با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:
قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.
| ||||||
گزارش نشست ۱۲/۱۰/۸۵ موضوع : گذر از جهل به سوی دانایی دبیر : حمید نشست این هفته نیک اندیشان با حضور : قاسملو، سعید ، آرزو ، شیوا ، سولماز ، سعیده ، حمید ، سمیه ، ساسان ،،شهرام ، بردیا ، شبنم و فروغ آغاز شد که سینا هم بعد از شروع جلسه به همراهان پیوست قبل از رسمی شدن نشست قاسملو از همراهان جدا شد ابتدا بردیا از طرف پویا( جانشین مسوول گروه ) از همراهانی که آمدن یا نیامدن خود را از قبل اطلاع داده بودند تشکر کرد سپس حمید به عنوان دبیر جلسه آیین نشست را برای همراهان بیان کرد و پس از آن سیاوش که مسوولیت معرفی کتاب را بر عهده گرفته بود کتاب مسیحا ، نوشته جبران خلیل جبران – ترجمه مسیحا برزگر- را برای همراهان معرفی کرد . این کتاب شامل چندین داستان کوتاه درباره عیسی مسیح است که جبران خلیل جبران آن را از زبان آدمهای مختلف بازگو کرده است. در اینجا قسمتهایی از کتاب را با هم می خوانیم : شما از من درباره ی ِ معجزات عیسای ناصری پرسش می کنید ! می گویند او کور را بینا کرد و افلیج را واداشت تا گام بردارد . می گویند او دیو را از درون ِ آدم های مجنون بیرون می کرد . ممکن است کوری همان اندیشه ی ِ تیره و تار باشد . این کوری را می توان با روشن کردن ِ چراغ ِ اندیشه ای تابناک ، به بینایی تبدیل کرد. شاید فلج بودن ، همان رخوت و کاهلی باشد . این بیماری را می توان با دمیدن روحی و نیرویی تازه شفا داد . شاید دیوهای درون ِ ما ، بی قراری و اضطراب ِ ما باشد . این دیوها را می توان با آرامش بیرون راند . می گویند او مرده را زنده کرده است . اگر به من بگویید که مرگ چیست ، آنگاه به شما خواهم گفت که زنده کردن یعنی چه . در مزرعه به تماشای بلوط ایستاده ام ؛ چیزی که بی فایده به نظر می رسد. در بهار همان بلوط را دیده ام که چگونه در خاک ریشه دوانده و شاخ و برگش را در آسمان گسترده است . این معجزه هزاران بار ، هنگام خواب ِ خزان و بیداری ِ بهاران اتفاق می افتد . اما چرا این معجزه در دل ِ انسانها اتفاق نمی افتد ؟ آیا فصل ها نمی توانند به دل انسان نفوذ کنند ؟ اگر خداوند به بذرها چنان نیرویی داده است که بتواند بذرهای مرده را در آغوش بگیرد و زنده کند ، چرا این نیرو را به دل ِ انسان نداده باشد که با در آغوش گرفتن ِ دل های مرده ی ِ دیگران ، آن ها را زنده کند ؟ من درباره ی ِ این معجزات سخن گفتم اما دوست دارم درباره ی ِ معجزه ی ِ بزرگتر او نیز سخن بگویم . معجزه ی بزرگتر ِ او ، زندگی ِ خود ِ او بود . او بود که مس ِ وجود مرا به طلا مبدل کرد . او به من یاد داد به کسانی عشق بورزم که از من متنفّر بودند سپس سعید که مسوولیت سخن نغز این هفته را به عهده گرفته بود ، چهار شعر از احمد شاملو خواند . ترانه بزرگترین آرزو ، ترانه تاریک ، ابراهیم در آتش و شبانه ۶ چهار شعر برگزیده سعید بودند که محور اصلی همه آن ها انسان و کرامت او بود . قطعاتی از این شعرها را با هم مرور می کنیم : بر زمینه سربی صبح قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.سوار خاموش ایستاده است و یال بلند اسبش در باد پریشان می شود خدایا ، خدایا سواران نباید ایستاده باشند هنگامی که حادثه اخطار می شود . کنار پرچین سوخته دختر خاموش ایستاده است و دامن نازکش در باد تکان می خورد خدایا ، خدایا دختران نباید خاموش باشند هنگامی که مردان نومید و خسته پیر می شوند . **** در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته ی ِ زیباترین ِ زنان که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید آیا نه یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد من تنها فریاد زدم نه من از فرو رفتن تن زدم صدایی بودم من شکلی میان اشکال و معنایی یافتم من بودم و شدم نه زانگونه که غنچه ای ، گلی یا ریشه ای که جوانه ای یا یکی دانه که جنگلی راست بدان گونه که عامی مردی ، شهیدی تا آسمان بر او نماز بَرَد . من بینوا بندگکی سربه راه نبودم و راه بهشت مینوی ِ من بز رو ِ طوع و خاکساری نبود . مرا دیگرگونه خدایی می بایست شایسته آفرینه ای که نواله ی ِ ناگزیر را گردن کج نمی کند و خدایی دیگر گونه آفریدم . ***** بعد از خواندن شعرها همراهانی که درخواست وقت کرده بودند صحبتهای خود را مطرح کردند : بردیا ( مدیر باشگاه نشریه ) و شیوا ( معاون