مراقبه لبخند

مراقبه لبخند از اوشو

زمان انجام این مراقبه لبخند : هر وقت نشستید و کاری ندارید

دستور:

مرحله اول: از دهان تنفس کنید

خود را ریلکس کرده و بگذارید تا قدری دهانتان باز باشد. شروع به تنفس از راه دهان کنید ولی نه خیلی عمیق. فقط بگذارید تا با نفس کشیدن، در بدنتان احساس سبکی کنید. این کار را برای مدتی انجام دهید. تا وقتی احساس کنید نفستان سبک شده است و فک پایینی کاملا شل و ریلکس است.

مرحله دوم: لبخند را حس کنید

در این موقع، یک لبخند را در درون خود احساس کنید. نه روی صورت بلکه در تمام وجودتان. حتماً هم می توانید این کار را انجام دهید. این لبخند قرار نیست روی صورت شما قرار بگیرد. این لبخند یک لبخند درونی است که در تمام وجودتان رخنه می کند. نمی توان خیلی آن را توضیح داد، باید سعی کنید تا بتوانید آن را حس کنید. مثل این است که شکمتان در حال لبخند زدن است. این لبخند خیلی نرم و لطیف است. مثل اینکه یک گل رز در درون شکمتان در حال باز شدن است و رایحه خودش را در تمام بدن پخش می کند.

اگر بتوانید این تمرین را مرتب انجام دهید و آن را کاملاً حس کنید در تمام شبانه روز خوشحال خواهید بود. هروقت هم احساس کردید که آن شادی را گم کردید، چشمانتان را ببندید و دوباره همان لبخند را در درونتان پیدا کنید. هروقت که بخواهید می توانید.

اوشو: کتاب ” همین است”

ترجمه رضا صادقی- خرداد هشتاد و یک

انسان خفته

انسان خفته

انسان خفته و خوابگرد نمی تواند مورد اعتماد باشد. این دنیای ما ، همه اش دنیای خفتگان است؛ این همه سرگشتگی ، این همه تضاد، این همه نزاع ، این همه آشوب از همین روست. همه ی اینها ساخته و پرداخته ی آدمهای خفته و خوابیده و ناآگاه است.

بین انسان خفته و بیدار تفاوت مهم دیگری هم هست که باید به خاطر بسپاریم. انسان خفته نمی داند چه می کند. بنابراین همیشه می کوشد تا به دیگران نشان دهد که وی چنین است یا چنان. این تلاش همیشگی اوست؛ به هزار راه می کوشد تا خود را اثبات برساند. پاره ای وقتها از نردبان سیاست بالا می رود و چنین اعلام می دارد : « من چنین و چنانم.» برخی اوقات خانه ای می سازد و دارایی خود را به نمایش می گذارد، یا از کوهی بالا می رود و قدرت خویش را به رخ می کشد. وی به همه راه برای اثبات خود تلاش می کند. و در همه ی این تلاش و کوشش ، وی در حقیقت ( به درستی) ناآگاهانه و فارغ از شناخت تقلا می کند تا برای خودش دریابد که کیست. او خود نمی داند کیست.

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

نویسنده: بردیا

نادانان همه چيز دان

نادانان همه چیز دان

نادانان همه چیز دان: دو ماشین با هم در خیابان تصادف می کنند ببینید چقدر آدم با چقدر اظهار نظر دورش جمع می شوند! همه آگاه اند و کارشناس!!!

=====================================

از کتاب “چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی”

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

=====================================

نویسنده: بردیا

وقتی تصمیم گیری سخت می شود

وقتی تصمیم گیری سخت می شود

هنگام عصر با خود عهد می بندیم که چهار صبح بیدار شویم. وقتی چهار صبح است و زنگ ساعت هم خاموش شده ، می گوییم نیازی نیست به این زودی بیدار شویم. سپس ، دوباره سوگند و قسم می خوریم که باز هم همچون دیروز با خود عهد بسته و عهد خویش را نگه داریم. این شگفت انگیز است که یک آدم عصر روی ساعت چهار صبح تصمیم می گیرد و صبح از آن تصمیم منصرف می شود! آن وقت ، آنچه که ساعت چهار صبح تصمیم گرفته شده، پیش از ساعت شش دوباره تغییر می کند؛ و آنچه که ساعت شش تصمیم گرفته شده ، پیش از عصر عوض می شود؛ و در این بین هم یک هزار بار تغییر می کند.

این تصمیم ها، این فکرها ، از وضعیت خواب آلوده ی ما می آیند. این تصمیم ها درست همچون رویا هستند : همچون حباب ، بزرگ شده و می ترکند. در پس آنها فردی بیدار وجود ندارد. فردی آگاه ، سرزنده و هشیار در کار نیست.

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

نویسنده: بردیا

ملت قهرمان دار و بی قهرمان

وقتی گالیله را برای استغفار « کلیسا پسند»!! به محاکمه می بردند ، تمامی پیروان و شاگردانش با دلهره و اضطراب در پشت درب های بسته مدتها به انتظار صف کشیده بودند که استادشان و بزرگشان ، رهبر فکری شان علی رغم فشارهای طاقت فرسا…!! داخل دادگاه سربلند و سرافراز ، با گامهای استوار پای به بیرون نهد و بگوید… زمین هنوز می چرخد.{۱} اما دریغ که استاد سرافکنده و پژمرده ، رنجوراز فشارهای تحمل کرده ، سر به زیر از ابراز آن چه که خود هرگز به آن ایمان نداشت، آرام و آهسته به خواندن استغفارنامه! برای همه آن چه که بر خلاف عقیده کلسیا تا به امروز گفته بود پرداخت… از شاگردان یکی فریاد زد : « بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد.» و در این جا برتولد برشت از قول گالیله چه زیبا می گوید : « بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد.»

———————————————-

۱- اشاره به نظریه گالیله دارد که می گوید زمین به دور خورشید می چرخد که باور کلیسایی آن دوران را که می گفت این خورشید است که به دور زمین می گردد! را رد می کرد.

=====================================

از کتاب “چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی”

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

 

نویسنده: بردیا

چرا درمانده ايم؟

نه نمی دونم! بلد نیستم! چرا درمانده ایم؟

چرا درمانده ایم؟

سر خیابانی ، با حالت یک کم سرگردان بایستید و از ده نفر رهگذر نشانی کوچه ای را که در آن محل اصلا وجود ندارد و خودتان اسم خلق الساعه ای برای آن فرض کرده اید سوال کنید. نتیجه اش را همان بهتر است برای خودتان نگاه دارید… از این ده نفر به ندرت دو یا سه نفر با استحکام می گوید نمی دانم. بقیه هر طور هست سعی خواهند کرد یک جوری کمک کنند.

ممکن است به من ایراد بگیرند که این از سر مهربانی خلق ا… است و نه احساس ارضا کردن خودشان. پاسخشان را در همان فرض طرح اولیه یعنی بر واهی بودن نام کوچه داده ام. من بارها تجربه کرده ام درب ماشین را کاملا نبندید بگذارید به اصطلاح یک کم هوا خور داشته باشد. ببینید چند نفر با چراغ ، بوق ، و حتی جلو پیچیدن به شما اعلام می کنند ، درب ماشینتان باز است و یا چراغتان روشن مانده. لابد می گویید این از حس فداکاریشان سرچشمه می گیرد. بسیار خوب، می گذارم جوابتان را آن وقتی بدهم که می خواهید از یک خیابان فرعی وارد اصلی بشوید. دریغ از یکی از همین خیل فداکارها که با اندکی گذشت بگذارد شما هم به کارتان برسید.دریغ.

شما در جامعه ای زندگی می کنید که کلمه ی “نمی دانم” و ” بلد نیستم” کمتر از هر کلمه دیگری به گوشتان می خورد. چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی دانند به دنبال دانستن خواهند رفت… مگر ممکن است؟

=====================================

از کتاب چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

=====================================

نویسنده: بردیا

خوابگردها

خوابگردها

خوابگردها

کسی که بیدار است، چنین به نظر می رسد که بینا باشد؛ ولی عملا این طور نیست، چون در باطن و درون خفته است و خواب می بیند، و همه چیز هم در این وضعیت رویاست که تداوم می یابد. تو عصبانی و خشمگین می شوی ، بعد می گویی : « نمی دانم چطور عصبانی شدم؛ نمی خواستم خشمگین شوم.» یا می گویی : «مرا ببخش! نمی خواستم فحاشی کنم، یک لغزش زبان بود.» حرف زشتی زده یا کار زشتی کرده ای ، و این تویی که نیت آن حرف و کار را انکار می کنی. جنایتکار همیشه می گوید : « نمی خواستم بکشم. علی رغم میلم روی داد.»

این ثابت می کند که ما مثل یک آدم ماشینی کار می کنیم. چیزی می گوییم که نمی خواهیم بگوییم؛ کاری می کنیم که نمی خواهیم بکنیم.

آدم ماشینی یا یک خوابگرد نباش! یک انسان آگاه باش.

=============================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=============================================

نویسنده: بردیا

کتاب اراده آهنين

برشی از کتاب اراده آهنین

ما باید خود را وادار کنیم که هر موقع خواستیم کاری را انجام دهیم به عهده تعویق نیانداخته و بدون از دست دادن فرصت آنرا انجام داده، به انتها رسانیم، اعم از اینکه آن کار بزرگ یا کوچک باشد.

