|
کتاب هدف ادبیات نوشته ماکسیم گورکی
جملاتی زیبا و ژرف انتخاب شده از کتاب هدف ادبیات نوشته ماکسیم گورکی. با نیک اندیشان همراه باشید.
|
بخشی از کتاب شازده کوچولو
دوستی بر گرفته از کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دو سنت تگزوپری
روباه گفت: آدم فقط از چیزهایی که اهلی می کند می تواند سر در آرد. انسان ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جوری حاضر آماده از دکان ها می خرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست… تو اگر دوست می خواهی خوب منو اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید :خوب راهش چیست؟ روباه جواب داد: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یه خرده دورتر از من می گیری اینجوری میان علف ها می نشینی. من زیر چشمی نگاهت می کنم و تو لام تا کام هیچی نمی گویی, چون همه سوئ تفاهم ها زیر سر زبان است. عوضش می توانی هر روز یک خرده نزدیک تر بنشینی.
شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گل ها رفت و به آنها گفت: شما سر سوزنی به گل من نمی مانید و هنوز هیچی نیستید. نه کسی شمارا اهلی کرده نه شما کسی را. درست همان جوری که روباه من بود: روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر . او را دوست خود کردم و حالا توی همه عالم تک است.
شازده کوچولو دوباره در آمد که : خوشگلید اما خالی نمی شود برای تان مرد.گفت و گو ندارد که گل مرا هم فلان رهگذر گلی می بیند مثل شما اما او به تنهایی از همه شما سر است چون فقط اوست که آبش داده ام , چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشته ام, چون فقط اوست که حشراتش را کشته ام , چون فقط اوست که پای گله گزاری هایش یا خود نمایی و حتا گاهی پای بغ کردن و هیچی نگفتن هاش نشسته ام , چون که او گل من است.
و بر گشت پیش روباه. گفت: خدانگهدار! روباه گفت: خدانگهدار! … و اما رازی که گفتم خیلی ساده است جز با دل هیچی را چنان که باید نمی شود دید. ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده ای. انسان ها این حقیقت را فراموش کرده اند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی.
تو مسئول گلتی.
شهریار کوچولو برای آنکه یادش بماند تکرار کرد :من مسئول گلمم.
بر گرفته از کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دو سنت تگزوپری
به امید آنکه همگی به معنای عمیق دوستی واقف شویم.
نوشته شده توسط شیوا
قسمتی از کتاب جان شیفته و دو نوشته دیگر
در ۳ یادداشت از بردیا قسمتی از کتاب جان شیفته ، بخشی از کتاب انسان در جست و جوی معنا و جمله ای نغز را می خوانیم.
با مطالب نیک اندیشان همراه باشید.
|
عشق از زبان ویکتور فرانکل.
عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفنای وجود دیگری را دریافت. کسی نمی تواند از وجود و سرشت فردی دیگر کاملا آگاه شود مگر آنکه عاشق او باشد. بوسیله این عمل روحانی عشق ، فرد خواهد توانست صفات شخصی و الگوی رفتاری محبوب را به خوبی در یابد و حتا چیزی را که بالقوه در اوست، و باید جان بگیرد درک کند. وی مجبوب را توانا خواهد کرد به امکانات تحقق دهد.
در لوگوتراپی عشق پدیده زاد نیست ، یعنی پدیده ای نیست که از پدیده اصلی دیگری زاییده شده باشد. عشق پدیده باصطلاح اعتلاء یافته غریزه جنسی نیست و خود مانند میل جنسی پدیده ای اصلی و ابتدائیست. میل جنسی معمولا حالتی است از بیان عشق و وقتی جائز و حتا مقدس و پاک است که مرکبی برای عشق باشد.پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست بلکه میل جنسی راهی برای درک آن همدمی غائی است که عشق نام دارد.
