قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
آیا وقت نداری مراقبه کنی؟
آیا این حقیقت دارد که تو وقت برای مراقبه کردن نداری ؟ واقعاً اینطور است ؟ آیا تو یک ساعت در روز برای تأمل در خویشتن و مراقبه کردن فرصت نداری ؟ دوباره فکر کن . از ذهنت بپرس : ” آیا این واقعیت دارد که من وقت ندارم ؟ ” من این را باور ندارم . من تاکنون هیچکس را ندیده ام که بیش از حد نیاز وقت نداشته باشد . کسانی را می بینم که ورق بازی می کنند و می گویند که برای وقت گذرانی چنین می کنند ! آنان برای وقت گذرانی به سینما می روند ؛ غیبت می کنند ، یک روزنامه را بارها و بارها می خوانند و درباره ی یک موضوع بارها و بارها صحبت می کنند و باز هم می گویند : ” وقت نداریم ! ” آنان برای امور غیر لازم و غیر حیاتی به اندازه ی کافی فرصت دارند . ولی چرا برای مراقبه وقت ندارند ؟ زیرا با چیزی غیر ضروری خطری متوجه ذهن نیست . لحظه ای که درباره ی مراقبه فکر می کنی ، ذهن هشیار می شود . حالا کار دارد خطرناک می شود ! زیرا مراقبه یعنی مرگ ذهن . اگر تو به مراقبه ادامه بدهی ، زمانی خواهد رسید که ذهنت باید عقب نشینی کند و کاملاً محو و نابود گردد . پس ذهن در این مورد گوش به زنگ می شود و شروع می کند به بهانه آوردن : ” وقتش کو ؟ حتی اگر هم وقت باشد ، کارهای مهم تری دارم . حالا برای من پول مهم تر است . مراقبه را همیشه می توان انجام داد . می توان آن را عقب انداخت . وقتی پول داشتم و فراغت پیدا کردم ، مراقبه خواهم کرد ، ولی بدون پول چگونه می توان مراقبه کرد ؟ پس اول به درآمد و پول توجه کن و بعد به مراقبه بپرداز ! “
مراقبه را می توان به راحتی به تعویق انداخت ، زیرا تو احساس می کنی که به نیازهای آنی تو ربطی ندارد . نمی توانی نان را به تعویق اندازی ، زیرا خواهی مرد . پول را نمی توان به تعویق انداخت ، زیرا برای رفع نیازهای اساسی تو لازم است . ولی مراقبه را می توان بعدها انجام داد ، زیرا به بقای تو ربطی ندارد . بدون آن هم می توانی زنده باشی . در حقیقت بدون آن به راحتی می توانی زندگی کنی !
لحظه ای که وارد ژرفای مراقبه می شوی ، زندگی تو روی کره ی زمین به خطر می افتد . تو محو می گردی . با عمیق شدن در مراقبه ، تو از این چرخ گردون زندگی خارج می شوی .
مراقبه مانند مرگ است . پس ذهن وحشت می کند . مراقبه همچون عشق است ، پس ذهن به هراس می افتد و می گوید : ” آن را به تعویق بیانداز ” و تو می توانی به راحتی آن را تا بی نهایت به تعویق بیندازی . ذهن تو همیشه چیزهایی شبیه این می گوید . و فکر نکن من درباره ی دیگران صحبت می کنم . من درباره ی شخص تو سخن می گویم !
از اُشو
* مراقبه یعنی به خود پرداختن با مطالب نیک اندیشان همراه باشید
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند ( عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند ( مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند ( آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که هماره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم
آنانی که وقتی هستند نیستند و وقتی که نیستند هستند ( شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد