همراهان عزیز، نوشته های زیر صرفاً مطالب جمع آوری شده ای در مورد تعارف و رودربایستی است که از منابع مختلف اینترنتی جمع آوری شده و بخشی از آن در جلسه هفتگی مطرح گشته است.
لطفاً برگ سبزی به این نوشته ها افزوده و نظر خود را با سایر دوستان شریک شوید.
علی
میراث خبر، سرویس فرهنگ _ «تعارف شاه عبدالعظیمی کردن»، ضرب المثلی است که ظاهرا از حدود عصر قاجار مورد استفاده قرار گرفته است و در موردی به کار می رود که کسی تعارفی کند که خودش چندان میلی و رغبتی به عملی شدن آن ندارد. مثلا کسی به شخصی اصرار کند که شب در منزل او میهمان شود، در حالی که در دلش آرزو کند که ای کاش این اتفاق نیفتد.
اما کسی که تعارف بی اساس و در واقع دروغی می کند چه ارتباطی با ساکنین حوالی این زیارتگاه دارد؟
حضرت شاه عبدالعظیم حسنی که بعد از چهار پشت به امام حسن مجتبی می رسد، در حدود سال ۲۵۰ هجری قمری از مدینه به سمت شهر ری حرکت می کند و چند سال بعد وقتی که در شهر ری سکونت داشت، در می گذرد و در زمان سلجوقیان نخستین بقعه بر مزار او ساخته می شود. در زمان شاه طهماسب اول صفوی یعنی حدود سال ۹۴۴ هجری قمری، رواق و ایوان برای این زیارتگاه ساخته می شود و در زمان فتحعلی شاه قاجار ضریح نقره و در زمان ناصرالدین شاه آیینه کاری و نقاشی آن انجام می شود.
این زمان دیگر مقارن است با اوج شهرت این زیارتگاه. تهرانی هایی که نمی توانستند به دلایل مالی یا بعد مسافت به زیارت خانه خدا در مکه یا امام رضا در مشهد و حضرت معصومه در قم بروند، به زیارت شاه عبدالعظیم می رفتند. شاه عبدالعظیم نزدیک ترین زیارت گاه مهم به تهران بود و این باعث می شد که بیشترین زائران را تهرانی ها تشکیل دهند. حوالی شاه عبدالعظیم هم که شهر تاریخی ری واقع بود، کاملا آباد بود و ساکنین بی شماری داشت.
مهدی پرتوی آملی
در «ریشه های تاریخی امثال و حکم» ریشه اتصال این ضرب المثل را با شاهزاده عبدالعظیم در این نکته می بیند که: ساکنین شهر ری یا شاه عبدالعظیمی ها که می دانستند تهرانی ها پس از زیارت، به دلیل نزدیکی راه حتما به شهر خود باز می گردند و هیچ وقت شب را در شهر ری نمی مانند، به تهرانی ها اصرار می کردند که شب را در منزل آنان و در شهر ری بمانند. تهرانی ها هم به دلیل نزدیکی راه و مشغله شغلی خود در هر
صورت به تهران باز می گشتند، اندک اندک این تعارف مردم شهر ری را که در جوار این امام زاده زندگی می کردند، به «تعارف شاه عبدالعظیمی» شهرت دادند. یعنی تعارف مردم شهر ری که چندان مایل نبودند تعارفشان عملی شود.
علامه علی اکبر دهخدا نیز در کتاب «امثال و حکم» تنها به ذکر این نکته اکتفا کرده است: تعارف شاه عبدالعظیمی است یعنی این که به زبان گوینده به منزل من آیید یا فلان متاع از شما باشد، اما در دل
راضی نباشند. ضرب المثلی که مشابه این ضرب المثل است، «تعارف آب حمام» است.
علی اکبر دهخدا در تعریف این ضرب المثل آن را به ضرب المثل «تعارف شاه عبدالعظیمی است» ارجاع داده است. اما مهدی پرتوی آملی در تعریف «تعارف شاه عبدالعظیمی» به این ضرب المثل هم اشاره کرده است: ]تعارف شاه عبدالعظیمی کردن، مثل تعارف[ آب خزینه حمام است به تازه وارد. یعنی یک چیز بی ارزش را که مال خود شخص هم نیست به کسی دیگر تعارف کردن. این احتمال هم وجود دارد که نخستین بار ساکنین شهر ری به تهرانیان زائر این گونه تعارف کرده باشند که: «شب را در جوار امامزاده بمانید!»یعنی به چیزی آنان را دعوت کرده اند که به خودشان ارتباطی ندارد و از خودشان مایه ای نمی گذارند. در مورد «تعارف» که یک صفت کاملا ایرانی است و ریشه در فرهنگ ایرانیان دارد دو ضرب المثل دیگر هم رایج است: «تعارف، آمد و نیامد
تعریف و تعارف
فرهنگ تعریف و تعارف:
دو تا مقایسه کوچیک میخوام بین فرهنگ ایرانی و غربی (بخصوص انگلیسی) داشته باشم. شما قضاوت کنید که کدوم بهتره. خیلی هم خلاصه و مختصر و مفید میگم.