باشگاه نشریه) در مورد باشگاه نشریه صحبت کردند و یک نسخه از شماره ۱ و ۲ نشریه را به هر یک از همراهان دادند . سیاوش و سعید در مورد نحوه انتقاد کردن از دیگر همراهان صحبت کردند و متذکر شدند که انتقادات خود را به همان شخص مورد نظر بگوییم . شبنم هم از مسوول گروه ( سینا ) بخاطر پیشنهاد درباره خواندن آیین های نشست و گفت و شنود بصورت حفظی تشکر کرد . در این زمان سولماز و سعیده از همراهان جدا شدند و پس از رفتن آنها در زمان پذیرایی به مناسبت تولد حمید جشن کوچکی برگزار شد و سینا کتاب انسان در جستجوی معنا و نقدی بر ماهی سیاه کوچولو را از طرف گروه به حمید هدیه داد و دوستان در زمان خوردن کیک تولد کتاب را به یادگار با نوشته های زیبایشان زینت بخشیدند . همچنین با دوربینی که سمیه آورده بود چند عکس به یادگار گرفته شد . البته باید از بازیگوشی های ساسان موقع قرار دادن شمع ها در کیک و عکس گرفتن یاد کرد که فضای شاد گروه را شادتر کرد سپس حمید یادگاریهایی را که همراهان در کتاب نوشته بودند خواند و این قسمت برنامه هم تمام شد سپس سینا یکی از بند های آیین نامه گروه نیک اندیشان را برای همراهان خواند و با خواندن آیین گفت و شنود بحث این هفته آغاز شد . بحث این هفته ، گذر از جهل به سوی دانایی بود . ابتدا بردیا که این موضوع را پیشنهاد کرده بود مقدمه ای را خواند شناخت خویشتن خویش ، گذر از جهل به سوی دانایی ، همراه با رعایت نظم و انضباط در تفکر و رفتار انسانی ، به نیروی خرد و خرد ورزی ، نقد و نقادی توآم ، آزادگی و عشق آفرینی ، سرانجام رهایی از هرگونه سلطه پذیری در اوایل بحث شبنم از همراهان جدا شد . همچنین در اوسط بحث گذر از جهل به سوی دانایی شهرزاد به جمع همراهان اضافه شد : و اینک بخشهایی از نظرات همراهان * ما وسیله هایی هستیم برای اینکه جهل کیهان را به دانایی تبدیل کنیم . ما هستیم که ظلم را می پذیریم .و اگر ما آن را نپذیریم کسی نمی تواند آن را به ما تحمیل کند * عاشق بودن انسان را تحت تسلط در می آورد و کسی که عاشق می شود نوعی وابستگی پیدا می کند که می تواند زیان بار باشد * تعصب انسانها یکی از موانع رسیدن به آگاهی و دانایی است همه تلاشها برای این است که کمتر به یکدیگر آسیب بزنیم ، برای این منظور لازم است که دانایی را با ارزش ها نسنجیم نادانی ، مستمر است اما جهل در لحظه است و به همین خاطر خطر نادانی از جهل بیشتر است باید توجه داشته باشیم که آگاهی ها را خودمان برای خودمان بسازیم یعنی باید آن ها را از فیلتر خودمان رد کنیم و از این طریق به آگاهی برسیم . به عبارتی ، طرح ساخت آگاهی ما باید بوسیله خودمان انجام شود * یکی از انگیزه های دانایی گریز از سلطه پذیری است چیزی که در حال حاضر در جامعه ما رواج دارد این است که هر چقدر کمتر بدانیم راحت تر زندگی خواهیم کرد . این قضیه را چطور می توان توجیه کرد ؟ یکی از راههای عملی می توند آموزش دادن به درصد بالایی از جامعه که در مقابل نادانی منفعل برخورد می کنند باشد . ما باید دانسته های خود را با این افراد تقسیم کنیم علت اینکه عده ای از دانستن گریزانند این است که دانسته ها – داده ها – ی خود را درک نکرده اند ، اگر انسان دانسته های خود را درک کند می تواند به آرامش برسد * ما باید ذهن پویایی داشته باشیم تا بیشتر به زنده بودنمان پی ببریم یکی از موانع آگاهی جمله خانمها مقدمند می باشد . در جامعه امروز ما در حال پذیرفتن برابری زن و مرد هستیم یکی دیگر از راههای عملی این است که برای خود سوال طرح کنیم و دیگران را نیز وادار کنیم که فکر کنند یکی از روشهای عملی برای برخورد با نادانی : نرفتن به مجلس ختم و تسلیت نگفتن به فردی است که عزادار است . در عوض سعی می کنم مدتی بعد به نحو دیگری او را تسلی دهم – مثلا با هدیه دادن کتابی درباره مرگ ما بسیاری از سنتهای خود را فراموش کرده ایم . همین که با فرد عزادار گریه می کنیم یا به او تسلیت می گوییم به او می فهمانیم که تنها نیست و ما همیشه به یادش هستیم دانایی فقط استفاده از نیروی عقل نیست بلکه باید احساساتمان را هم آگاهانه کنیم نادانی در ندانستن نیست بلکه در مطلق کردن ندانستن است جهل یعنی تاریکی و دانایی یعنی روشنی با نظر موافق اکثریت همراهان، دو بار وقت ِ نشست تمدید شد و در نهایت این نشست در ساعت ۸ به پایان رسید برنامه هفته آینده دبیر : ساسان سخن نغز : شبنم معرفی کتاب : شیوا *** روز و روزگار به کامتان حمید .ع |