============================================
عشق از زبان ویکتور فرانکل
برگزیده از کتاب : انسان در جستجوی معنا
============================================
نوشته شده توسط بردیا |
|
سه قطعه شعر درباره انسان
|
شعر از مویه های بُرقَع پوش کابلی
|
شعر دوشیزگان تگرگ
شعر دوشیزه گان تگرگ (اندیشه)
دوشیزه گان تگرگ
در کناره
در کارِ گرد آوردن نمک اند.
آنان، از آن سان خمیده پشت
قادر به رؤیت دریا نیستند.
زورقی با بادبان سپید
از پهنه ی دریا به جانب ایشان اشارتی می کند.
دوشیزگان
او را نمی بینند
و زورق
از اندوه
به تیره گی در می نشیند.
============================================
شعر دوشیزه گان تگرگ برگرفته از کتاب : گزیده یی از اشعار شاعران بزرگ جهان
از احمد شاملو
ناشر: موسسه انتشارات نگاه
============================================
بر اساس باور و اندیشه ام برداشتم از این شعر (هست) این گونه است.
در شعر دوشیزه گان تگرگ، دوشیزه انسانی است که هنوز اندیشه اش به چالش یک اندیشه دیگر در نیامده است. و ذهنش هنوز دست نخورده و باکره و خویشتن خویشش نیز ناورزیده و ناآزموده مانده است.
در شعر دوشیزه گان تگرگ می خوانیم که این دوشیزه گان از برای پرداختن به کار روزانه و خم شدن پشت شان به سوی زمین و کناره دریا، توانا به دیدن دریای آزاد و رها(اندیشه کردن و ورزیده شدن) نیستند. قایقی از دوردست با بادبان سپیدش از دوردست در دریای اندیشه به آنان نشانه ای برای اندیشیدن و شنا کردن و ورزیده شدن می دهد. و این دوشیزگان ناآگاه، این نشانه را نیز نمی بینند و در تاریکی نادانی و ناآگاهی خودشان غرق می شوند و آن قایقران و قایقش نیز از اندوه منفعل ماندن آنان تا امید دیگری برای برافراشتن بادبان سپید دیگری برای آن دوشیزه گان و دیده شدن، به تیره گی در می نشیند.
بردیا گوران
سایت نیک اندیشان
نوشته شده توسط بردیا
کتاب رمادی نوشته آرش جواهری
کتاب رمادی نوشته (( آرش جواهری )) از آن کتاب هایی است که از همان سطر اول که شروع به خواندن می کنی ، دوست داری تا آخرش را بخوانی .کتاب رمادی از ۳۶ بخش که هر بخش یک(( دهلیز )) نام دارد تشکیل شده است و دهلیزها بصورت نامرتب در کتاب قرار دارند . هر دهلیز، متنی کوتاه و درنهایت سه چهار صفحه ای دارد. این ویژگی ها دست خواننده را برای اینکه هر وقت دوست داشت و از هر جا که می خواست بخواند باز می گذارد . متن کتاب ، ما را به یاد نوشته های سده ی ِ چهار و پنج هجری می اندازد . نویسنده به عمد از اسمهایی خاص استفاده کرده است . مثلا به جای پادشاه ( رییس مملکت ) از کلمه ((سالار)) استفاده کرده . همچنین برای قدیمی کردن متن از کلماتی قدیمی استفاده کرده است که در جهت فضاسازی بهتر داستان است. کتاب رمادی شرح حال خواب غفلت مملکت خود ما است . رمادی با زبان مخصوص خود پرده از نا آگاهی ها ، تعصبات ، سنتهای کهنه ، ظلم و ستم حاکمان بر مردم و نادانی و نا آگاهی همان مردم ، خودخواهی ها و تن پروری ها و …. پرده بر می دارد . رمادی آیینه تمام نمای جامعه و روزگار ما است که با زبانی ویژه برای در امان ماندن از سانسور نوشته شده است .
