درباره رمان کوری نوشته ژوزه ساراماگو

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

درباره رمان کوری نوشته ژوزه ساراماگو

وقتی عنوان کوری را روی جلد کتاب دیدم، تصویری که از رمان طاعون ِ آلبر کامو در ذهنم باقی مانده بود را به یاد آوردم. مفاهیمی همچون درد و رنج ، مرگ و زندگی ، انسان و انسانیت ، خود و خدا و … که خواننده را در جریان وقوع یک اپیدمی به دنبال خود می کشید. فکر نمی کردم، کوری حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد، اما این چنین نبود…

داستان بر سر چهاراهی در پشت یک  چراغ قرمز شروع می شود و در آنجاست که اولین شخصیت این داستان، کور می شود. انتخاب این مکان برای شروع داستان کوری که با محوریت قرار دادن موضوع رعایت حقوق دیگران نوشته شده است کاملا مناسب و سنجیده به نظر می رسد. نویسنده در جای جای داستان، این موضوع محوری را مورد توجه قرار داده و حتی کتاب را با این جمله افتتاح می کند: «وقتی می توانی ببینی، نگاه کن … وقتی می توانی نگاه کنی ، رعایت کن». جمله ای که رمان با آن آغاز می شود و نویسنده ظاهراً آن را از کتابی به نام مواعظ نقل کرده است (در حالی که چنین کتابی وجود خارجی نداشته و این جمله در حقیقت کلام خود ساراماگو است)

نویسنده ، کوری را به گونه ای ، بلایی می داند که در نتیجه رعایت نکردن حقوق دیگران بر مردم این شهر نازل شده است و حتی در جایی از داستان ، به زعم یکی از شخصیت های اصلی ، این کوری را نشانه فرارسیدن آخرالزمان می داند. بلایی که مردم دنیا به خاطر عدول از قوانین انسانی به آن مبتلا می شوند. مصیبتی که دامن گیر انسان امروزی در دنیایی مدرن می شود و او را به حدی از فلاکت و بدبختی می کشاند تا در حالی که در کثافت و عفن و فضولات انسانی غوطه می خورد، شعار بدهد: «اگر نمی توانیم مثل انسان زندگی کنیم ،لا اقل بکوشیم مانند حیوانات زندگی نکنیم…»

با وجود بستر کثیف و مهوّعی که روایت کوری در آن جریان دارد، داستان، سراسر عشق و محبت و ستایش انسانیت و انسان دوستی است. تنها فردی که کور نمی شود زنی است که مظهر مهربانی و از خود گذشتگی است. او کور نمی شود تا شاهد عشق بازی همسرش با دختر دیگری باشد (که هر دو کور شده اند) و از سر عشق و رافت هر دو را در آغوش بگیرد. داستان پر از این چنین فراز و فرودهای عاطفی است که احساسات خواننده را به شدت بر می انگیزد و حتی جریحه دار می کند . ساراماگو ، خواننده را می آزارد و شاد می کند ، او را می ترساند ، می گریاند ، می میراند و زنده می کند و حتی کنایه می زند و ریشخند می کند ولی با کشش اعجاز انگیزی که در این رمان وجود دارد ، همچنان او را به دنبال خود می کشد و جلو می برد.

اگر چه رمان کوری و به خصوص نوع کوری ای که مردم شهر به آن مبتلا می شوند (کوری سفید) غیر واقعی و تخیلی است ولی نمی توان کتاب را جزء رمانهای تخیلی طبقه بندی کرد. داستان، نمادین و اسطوره ای است و نویسنده در جای جای کتاب ، تلمیحاتی را به کار برده است و به داستانهایی از کتاب مقدس آیین مسیح اشاره کرده و شخصیت ها را نماد قرار داده است .

ساراماگو در رمان کوری علاقه زیادی به استفاده از ضرب المثل در متن داستان دارد . جالب است که او از بین تمام نشانه های نگارشی فقط از ویرگول و نقطه استفاده کرده است که خواندن رمان را کمی مشکل می کند مخصوصاً متوجه شدن مکالمه ها و تشخیص اینکه جمله را کدام شخصیت بیان کرده است. ولی ساراماگو نویسنده ای نیست که از روی بی توجهی علایم نگارشی را پشت گوش انداخته باشد. در تمام داستان کوری حتی یکی از شخصیتها اسم ندارد و شخصیتها بر اساس حرفه یا نسبت یا یکی از ویژگی هایشان نام گذاری شده اند. مثلا چشم پزشک، همسر چشم پزشک، پسر بچه، دختر عینکی، مرد کور اولی، همسر مرد کور اولی، پیرمرد و … .

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

وقتی داستان به اوج خود می رسد یعنی وقتی که تمام شهر کور می شوند و انسانها از بالا به مانند توده ی ِ بی شکلی در می آیند و در هم می لولند منظور نویسنده را بهتر متوجه می شویم. «آدمهای کور به اسم احتیاج ندارند ، من در صدایم خلاصه می شوم ، چیز دیگری مهم نیست»

در چنین شرایطی  آیا مهم است که بدانیم فلان جمله را چه کسی بیان کرده است؟  در حالی که از دهان دختر عینکی می شنویم: «در درون ما چیز بی نامی هست ، ما همان چیزیم»
جالب است به این نکته توجه کنیم که تنها کسی که کور نمی شود یک زن است . اولین کسی که پیام داستان را دریافت می کند و کوری نمی تواند او را از مختصات یک انسان خارج کند نیز دختری روسپی ست که عینک به چشم دارد . در صحنه های آشوب و درگیری ، شجاع ترین ها زنان هستند و البته نمونه های بیان شده به هیچ وجه تصادفی نیستند و نشان دهنده توجهی، که نویسنده به زنان داشته است ، می باشند.

داستان فاقد هویت زمانی و مکانی است. همه زمانی و همه مکانی است و به شدت اندیشه گراست. رمان کوری رمانی است عمیق که خواننده را  به فکر کردن وا می دارد. کابوسی است هولناک که اگر چه مانند همه ی کابوس های دیگر سرانجام پایان می پذیرد ولی تصویر موحشی که از خود در ذهن باقی می گذارد، به هیچ وجه به سادگی پاک نمی شود. تصویر تکان دهنده ای از حقیقت.«به نظرم، کور نشدیم، کور هستیم، چشم داریم اما نمی بینیم، کورهایی که می توانیم ببینیم، اما نمی بینیم.»

رمان کوری ، نوشته ی ژوزه ساراماگو، در سال ۱۹۹۸ جایزه ی نوبل ادبی را به خود اختصاص داده است.

نوشته شده توسط آرزو

با مطالب نیک اندیشان همراه باشید.

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 7 = 12