۱. تعارف: ایرانیها خیلی تعارف میکنند. تعارف یعنی دعوت به معنای عامش و بطور خاص یعنی اصرار بر دعوتی که ممکنه در بدو امر خیلی طبیعی جلوه نکنه (مثلا به مهمون میگن ناهار خوردی حالا تا شام بمون! یا شام خوردی شب اینجا بخواب!) یا اصرار بر دعوتی که بطور عادی یک یا دوبار گفتنش کفایت میکنه (مثلا اونقدر اصرار میکنن که مهمونشون بخوره که بترکه. انگار نه انگار معده حجمش ثابته و غذاهای سفره است که زیاد شده). در هردو حالت بخشی از این اخلاق بخاطر دوست داشتن مهمون یا همون مهماننوازی است و بخش دیگرش (عمدهاش) بخاطر اخلاق تعارفی بودنه. در ادامه بعضیها که خیلی تعارفی میشن خودشون در قبول کردن دعوتها سختگیر میشن (مثلا با خودشون میگن باید حداقل باید پنج شش بار تکرار و اصرار کنه تا مطمئن شم که جدی میگه بعد دعوتش رو قبول کنم).
در تعارفی بودن انگلیسیها هیچی نمیخوام بگم مگه یه مثالی که اتفاقا خیلی هم اتفاق میفته! شما دارید تنها (یا با یک همراه) میرید توی شهر (مثلا وسط ساعات کاری) حالا برای هر کاری. اتفاقا یکی از دوستانتون یا همکارانتون یا طرفهای کاری رو میبینید که نشسته و داره در یک رستوران ناهار میخوره. میرید طرفش و سلام میکنید و بالبخندی بر لب حالش رو میپرسید. اگه ایرانی باشه حتما مجبورتون میکنه که بشینید و باهاش غذا بخورید. ولی انگلیسی به راحتی برمیگرده و میگه:
Excuse me! I’m having lunch…!
۲. تعریف: وقتی از یه مرد ایرانی درمورد کسب و کارش یا تحصیلش میپرسید امکان نداره که پس از تعارفات اولیه “ای.. میگذره… بدک نیست … الحمدلله … شکر خدا” شروع کنه به توضیح کردن کارش و از اون غیرممکنتر اینه که از وضعیت زندگی و کسب و کارش تعریف و ابراز رضایت کنه. همیشه در ادامه کسبه میگن: “بازار کساده… رکوده… کسی این دوره زمونه پول بالای این چیزها نمیده… گذشت اون دورهای که با یه صبح تا ظهر کار کردن خرج هفتهمون درمیومد [نشون به اون نشون که گهگاهی از زیر زبونشون در میره که منظورشون از کسادی اینه که دیگه پول مفت از راه تنبلی گیرشون نمیاد].”
در تعریف کردن انگلیسیها باید بگم که اونها همیشه و درهر مجلسی آمادگی این رو دارن که برای شما کار وسیستم کسبشون رو توضیح بدن و اتفاقا افتخار میکنند که از موفقیتها و پیروزیهاشون حرف بزنن. نه به معنای خودستایی و تعریف از خود بلکه به معنای ذکر موفقیتها جهت کسب احترام اجتماعی. حقیقت اینه که ما در فرهنگ قدیمیمون تحمل دیدن موفقیتهای دیگران رو نداریم. چرا؟ نمی دونم.
به نظر شما کدوم یکی از این دوتا فرهنگ خوبه و کدوم یکی بد؟
رضا کلاهی
راستی و درستی! این مبنای هر قاعدهی اخلاقیست و اساس هر گونه رابطهی اجتماعی. بدون حقمداری و راستگویی، هر قاعدهی اخلاقی به هر نام و با هر نشان بیاعتبار و دروغین خواهد بود. اخلاق جریان حقیقت است در روابط اجتماعی. نیرنگ و ناراستی، ضایع کنندهی حقیقت و تباهکنندهی هر دستور اخلاقیایست که بر آن تکیه زند.
دورنگی یا دورویی، یعنی گفتن یا نشان دادن یا ابراز علاقهای یا عقیدهای مغایر با علاقه و عقیدهی واقعی و درونی، که میتواند دلایلی متعدد و انگیزههایی متنوع داشته باشد. البته که روابط اجتماعی به میزانی از پنهانکاری و «راست نگویی» نیازمند است. اگر همهی درونیات افشا شود و نظراتِ همه نسبت به هم بیکم و کاست معلوم گردد، شیرازهی زندهگی اجتماعی از هم خواهد پاشید. اما دورنگی غیراز اینهاست. افشا نکردن درونیاتِ غیرلازم، متفاوت است از ابراز نظر بر خلاف عقیدهی واقعی. آن یکی سلبیست و این یکی ایجابی. آن از جنس نگفتن و انجامندادن است، و کار نکرده البته مستحق مؤاخذه نخواهد بود. اما این کاریست که انجام میشود و عملی که صورت میپذیرد، که اگر نا بهحق و خلاف واقع باشد، سؤالبرانگیز میشود، و چه بسا بازخواست به دنبال آورد. راهیست طولانی از «راستنگویی» تا «ناراست گویی».
گفته میشود که مردمان در سرزمینهای غربی روراست و بیتعارفاند. آن جا عقلانیت اقتصادیِ غالب، نفع شخصی را قاعدهی حاکم بر کردارها ساخته است. فردگرایی یا به رسمیت شناختن حقوق و مهم شمردن ارادههای تکتک افراد، نه تنها اصل اساسی فلسفهی سیاسی، که معیار زندهگی اجتماعیست. مبنای رفتار هر کس، نفع خود اوست و میداند که دیگران هم چنین قاعدهای دارند، و میداند که دیگران هم میدانند که او چنین قاعدهای دارد، و دیگران هم میدانند که او این را میداند. خلاصه، همه چیز روشن و تعیین شده است. قاعدهای جا افتاده و پذیرفته شده، و جزئی از نظام اخلاقی مقبول در آن دیار. بر اساس قاعدهی «نفع شخصی»، مبنای رفتارهای جمعی و روابط اجتماعی واضح و مشخص است. بر هر کس روشن است چه باید بکند و معلوم است که دیگران در مواضع مختلف چه رفتارهایی بروز خواهند داد و کاملاً آشکار است که رفتار هرکس چه دلیلی دارد و هر کاری چرا صورت میپذیرد. راستی و درستی! این است اصل اساسی زندهگی جمعی که در حضورش ارتباطات اجتماعی روان و آسان برقرار خواهند شد و زندهگی در کنار یکدیگر راحت و کمدغدغه ادامه خواهد یافت.
قبل از این وضع، در دوران ماقبل عصر صنعت و فنآوری، و پیش از اینچنین پیچیده شدنِ روابط در زندهگی اجتماعی، و هم امروز شاید در برخی جوامع دور مانده از ارتعاشات آن انفجار صنعتی، مثل جوامع کوچکِ روستایی، اخلاق و روابط انسانی معنایی نداشت و ندارد جز صمیمیت، روابط بسیار نزدیک و دوستانه، فداکاری، گذشتن از نفع خود برای دوستان و نزدیکان، و خلاصه درجمع بودن و با جمع بودن و برای جمع بودن. در آن زمان «فردیت» معنایی نداشت. شخصیت و هویت هر کس درون اجتماعاش حل شده بود. فرد با جامعه و اطرافیان خود شناخته میشد. زندهگی در جمع معنا میگرفت و برای جمع ادامه مییافت. صداقت و راستی در آنچنان جوامعی به معنای ازخودگذشتهگی بود و خود را فدای جمع کردن.
در جوامع امروزی اما آن «برای جمع بودن» دیگر محلی از اعراب ندارد. این «فرد»ها هستند که زندهگی میکنند، برای خود نه برای دیگران. این تفکیک نفعهای شخصی و تعیین حریمهای فردی نه به معنای زوال اخلاق و مرگ انسانیت است که درآن مروت جایی نداشته باشد و انساندوستی و کرامت معنایی ندهد، نه سامان زندهگی اجتماعی را از هم میگسلد و نه موجب هرج و مرج و بیسامانی میشود، بلکه شفافیتی پدید میآورد که هرکس حد خود و قدر دیگری را بشناسد و تکلیفاش با خود و دیگران معلوم باشد و در دنیایی که ازخودگذشتهگیها و فداکاریهای موجود در روابط رو در رو، در پیچیدهگیهایش جایی برای ماندن ندارند، راه خروجی باشد برای راستی و صراحت تا در سختیهای زندهگی پر پیچ و خم امروز نپیچد، معوج نشود، راه بر صداقت نبندد و به دورنگی و دورویی نینجامد. راستی و درستی! این است آن چه باید بماند تا اخلاق پا برجا باشد و کرامت انسانی معنا یابد، هر چند فدا کردن خود برای جمع محلی از اعراب نیابد.
اما ایران: روابط اجتماعی در جامعهی ما روابطی سنتی و ابتدایی نیست. شهرنشینی مدرن در حال فرا گرفتن بخش اعظم جمعیت ایران است. تخصصی شدن مشاغل و تعدّد تخصصها، جدایی محل کار از خانه، افزایش گسترهی مناسبات اجتماعی، لزوم برقراری ارتباطات پرتعداد با انواع و اقسام گروههای اجتماعی، تراکم جمعیت، انبوه جمعیت ناشناس شهری که همهگان همه روزه با آنها در مواجهه و مبادلهاند، صفات بارز شهرهای مدرن و از جمله شهرهای ایراناند که در آنها تراکم و تنوع برنامههای کاری و مشغلههای روزانهی فرد، امکان انتخاب نوع برنامهها و نحوهی چینش و زمانبندی آنها را از اختیار او خارج میسازد و تشدیدِ کمبودِ منابع کمیاب، در رأس آنها وقت، و پس از آن تخصص و سپس سایر امکانات مادی و معنوی زندهگی را موجب میشود. ویژهگیهایی که امکان تداوم الگوهای روابط جمعگرایانه و عاطفی را چنان که در جوامع چهره به چهره هست از میان میبرند و هنجارهای رفتاری و آداب اخلاقی ویژهای را الزام میکنند. در چنین جامعهای هر فرد بخشی از مجموعهایست که تکتک اجزاء آن در ارتباطی ارگانیک و منسجم به یکدیگر پیوستهاند. هیچ کس احاطهی کامل بر روند زندهگی خود و اختیار کامل برای تنظیم همهی برنامههای خود ندارد. همه جزئی از مجموعهای کلی هستند و در میان اجزاء آن جفت شدهاند. این «در اختیار جمع بودن» البته با آن «برای جمع بودنِ» سنتی تفاوت ماهوی دارد. اگر در آن جا فرد برای جمع زندهگی میکند، این جا در اختیار جمع اما برای خود زندهگی میکند. برای جمع بودن در جامعهی سنتی، همهگان را با هم یکسان و با خصوصیات کلی جماعت مشابه میسازد و در کلیت اجتماع حل میکند، اما در اختیار جمع بودن در جامعهی مدرن، جایگاه انحصاری و واحدِ فرد را در میان جمع متمایز میسازد، تفاوتهایش را با جایگاههای دیگر آشکار میگرداند و بر فردیت و تمایز او تأکید میکند. زندهگی در چنین جامعهای ناگزیر برای حفظ فردیت و هرچه بارزتر کردنِ تمایز آن در میان جمعیت است. رها کردن منافع فردی در این جامعه به معنای حذف از گردونهایست که اجزاء آن در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر پیوستهاند. در این وضع تنها ارزشهای فردگرایانه است که میتواند ارتباطات اجتماعی را سامان بخشد و روابط اخلاقی را منظم گرداند.
اما روابط اجتماعی در ایران، روابطی مدرن و مبتنی بر الزامات فردگرایی نیز نیست. خانوادهی گسترده در ایران مهمترین مجموعهی اجتماعیست که در آن آشناییهای نزدیک و ارتباطات صمیمی و چهره به چهره به دلایل متعدد، از جمله کمبود و نبود حمایتهای اجتماعیِ مدنی و قانونی و نیاز به همیاریها و حمایتهای خانوادهگی افراد از یکدیگر، همچنان برای حفظ و تداوم خود تلاش میکند. بقای خانوادهی گسترده مستلزم رواج ارزشهای جمعگرایانه است. خانوادهی گسترده که اولین گروه جامعهپذیری فرد در دوران اولیهی زندهگی و مهمترین گروه عضویت او در دورههای بعدیست، ارزشهای جمعگرایانه را رواج میدهد و در درون افراد نهادینه میکند.
