پالایش سه گانه

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پالایش سه گانه

در یونان باستان، سقراط به دانش زیادش مشهور و احترامی والا داشت. روزی یکی از آشنایانش، فیلسوف بزرگ را دید و گفت: سقراط، آیا می دانی من چه چیزی درباره دوستت شنیدم؟ سقراط جواب داد: « یک لحظه صبر کن، قبل از اینکه چیزی به من بگویی، مایلم که از یک آزمون کوچک بگذری. این آزمون، پالایش سه گانه نام دارد.» آشنای سقراط گفت: «پالایش سه گانه؟» سقراط جواب داد: «درست است، قبل از اینکه درباره دوستم حرفی بزنی، خوب است که چند لحظه وقت صرف کنیم و ببینیم که چه می خواهی بگویی. اولین مرحله پالایش حقیقت است. آیا تو کاملا مطمئن هستی که آنچه که درباره دوستم می خواهی به من بگویی حقیقت است؟ آشنای سقراط جواب داد: «نه، در واقع من فقط آن را شنیده ام و …» سقراط گفت : « بسیار خوب، پس تو واقعا نمی دانی که آن حقیقت دارد یا خیر. حالا بیا از مرحله دوم بگذر، مرحله پالایش خوبی. آیا آنچه که درباره دوستم می خواهی به من بگویی، چیز خوبی است؟ آشنای سقراط جواب داد: « نه، برعکس…» سقراط گفت: «پس تو می خواهی چیز بدی را درباره او بگویی، اما مطمئن نیستی که حقیقت داشته باشد. با این وجود ممکن است که تو از آزمون عبور کنی، زیرا هنور یک سوال دیگر مانده است که مرحله پالایش سودمندی است. آیا آنچه که درباره دوستم می خواهی به من بگویی، برای من سودمند است؟ آشنای سقراط جواب داد: « نه، نه حقیقتا». سقراط نتیجه گیری کرد: «بسیار خوب، اگر آنچه که می خواهی بگویی، نه حقیقت است، نه خوب است، و نه سودمند، چرا اصلا می خواهی به من بگویی؟ این چنین است که سقراط فیلسوف بزرگی بود و به چنان مقام والایی رسیده بود. اما همین پالایش سه گانه باعث شد که سقراط هیچ وقت به ارتباط بهترین دوستش با همسرش پی نبرد.

نوشته شده توسط بردیا

در جنگل

تاریکی که فرا رسید

شیر با خود گفت

فردا پلنگ را از هم خواهم درید.

پلنگ هم با خود گفت

فردا روباه را شکار خواهم کرد.

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

روباه هم گفت :

کبوتر آخرین سهم فردای من است.

و کبوتر با خود اندیشید

چگونه می توان همه زندگان این جنگل را

باهم

هم دل و هم آواز کرد.

راستی چگونه می توان…؟

============================================

  • برگرفته از کتاب شعر: سلیمانیه و سپیده دم جهان

  • هستیار(شاعر) : شیرکو بی کس

  • هستیار (شاعر) برگرداننده به فارسی : سید علی صالحی+محمد رئوف مرادی

نوشته شده توسط بردیا

آنکه دانست، زبان بست

و آن که می گفت، ندانست…

نوشته شده توسط بردیا

قایق زندگی  با انتخاب دکتر یاوریان به عنوان مربی خود:

قایق بادبانی زندگی خود را در تلاطم امواج روزگار با لذت و اطمینان تا ساحل آرامش مطلوب به پیش برانید.

پست قبلیNext Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

46 + = 54