مذهب و سلوک

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

با قرض گرفتن از دیگران و از سنت ها آموختن ، دانش تو هیچگاه معرفت تو نخواهد شد. فقط تو را بیش تر و بیش تر مسخره خواهد کرد. این راه سالکان نیست.

سالک باید با ذهنی کاملا باز شروع کند، بدون هیچگونه نتیجه گیری از این سو و آن سو. سالک باید بدون هیج باور داشتی شروع کند. سالک باید با اعتمادی عظیم به هوشمندی خود شروع کند، این درست است- اعتماد به هوشمندی، نه به هر مفهوم. متون مقدس شما تنها می تواند در دهان شما جاری باشد.

فقط فراگیری واژه ها، نظریه ها و نظام های فکری ابداً به تو کمک نخواهد کرد. تو در عمق همان باقی می مانی، در عمق هرگز تغییری توسط دانش پدید نیامده. فوقش این است که شخصیت خوبی را پرورش می دهی؛ یک بیرون زیبا.

مسیح این مردمان را چنین خوانده ؛ گورهای سپید شده- فقط از بیرون سپید رنگ شده .

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

در ژرفای درون ، چگونه واژه ها می توانند تو را تغییر دهند؟ آری ، می توانی ظاهر آراسته ای بسازی، می توانی شخصیتی را پرورش دهی ، ولی شخصِیت همیشه ظاهری و سطحی خواهد بود؛ هرگز معرفت تو نیست . و تنها معرفت اهمیت دارد، تنها چیزی که خودت می توانی ببینی ، تعیین کننده و تصمیم گیرنده است. بقیه چیزها تو را الاغ می کند و چِیزی جز کلم نخواهد بود.

می پرسی : ” آیا ابداً ممکن نیست که متون مقدس بزرگ دنیا بتوانند به سالک در جستجوی خداوند کمک کنند؟”

بودا بارها و بارها گفته: ” بیا و ببین”

چون وداها چنین گفته اند، باور نکن، چون مرشدان باستانی چنین گفته اند باور نکن، چون سنت ها چنین می گویند باور نکن ، حتی اگر من هم می گویم باور نکن.

“بیا و ببین” ؛ بیا  و تجربه کن.

ولی تو چگونه می توانی با متون مقدس تجربه کنی؟

تو فقط با یک مرشد زنده می توانی تجربه کنی.

 مذهب فقط وقتی زنده هست که یک مرشد زنده وجود داشته باشد. وقتی که مرشد رفت، تو متون مقدس را داری ، واژه ها، خاطرات، درد، هجران،… ولی روح رفته است. تو فقط قفس را داری ، پرنده پرواز کرده است.

….

حضور یک بودا یا یک مسیح در توده ها خشم بسیار تولید می کند ، ولی وقتی بودا یا مسیح رفتند، همان توده شروع می کنند به احساس گناه که با آن مرد درست رفتار نکردند . حالا باید کارها را درست کنند؛ آنان شروع به پرستش آن افراد می کنند که پرستش، مذهب نیست. پرستش این چهره ها راهی برای دوری از مذهب است، و پرستیدن تحولی به وجود نمی آورد، پس خطری ندارد. می توانی مسیحی باشی یا بودایی یا محمدی، مخاطره ای در کار نیست.

مخاطره زمانی بود که محمد زنده بود. بودن با آن مرد خطرناک بود، مسئله مرگ و زندگی بود؛ ولی اکنون بودن با یک محمدی کاملاً امن و راحت است. و همین طور در مورد مسیحیان و جین ها و هندوها. این ها همگی تبدیل به آیین های اجتماعی می شوند.

تو باید در جستجوی مکانی باشی که در آن جا آتش هنوز زنده است، جایی که خدا هنوز زنده است، جایی که انجیل در روند زایش باشد. جایی که گیتایی بیان می شود. به زودی آن کلام به متون مقدس تبدیل خواهند شد.

متون مقدس جای پای بوداها است. ولی بوداها رفته اند و شما جای پا را روی ماسه ی زمان پرستش می کنید. این کاملاً بی معنی است، احمقانه است. آن جا پاها ، پای بودا نیست، ….

ولی بودا رفته . جای پای او در ماسه ی زمان برجاست . تو روی جای پا گل می گذاری و آن را می پرستی ، ولی جای پاها نمی توانند کمک کنند.

=========================

از کتاب “راز” از اُشو

برگردان به فارسی از ” محسن خاتمی”

از انتشارات فراروان

========================

نویسنده : سینا

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + = 15