ویکتور. ای. فرانکل در سال ۱۹۰۵ در شهر وین به دنیا آمد و در همان شهر به تحصیل علم همت گماشت. در سال ۱۹۳۰ به دریافت درجه لیسانس پزشکی و در سال ۱۹۴۹ به دریافت درجه PhD از دانشگاه وین نایل آمد. او در سال ۱۹۳۸، مرکز راهنمایی جوانان وین را بنیان گذارد و خود به مدت ده سال مدیریت آنرا بر عهده گرفت. از سال ۱۹۳۰ به بعد در مقام استاد عصب شناسی و روانکاو و بخش روانپزشکی وین مشغول به کار گردید. در سال ۱۹۴۶ ریاست بیمارستان اعصاب پلی کلنیک وین را بر عهده گرفت.
بعد از سالهای ۱۹۶۰ به عنوان استاد مدعو در دانشگاههای آمریکا از جمله هاروارد، استانفورد، دانشگاه بین المللی آمریکا در سان دیاگو، موسسه روانپزشکی شیکاگو به تدریس اشتغال داشته است. فرانکل در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ استاد دانشگاه بین المللی آمریکا در سان دیاگو بود و هم اکنون نیز مدتی از سال را در آنجا می گذراند.
او نویسنده کتب بسیاری است که معروفترین آنها عبارتند از: «دکتر و روح)، «از اردوگاه مرگ تا اگزیستانسیالیزم»، «فریاد ناشنیده برای معنا» و «انسان در جستجوی معنا » که تنها کتاب اوست که به فارسی برگردانیده شده است.
فرانکل در سال ۱۹۴۲ یعنی در سی و هفت سالگی به دست نازی ها اسیر شده و قطاری او را به سمت شمال شرق برد، به «آشویتس» این اردوگاه مرگ، این کشتارگاه سازمان یافته که ابزار مرگ شش میلیون یهودی از جمله خانواده فرانکل را تهیه دیده بود. به آشویتس که میدان تجربیات وحشتناک و آزمایشگاه واقعی این روانپزشک اگزیستانسیالیست (هستی گرا) بود.
آشویتس و سپس داخاوا بوته آزمایش و محل تجربیات ارزنده ولی به شدت دردناک روانپزشکی بود که حرفه خود را با گرایشی به روانکاری آغاز کرده ولی از اگزیستانسیالیسم(هستی گرایی) هم جدا نبود. او تحت تاثیر استادش فروید و هم چنین آثار «جاسپر»، «شیلر» و «هایدگر» هم به روانکاوی و هم به هستی گرایی تمایلی انکارناپذیر داشت. اما آنچه به ابهامات ذهنی او وضوح بخشید، عبور از گذرگاهی بس مخوف بود که چه بسیار انسانها در نیمه راهش جان باختند.
گرچه فرانکل در سال ۱۹۳۸ برای اولین بار واژه «تحلیل اگزیتانسیالیستی» و سپس «لوگوتراپی» را در نوشته هایش به کار برده بود، ولی مفاهیم این دو واژه برای خود فرانکل نیز با آنچه که به بعهدها زندانی شماره ۱۱۹۱۰۴ آشویتس و داخاوا به آن رسید بسیار فرق داشت.
تجربیات تلخ اردوگاه کار اجباری و شرایط طاقت فرسای آن، بعد واقعی میدان تجربی مفاهیم «لوگراتراپی» را معنا بخشید و فرانکل با معرفتی که زاییده تجربیات دست اول او بود از اردوگاه مرگ بازگشت. به نظر فرانکل زندانبانان و مسئولین سفاک اردوگاههای کار اجباری در خلال رفتار وحشیانه و خشونت بار خود با زندانیان، با بهایی سنگین، این حقیقت ارزنده را در تاریخ بشر به ثبت رسانیدند که:
انسان موجودی است آزاد که همیشه حق انتخاب دارد. انسان واکنش خود را در برابر رنجها و سختیهای ناخواسته ولی پیش آمده و شرایط محیطی خود انتخاب می کند و هیچ کس را جز خود او یارای آن نیست که این حق را از او بازستاند.
زندگی مشقت بار زندان ،فرانکل را بر این باور داشت که:
آنچه انسان ها را از پای در می آورد، رنجها و سرنوشت نامطلوبشان نیست بلکه بی معنا شدن زندگی است که مصیبت بار است و معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست بلکه در رنج و مرگ هم می توان معنایی یافت.
او درباره هم بندان خود می نویسد:
«بیچاره آن کس که می پنداشت زندگی دیگر برایش معنایی ندارد، نه هدفی داشت و نه انگیزه و مقصودی، چیزی او را به زندگی گره نمی زد و چون به اینجا می رسید دیگر کارش ساخته بود.»