به این ترتیب، ارتباطات اجتماعیِ عینی در جامعهی ایران درگیر پیچیدهگیهای مدرنیست که جایی برای ارزشهای جمعگرایانه و فداکارانه باقی نمیگذارد، اما هنجارهای درونی شدهی ذهنی و الگوهای رفتاری ناشی از آن همچنان بر این ارزشها پافشاری میکنند. دروغگویی و دورنگی حاصل چنین وضعیست که شکل نهادینه شدهی آن، نام رودربایستی به خود میگیرد و جالب آن که خود به عنوان یک ارزش ستایش میشود و در فرآیند جامعهپذیری، نسل به نسل آموخته میشود. رودربایستی شکل نهادینه شدهی روابط اجتماعی در جامعهایست که ذهنیات حاکم بر اعضای آن با عینیات موجود همخوانی ندارد. رودربایستی وضعیت اخلاقیایست که در آن روابط اجتماعی، که به دلیل افزایش جمعیت و تراکم مادی و اخلاقیِ ناشی از آن پیچیده و چند بعدی شدهاند، دیگر توان نگهداری ارزشهای جمعگرایانه و فداکارانهی مختص ارتباطات ساده و رو در رو را ندارند، اما الگوی اخلاقی و هنجاری حاکم بر ذهنیت و رفتار افراد، هنوز آن ارزشها را میستاید و حفظ و نگهداری آنها را لازم میداند و تخطی از آنها را جایز نمیشمارد و خطاکاران را با فشارهای اجتماعی و اخلاقی مجازات میگرداند. رودربایستی در برابر کسانی که به درجهی صمیمیت و رفاقت کامل رسیدهاند، وجود ندارد. برای کسانی که کاملاً غریبه و ناآشنا هستند نیز رودربایستی اعمال نمیشود. رودربایستی الگوی ارتباط با کسانیست که در میان این دو قطب قرار میگیرند. کسانی که نه کاملاً آشنا باشند و نه کاملاً غریبه. یعنی کسانی که بخش اعظم روابط اجتماع ما با آنها شکل میگیرد. فداکاری و از خود گذشتهگی در جهت آرمانهای جمعی، در ذهن و در نتیجه بر زبان افراد و نیز در الگوهای رفتار متقابل اجتماعی و اخلاقی همچنان جاری باقی میماند، اما آن چه که در عمل میتواند رخ دهد، چیزی نیست جز پیگیری و حفاظت از منافع فردی. چیزی که اگر به صراحت بیان شود، انگ خودخواهی و خودپرستی و طمعکاری میخورد. پس صراحت و صداقت، از ترس ردّ و طرد فرد از اجتماع، جای خود را به لفاظی و چاپلوسی میدهد و در پردهی تعارف و رودربایستی پنهان میشود. رودربایستی عبارت است از ابراز فداکاری و از خودگذشتهگی بر زبان و توجه به منافع شخصی و خصوصی در دل. اعضای جامعهی ما انتظار شنیدن پاسخ سرراست و صریح ندارند. رکگویی پدیدهی چندان مثبتی محسوب نمیشود. بلکه «اخلاق» اقتضا میکند که قبل از آشنایی و صمیمیت کامل، رودربایستی به جا آورده شود.
«تعارف» ادبیات نهادینهشدهایست برای گفتن «دروغ»هایی که اخلاق رودربایستی الزام میکند، تا فرد برای به جا آوردن این ارزش اخلاقی به زحمت نیفتند. البته غیر از این ابزار رسمی، هر کس به فراخور خلاقیت و قدرت ارتباطات اجتماعی خود، به نحوی دورنگی لازم را اعمال میکند و دروغهای لازم را میگوید. اعضای جامعهی ما از شنیدن این دروغها لذت میبرند حتا اگر بدانند که دروغاند! و تحمل شنیدن «راستاش» را ندارند حتا اگر از آن «راست» از قبل مطلع باشند. به این ترتیب، تلاش برای حفظ ارزشهای جمعگرایانهای چون کمک به دیگران، فداکاری و از خودگذشتهگی، نه تنها به برقراری این ارزشها نمیانجامد که ارزشی برتر و والاتر، که مبنای هر قاعدهی اخلاقیست را نیز بر باد میدهد: «صراحت و صداقتِ» فردگرایانه از روابط اجتماعی اخراج میشود تا ایثار و فداکاری ریاکارانه تداوم یابد.
نویسنده: ندارم