قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

تاریخ برنامهعنوان برنامهمسوول برنامههمکاران مسوول برنامهباشگاه برگزار کننده
۲۷ تیر ۸۶تئاتر عشقهسعید و آرزوآرمون و امیرتئاتر و موسیقی
همراهان حاضر در برنامه
همراهان به هنگام آمده
 

گزارش تئاتر عشقه – ۲۷ تیر ۸۶

 

یا

 

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به ایستادن در صف عشق بورزم!

 

 

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

 

روز یک شنبه به تاریخ بیست و هشتم تیر ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و شش شمسی مطابق با هجدهم آگوست سال دو هزار و شش میلادی و برابر با پنجم شعبان سال هزار و چهار صد و بیست و هشت هجری قمری هنگام اذان صبح به افق تهران ساعت سه و پنجاه و دو دقیقه و طلوع آفتاب ساعت چهار و سی دقیقه می باشد

اوه ببخشید من می خواستم چیز دیگه ای بگم .روز یک شنبه با همراهی دوستان نیک اندیشان ، خودم(سعید)، آرزو، آرمون(میهمان آرزو که البته اون روز هنوز نمی دونست رفتن بیرون با مریم خیلی بهتر از دیدن تئاتر و انجام هر کار دیگه ای هست!)، امیر حسین(مهمان آرزو)، معصومه، هدی، مهدیه، مهتاب (مهمان مهدیه)،فروغ، عباس کیارستمی(میهمان سعید)، رضا میرکریمی(دوست سعید)، هانیه توسلی(بازیگر محبوب سعید)،لاله اسکندری،   مازیار میری، سیف الله صمدیان به تماشای تئاتر عشقه رفتیم.بعد از خرید بیلیت به همراه دوستان در صف مختلط تئاتر ایستادیم و در همین جا بنده باید به مسئولین محترم یادآوری کنیم که بهتر است صف تئاتر هم همچون صف نانوایی،صف اتوبوس و …مردانه زنانه باشد.البته دوستان خوبم نکته ای رو به من اشاره کردن و آن هم این بود که ” اینا هنرین و هنری ها همشون مختلطن “.خلاصه ما آرزوی رستگاری برای هر کسی اعم از هنری و غیر هنری داریم و این را هم برای خودشون گفتم چون بالاخره یه قیامتی هست و…باشد که رستگار شوند.

 

 

خوب در این جا نکته ی جالب برنامه این بود که به علت تواضع بیش از حد من(ممنونم قابلی نداشت) از دوستانم و میهمانانم عباس کیارستمی و رضا میرکریمی و هانیه توسلی در خواست کردم که زودتر از ما داخل سالن شوند تا یه وقت خدای نکرده بدون جا نمونن و اونها هم با اظهار شرمساری قبول کردن و به ما هم گفتن که حتما تا وارد سالن شدن برای ما جا میگیرن. خلاآآآآآآآآآآآصه اینکه وارد سالن شدیم و در جایمان بسیار مهربون نشستیم. تئاتر شروع شد و شکر خدا تئاتر نکته ی مرد سالارانه ای نداشت که فروغ مجبور شود از اسلحه اش (موبایل) برای قتل عام آقایون استفاده کنه و ما هم راضی بودیم که تئاتر یه تئاتر زنانه بود و بدون قتل و خونریزی کار تمام شد. نکته ی جالب توجه برنامه این بود که پس از پایان برنامه آقای حبیب رضایی کارگردان تئاتر عشقه از میهمانانی که ما آورده بودیم(کیارستمی و ..) تشکر کردند ولی درباره ی مسئولین برنامه یعنی من و آرزو حرفی نزدن و ما دو نفر هم به علت تواضع بیش از حد این عمل زشت رو نا دیده گرفتیم و بنا رو بر این گذاشتیم که آقایون حبیب رضایی و محمد رحمانیان سرشون شلوغه و حواسشون نبود و نخواستیم که ریا بشه.البته آرزو که همچنان اعتماد به نفس داشت و می دونست که الان یکی ازش تشکر می کنه ناگهان یکی از طرفدارانش رو دید که به سمتش اومد و گفت”خانم واقعا از اجرای شما ممنونم، هیچ کسی نمی تونست مثل شما توی صف تئاتر و بدون امکانات و بدون کارگردان و میزانسن و گریمور و سایر مخلفات ..اجرایی این چنین داشته باشه و راجع به حقوق زنان توضیح بده “، آرزو هم نگاهی به ما کرد و گفت گفت”البته من نمی خواستم ریا شه ولی خوب ما اینیم دیگه کاریش نمیشه کرد” و دیگه بقیه اش رو نمی گم که ریا نشه و “تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”.

 

خوب هر چه به لحظه ی جدایی از دوستان نزدیکتر می شدیم دوستان اصرار داشتند که عجله دارند و میخواهند سریع بروند و اینجانب هم متوجه بودم که در انتهای برنامه که نوبت پول دادن است و معمولا در این مواقع جملاتی همچون ” ای وای دیرم شد الان بابام می کشه منو! “، “نمی دونم چرا یه دفه تمشکم گرفت؟!” ، ” وای بچه ها کیف جیبیم رو زدن” و … باب می شود به همه با مهربانی و عشق یاد آوری کردم که تا قران اخر رو ازتون میگیرم و حتی اگر کسی به تمشک چینی میخواد بره اول پولش رو حساب کنه بعد با خیال راحت بره همه ی تمشک های تئاتر شهر رو بچینه(آرایه ی ادبی متناقض نما استفاده شده) و بچه ها هم به زیبایی هر چه تمام تر مبالغ نا چیز رو به ما پرداختند.

 

در پایان جا دارد از بسیاری از دوستان تشکر کنم. از پدر هدی که بدون حضورش در برنامه گرمای خاصی به برنامه بخشید، از امیر و آرمون که زودتر اومدن و ما رو در امر گرفتن بیلیت یاری کردن،از تدارکات سالن خانم ها تیرانداز، نصیرپور و اسکندری نیز تشکر می کنم که تماشاگران رو در جاهای خودشون با نظم نشوندن صندلی ها رو به مردم نشون می دادن.

 

 

 

نکته ی اول:ارجاعات فرا متنی این متن کاملا به عمد است و نویسنده تلاش کرده است متن را به زور یک متن پست مدرنیستی بکند.

 

نکته ی دوم:البته و صد البته که ان شش نفر میهمان ما نبودند و خود از اهالی بزرگ سینما هستند ولی خوب محض مزاح عرض شد.این را گفتم تا یک وقت خاطر این دوستان مکدر نشود و از ما به علت تشویش اذهان عمومی شکایت نکنند!

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + 1 =