نه فرانکل تنها «روان درمانگر هستی گرا» ست و نه لوگوتراپی تنها روش «هستی درمانی» ولی به قول آلپورت به این دلیل حرف فرانکل شنیدن دارد که: مفاهیم او در کوره تجربیات سخت آبدیده شده.
فرانکل نه روانکاوی فروید را انکار می کند و نه با سایر روانپزشکان و روانشناسان هستی گرا سر ستیز دارد. بلکه او کار خود را کوششی صادقانه در شناخت همه جانبه تر انسان و مشکلات او معرفی می کند و ادعایی بیش از این ندارد. فرانکل دانشجویان را نیز نسبت به خطر گرایش متعصبانه به هر مکتب و روش هشدار می دهد که ذکر این نکته به وسیله مترجم، وظیفه شاگردی او و ادای حق استادی دکتر فرانکل است.
جا ندارد که در این پیش گفتار به شرح روش «لوگوتراپی» و مبانی فکری و فلسفی دکتر فرانکل بپردازیم. چه! این کار به سادگی و با مهارت و شیوه ای گیرا توسط خود نویسنده در این کتاب انجام گرفته است. ولی اشاره کوتاهی به «هستی درمانی» یا «روان درمانی هستی گرایی» به ویژه برای علاقمندان و پژوهشگران مطالعات بیشتر در این زمینه ها، بی مورد به نظر نمی رسد.
مطالعه و شناخت انسان بدان گونه که در دنیای خویش وجود دارد، گرایشی است نوین که وسیله عده ای از متخصصان روانشناسی و روانپزشکی مورد توجه قرار گرفته است.
هستی گرایی که به طبیعت و ماهیت ویژه فرد و تجربیات آنی وی توجه دارد از برداشت کرکگارد از بشر نشات گرفته است و نقش اندیشمندانی چون، جاسپر، هیدگر، سارتر، مارسل، بردیف، تیلیچ، بینزوانگر، آلن برگر، سونمان و به خصوص رولومی را در توسعه و پیشبرد این مکتب فکری و عملی می بایست واجد اهمیت دانست.
رولومی «هستی گرایی» را به عنوان کوششی توصیف می کند که سعی بر آن داشته تا شکاف بین شخص و نمود را که تفکر و علم مغرب زمین اندکی پس از رنسانس گرفتار آن گشته، پر کند. وی ایجاد مرزی را بین «ذهن» و «عین» ناممکن می بیند و می گوید:
«بشر شناسنده و بیننده هرگز نمی تواند از موضعی که می شناسد و مشاهده می کند جدا باشد. بشر در دنیایی قرار دارد که خود قسمتی از آنست».
اگرچه انشعابات متعددی در «هستی گرایی» مشاهده می شود، ولی در پاره ای اصول هستی گرایان اتفاق نظر دارند که از آن جمله است:
۱- آنها وجود آگاهی در انسان را باور دارند و وجه تمایز او را با سایر حیوانات در این «هستی» توام با آگاهی و وقوف از «بودن» خویش می دانند. با همین آگاهی است که انسان موجودی می شود که هم توانایی اخذ تصمیم و هم قبول مسئولیت دارد.
۲- هستی گرایان معتقدند که بشر یک ذات ثابت و «ایستا» نیست بلکه او پیوسته در حال تغییر و تحول و «شدن» است. او با شرکت فعالانه خود در دنیای پدیده ها و واقعیت ها و تبادل مستمر با دیگران در حال «شدن» و «خودشکوفایی» است. از اینروست که هستی گرایان انسان را موجودی غیرقابل پیش بینی در قالب شرایط و محرکهای محیطی می دانند. آزادی انتخاب از ویژگیهای انسان است.
۳- بشر قابلیت و شایستگی آنرا دارد که از حصار موقعیت های گذشته و حال پا فرا نهاده به خود شکوفایی و تحقق استعدادهای درونی خویش بپردازد.
۴- بشر آگاه است که سرانجام روزی می رسد که او دیگر نخواهد بود. هستی، خود را به واقعیت نیستی اشاره می دهد و معنای هستی در واقعیت عدم متبلور می شود. به عقیده فرانکل اصل نبودن و میرندگی واقعیت بودن و زندگی را توجیه می کند.
این تهدید و تشویق «نیستی» منشا اضطرابها و نگرانیها، خصومت ها و پرخاشگری است. که چون در همگان مشاهده می گردد، باید بهنجار تلقی شود. این اضطراب و تشویش که «اضطراب هستی» نامیده می شود از ویژگیهای «بودن» و «شدن» است.