یگانه عاملی که مسبب کامیابی حقیقی می گردد، تعقیب مقصد است.

چیزی که بعد از عزم و اراده ، لازم است ، تعقیب مقصد و پافشاری در کار می باشد. {استقامت در کار}

شخصی که تعقیب مقصد دارد هیچگاه به فکر این نمی افتد که آیا موفقیت نصیب وی خواهد شد یا نه؟ تا به کمال مطلوب و هدف واقعی و مقصد اصلی نائل نشود ، از پای در نمی آید و نمی نشیند.

از کتاب اراده آهنین

همواره یادمان باشد که چیزی که امروز داریم شاید آرزوی دیروزمان بوده و بزرگ ترین آرزوی فردایمان باشد. پس همیشه سعی کنیم قدر چیزی که امروز داریم را خوب بدانیم.

نویسندخ: سینا یاوریان

خوابگردهای ناآگاه

خوابگردهای ناآگاه

خوابگردهای ناآگاه

مردم فعال به نظر می رسند. هنگامی که هر روز عصر به خانه می آیی. ماشین دم در می ماند؛ به هشتی که می رسی ، خواستار تنفس می شوی. خیال نکن که تمام این کارها را آگاهانه می کنی. همه ی اینها ناآگاهانه و به صرف نیروی عادت روی می دهد. این تنها در لحظه های خاص ، زمان وقوع مخاطرات بزرگ، است که به گزینش می پردازیم. هنگامی که خطر آنقدر زیاد باشد که خواب از چشم بپراند، بیدار می شویم. برای نمونه ، اگر کسی چاقویی روی سینه ات بگذارد ، سر ضرب آگاه می شوی . به استثنای این لحظه های نادر، در طول عمر مثل خوابگردها زندگی می کنیم.

نه زن چهره همسرش را دقیقا دیده و نه شوهر چهره ی همسرش را دقیقا نگریسته است. اگر شوهر بکوشد تا سیمای زنش را مجسم کند، توانا نخواهد بود چنان که باید (بایسته است) و شاید (شایسته است) از عهده برآید. خطهای چهره اش شروع به ناپدید شدن کرده و دشوار خواهد بود که بگویی این همان سیمایی است که وی طی سی سال اخیر دیده است. تو هرگز ندیده ای ، چون دیدن مستلزم وجود فردی بیدار در درون توست.

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=====================================

نویسنده: بردیا

از کتاب 7 بدن 7 چاکر

برشی از کتاب از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا

به این خاطر است که من پشتیبان و حامی مانتراها(۱) نیستم. تو می توانی مدام به نجوای آوم ، آوم ، آوم (Avm ، Avm) (2) ادامه دهی ؛ و می توانی یک جایگزین ذهنی برای « دل و درون» بیافرینی. این کار هیچ کمکی نخواهد کرد. این کار یک نیرنگ است. و تو می توانی برای سالها به آن نجوا ادامه دهی ؛ و می توانی صدای دروغینی در درون خود بیافرینی ، چنان که گویی « دل و درون» در حال سخن گفتن است – چنین نیست. برای شناخت « دل و درون» (قلب) تو آوم را زمزمه نمی کنی- تو فقط باید ساکت باشی. یک روز ناگهان مانترا در درون و دل تو شکفته می شود. یک روز ، وقتی در سکوت افتاده ای ، صدایی را می شنوی که از ناکجا می آید. آن صدا ، صدای سکوت درونی توست. درست مثل شبی ساکت که در آن صدایی مشخص و مسلم وجود دارد ، صدای سکوت ؛ دقیقا مثل همان ؛ درست مثل اینکه در سطحی بسیار بسیار ژرفتر ، صدایی در درون تو پدیدار می شود.

آن صدا بر می خیزد – و بگذار که دوباره و دوباره به تو یادآور شوم- چنین نیست که تو آن صدا را به درونت بیاوری؛ این گونه نیست که آوم ،آوم ،آوم را تکرار کنی. نه تو حتی یک کلمه هم به زبان نمی آوری. تو صرفا خاموشی. تو فقط ساکتی . و آن صدا مثل یک چشمه به بیرون سرازیر می شود… ناگهان شروع می کند به روان شدن ، ناگهان آنجاست. تو آن را می شنوی- تو آن را نمی گویی، تو آن را می شنوی.

————————————————————

۱- سخن و ذکری که پیروان برخی از ادیان برای یاد خدا یا هر منظور دیگری پیوسته با خود تکرار می کنند

۲- یک گونه ذکر دین هندویی

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=====================================

نویسنده: بردیا