستم آموزشی در کشور ما نیز خود از دلایل سوق ما به اقیانوس کم عمق شدن است . معرفت (آگاهی)– – مباحث دو دسته اند : ۱- علوم   ۲  که در مورد معرفت راه هر فرد مختص خودش است و نیازی به تقلید از شخص خاصی نمی باشد .- ما اقیانوس عمیقی هستیم ولی باید آن را درون خود بیابیم .- برای اینکه حوض عمیقی باشیم ، باید کمترین هزینه آن را که همان زمان است بپردازیم .- پروفسور حسابی از جمله اشخاصی است که پیش از فیزیک ، در رشته های مهندسی عمران ، مهندسی معدن ، و پزشکی تحصیل نمود و چون هیچکدام از این رشته ها او را ارضا ننمود ، به پیشنهاد یکی از استادان خود به علوم پایه و بویژه فیزیک روی آورد .- انسان ها سه گروهند :-    گروه اول: این افراد که در حدود ۹۲ درصد افراد جامعه را تشکیل می دهند (عامه مردم) ، اشخاصی  هستند که تغییرات ایجاد شده در جامعه و پیرامون خود را نمی بینند .  –  گروه دوم: این افراد که در حدود ۷ درصد افراد جامعه را تشکیل می دهند ، اشخاص دقیقی هستند که                            تغییرات پیرامون خود را احساس کرده و خود را با آن وفق می دهند.  –  گروه سوم: این افراد که زیر یک درصد افراد جامعه را تشکیل می دهند، کسانی هستند که همیشه بار                           جامعه را به دوش کشیده و زندگی سختی داشته و کسانی هستند که تغییرات را آنها ایجاد                          می کنند.پس بر ماست که اگر توانایی قرار گرفتن در گروه سوم را نداریم ، با دقت در اطراف و جامعه خود حداقل در گروه دوم قرار بگیریم .نشست این هفته پس از تمدید ۱۵ دقیقه ای زمان گفت و شنود به اتفاق آرا ، در ساعت ۱۹:۴۵ خاتمه یافت .  لازم به ذکر است که آقایان : سیاوش ، بردیا ، و حمید مسئولیت دبیری ، معرفی کتاب ، و ارائه ی سخنان زیبا در نشست هفته آینده را به عهده گرفتند .اگر بهترین دوستم نیستی لااقل بهترین دشمنم باش ،اگر غمخوارم نیستی لااقل بهترین غمم باش ،هر چه هستی همیشه بهترین باش . چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند .پس در بدترین خاطره هایم بهترین باش .  ساسان