۵- وجه تمایز انسان عصر جدید چه بهنجار و عادی و چه روان نژند و نابهنجار، در جدایی و بیگانگی از خود و جهان پیرامون خویش است. روانشناسان هستی گرا دیگر به شناخت نشانه های مرضی و پاتولوژیک، آنگونه که فروید و پیروانش توجه داشتند، علاقه ای نشان نمی دهند. بلکه تلاش و نیروی خود را متوجه شناخت، شکوه هایی نظیر احساس تنهایی و انزوا، سرگردانی و بلاتکلیفی، احساس پوچی و بیهودگی و بالاخره از خود بیگانگی که علت مراجعه اکثر بیماران نزد آنهاست، می کنند. به گفته فرانکل امروزه بیماران غالبا از بی معنایی و پوچی و بی هدفی زندگی شکایت دارند و در این «خلا هستی» است که خستگی ها، بی حالی ها، افسردگی ها، ناامیدی ها و بی قراری ها ظاهر می شوند. این پدیده کاملا طبیعی و فرایند زندگی عصر جدید است.
۶- رواندرمانگران هستی گرا سه مفهوم بنیادی زیر را که آلن برگر به آنها اشاره می کند، مبنای کار درمانی خود قرار می دهند.
- «نوروز هستی» یا روان نژندی هستی که از مکتب فرانکل گرفته شده بر این باور است که روان نژندیهای بشری حاصل غرایز سرکوب شده و تعارضات ناخودآگاه و خود تضعیف شده نیست، بلکه نیافتن معنایی در زندگی که زیستن را توجیه کند، موجب این بی قراریها و پریشانحالی است.
- «رابطه درمانی» در روان درمانی اگزیستانسیالیستی (هستی درمانی) یک رابطه انتقالی و تکرار گذشته نیست. بلکه یک رودررویی و یک ارتباط و تجربه تازه است که به فرد فرصت می دهد به افقهای جدیدی دست یابد. در این نوع رابطه بیمار یک موضوع نیست بلکه بشری است که مشکلات و مسائل ملموسی دارد و این مسائل دشواریهای عاطفی و احساسی ویژه را موجب گشته اند.
- «کایراس» یا لحظات حساسی که در طول هستی درمانی ایجاد می شود و طی آن بیمار آمادگی ویژه ای برای تغییر و درمان به دست می آورد. در این لحظات پیشرفت روان درمانی سرعت خاصی دارد و روان درمانگر می بایست از این فرصت ها برای یاری به بیمار استفاده کند.
به طوری که مشاهده گردید هستی گرایی فن و تکنیک نیست، بلکه عبارت است از یک نگرش و دید جدید برای فهم و شناخت همه جانبه تر انسان. به همین دلیل روان درمان گران هستی گرا تا حدود امکان از به کار گرفتن تکنیکهای گوناگون در کار هستی درمانی خویش پرهیز می کنند و بر این باورند که به کار گرفتن تکنیکها به رابطه درمانی آسیب زده و بیمار را نگران و مضطرب می کند. ولی یک روان درمانگر هستی گرا می بایست با فنون و تکنیک های مختلف آشنایی داشته باشد تا هر کجا که به کارگرفتن آنها بتواند چگونگی بودن بیمار را در جهان بهتر و آسان تر، روشن سازد، از آن تکنیک استفاده نماید.
در پایان این کتاب دکتر فرانکل فهرست منابع و مراجعی را که علاقمندان می توانند کنجکاوی پژوهشگرانه خویش را ارضا کنند ارائه می کند. ولی برای خواننده ای که تنها به دنبال کتب و منابع فارسی است چیز چندانی برای معرفی در دست نیست. با این حال مطالعه کتاب اصول[۱] نظری و عملی روان درمانی تالیف دکتر ولی الله اخوت و کتاب روانشناسی[۲] کمال اثر «دوان شولتس» ترجمه خانم گیتی خوشدل را توصیه می کنیم.
تهران تابستان ۱۳۶۳
نهضت صالحیان (فرنودی مهر)
[۱] – اصول نظری و عملی روان درمانی – انتشارات آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی – نوشته ولی الله اخوت . ۱۳۵۶ خورشیدی
[۲] – روان شناسی کمال (الگوهای شخصیت سالم) – انتشارات نشر نو – ترجکه گیتی خوشدل – ۱۳۶۲
============================================ - برگرفته و برگزیده از کتاب : انسان در جستجوی معنا
- به نگارشِ : دکتر ویکتور فرانکل
- می توانید بخش نخست این کتاب را از اینجا دانلود بکنید.
- البته خریدن این کتاب بهترین کار می باشد.
============================================ |
============================================
- برگرفته و برگزیده از کتاب : انسان در جستجوی معنا
- به نگارشِ : دکتر ویکتور
نویسنده: بردیا