((کتاب رمادی در کتابخانه باشگاه نیک اندیشان موجود است))
قسمتهایی ازکتاب رمادی را با هم می خوانیم
* و می گفت ” همیشه بگویید شاید ، شاید که خطا کرده باشید . وبدانید ما تنها دانای ِ نادانی ِ خویشیم . همچنانی که تنها کفش شمار سوراخهای جوراب را می داند. ”
* بیچاره ملتی که تاریخش را با شرم بازگو می کند. و بی چاره تر ملتی که به حسرت ! … و دریغ که ما بی چاره ترینیم .
* پدرم سینه ی ِ استخوانی اش را پیش می دهد و باد در غبغب ِ چروکیده اش می افکند که ((من در عهد ِ هفت سالار ، به زندان زیسته ام و دانسته ام که تاریخ ِ راستین رمادی را تنها به دیوار سردابه های برج می نویسند و بر تخته ی ِ زنجیر ِ دوستاق خانه ها … احمق مردا که دل در این جهان بندد … احمق مردا… توضیح : دوستاق خانه = زندان
* در کتاب (( تواریخ ِ سالاریه )) در حدیث فتنه ی ِ منادیان آمده است که “آنان فرقه ای بودند از ابالهه ی ِ زمانه که می خواستند آدمیان در همه چیز یکسان و برابر باشند حتی در طول ِ قضیب و شمار ِ دندان هاشان . و بدیهی است که این امری است محال و ناممکن”… توضیح : ابالهه = جمع مکسر ابله ، قضیب = شمشیر
در کتاب ((تواریخ سالاریه)) حدیث ِ حکیمی را خواندم که اختراعات شگرف داشت و صناعات غریب . گاه چرخی می ساخت که با وزش باد ، آب از چاه برمی کشید. و گاه تقویمی می نگاشت روز شمار ، که در آن تا هفت سال ِ پسین احوال ِ ابر و آفتاب و باران و خشکی ِ ایام معین بود . نوبتی سالار با او فرموده بود که ” ما را شربتی بساز تا به هر که خورانیم دروغ نتواند گفت و ما بدان از احوال ِ راستین چاکران و وزیران و قراولان و متعگان ِ خویش آگاه شویم ” . حکیم گفته بود ” این از یک سو فتنه ای عظیم است و من از خون همه جهانیان بیزارم . و از دیگر سو ، خود ممکن نباشد که دروغ در ذات ِ آدمی چون بوی ِ لاش ، در سرگین ، نهان است و به هیچ حال تفکیک نتوان کرد. اما اگر مرا یاری دهی ، ارابه ای بسازم سرپوشیده و آهنین زره که چون دو حمال ِ ستبر بازو کوکش کنند ، هفت پرتابه راه سپارد و آن گاه میان سپاه دشمنان درهاش بگشاید و از هر در ، زنبورکی سربرآرد و هر زنبورک بی هیچ توپچی و سنبه زنی ، هفت نوبت شلیک کند و باز به محل نخستین بر آید و این سلاحی است گزاف تورا ، تا با دشمنانت بدان جنگ آوری . و سالار گفته بود که ” ما تنها با رعیت ِ خویش سر ِ جنگ داریم و آنان را نیز همین یک توپ گور که کافی است… توضیح : متعگان = همسران سرگین = مدفوع حیوانات
* در کتاب ((تواریخ سالاریه)) حدیث منجّمی است علامه که نام هزار ستاره را می دانست . و از اسلوب استنباط ِ خفایا آگاه بود . و کتابی نوشته بود در قانون ِ استخراج ِ احکام ِ بروج ِ آسمانی و در آن به مکاشفه ی ِ بُعد ِ پنجم که همانا مرگ باشد ، دست یازیده بود . و آزمون های بسیار کرده بود .و بارها و بارها مردگان و زندگان و خفتگان و بیداران را وزن کرده بود تا بلکه میزان ثقل روح را بیابد . در حکایت است که روزی سالار از او خواسته بود تا گاه شماری بنگارد که در آن هر ماه چهل روز به درازا کشد ” باشد تا ماهیانه ی ِ دبیران و کاتبان و جارو کشان و مواجب بگیران ِ خویش را دیرتر بپردازیم ” . وباز امر کرده بود تا در آن ، هر سال به هفتاد روز سر آید ” باشد تا خراج اصناف و صیادان و سمّاکان و رعیت خویش زودتر بستانیم . اما منجم پیر اکراه کرده بود که ” تقویم بر نظم روز گار استوار کنند ، نه روزگار بر حسب ِ تقویم ” . پس سالار فرموده بود که کتاب ِ رسالاتش را چندان بر سر فرو کوبند تا کور شود . گویند کسی از او پرسید ” چرا در درمان چشمانت نمی کوشی؟ ” گفت :” آن قدر دنیا را دیده ام که ملولم ” . پس وصیت کرده بود تا بر گورش بنویسند ” در اینجا نادانی خفته است که اگر خطایای بسیار کرد بر او ببخشایید که این نخستین بار بود که می زیست ” . توضیح : سماکان = ( به فتح سین و تشدید میم ) ماهی فروش
* در کتاب (( تواریخ سالاریه )) کوتاه ترین حدیث ، حدیث ِ سالاری است شکمباره . که ستبر گردن بود و تنگ خرَد . و چندان فربه که به پیراهنی نمی گنجید . و میر ِ وزیرانش همواره در رتق و فتق امور ِ مطبخیان بود . آورده اند که چون درگذشت ، در رثایش شاعری گفت ” آمد و … خورد و … مُرد… ”
* هیهات هستی ،که هزار توی ِ وهم انگیزی است . لبریز از دهلیزهای همهمه . ودخمه های پر واهمه . از بن بستی به بن بستی . در تردّد و تردید . پیچاپیچ . و هیچاهیچ
کنار حوض ِ بی آب ِ سنگی ِ میدان گاه در گرماگرم تابستان گنجشککی پرّان پرّان کلافه ی ِ کور نخی را به منقار می کشید . من بودم من ، با کلاف ِ در هم ِ اندیشه هام ؛ بی حاصل و پا در گل ، من !
گور و کفن ؟… نه ! چون مُردم ، دوست دارم مرا جلد بگیرید . شاید آرام بگیرم ، شاید …
* می گفت ” هیچ عهدی تلخ تر از عهد سالاری نیست که وعده های شیرین می دهد ”
* می گفت ” عشق یگانه مرضی است که از چشم و نگاه واگیره دارد ”
* می گفت : ” فرزانگان ما قد قد ِ بسیار می کنند ، اما دریغ ، تخمی نمی گذارند ”
| |
|
هان که راه خود به خود گم نکنی
هان ! تا که سر رشته ی خود گم نکنی !
خود را ، ز برای نیک و بد ،
گم نکنی !
رهرو ، تویی و ،
راه ، تویی ،
منزل ، تو !
هشدار که :
« راه خود به خود » گم نکنی !
============================================
شهاب سهرودی (شهاب الدین یحیی سروردی)
۱۱۹۶-۱۱۵۸ میلادی
لینک به این مطلب در وبلاگ نیک اندیشان
============================================
نویسنده : بردیا
آن خانه را چه گونه پی خواهند افکند؟
بنا
– آن خانه را چه گونه پی خواهند افکند؟
درهایش را چه کسی بر جای خواهد نشاند؟
نه مگر بازوی کار
چنین اندک است
و مصالح و سنگ
چندان سنگین
که از جای
حرکت نمی توان داد؟
– خاموش باش!
دست ها
به هنگام کار
نیرو خواهد یافت
و شمارشان
افزون خواهد شد.
و از یاد مبر که در سراسر شب
مرده گان بی شمارشان نیز
به یاریِ ما خواهند آمد.
============================================
برگرفته از کتاب : گزیده یی از اشعار شاعران بزرگ جهان
از احمد شاملو
ناشر: موسسه انتشارات نگاه
============================================
نویسنده : بردیا