گزارش نشست های هفتگی گروه نیک اندیشان به تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۸۹ به دبیری ودیعه . پیرامون موضوع تعصب صحبت کردیم.
زمان شروع نشست و همراهان حاضر : ساعت ۱۷:۴۰ با همراهی سینا و ودیعه نشست شروع شد.
معرفی کتاب – توسط : – –
گوینده سخن زیبا : ودیعه به صورت شنیداری به سخنرانی ای که در درباره نظریه ریسمان و تعداد ۲۶ بعدی که با فرمول های ریاضی اثبات شده اند و مثال هایی برای نزدیک شدن به آن مفهوم گوش کردیم.
نکات قابل ذکر : این نشست در زیر آسمان مثلا آبی تهران برگزار شد.
گفت و شنود آزاد با موضوع : تعصب چند معنی یا تعریف از تعصب: – تعصب مرحله ای است که در آن مطلقا عقیده ای را درست می دانیم و حاضر به پذیرفتن نقایص آن نیستیم. – تعصب به عقایدی گفته می شود که روی آنها فکر نشده است. این تعریف ترجمه کلمه prejudice است. – تعصب پافشاری روی عقایدی است که یا روی آن ها فکر نشده است و یا حتا روی آن ها فکر هم شده است ولی به هر حال حاضر به مقایسه این عقاید با عقاید دیگران و یا حتا حاضر به گوش دادن به عقاید دیگران نیستیم. – یک نظر: کسی که با تحقیق به “شناخت” رسیده است معمولا تعصب ندارد و وقتی تحقیقات دیگران را می شنود می گوید که شاید این هم درست باشد ولی کسانی که بدون تحقیق “یقین” دارند که مساله ای درست است و آن را بدون دلیل قبول کرده اند، وقتی کسی نظرشان را بپرسد، آن را (نظرشان را) به شخص دیگری نسبت می دهند یعنی به نوعی از دیگران تقلید می کنند. – در باور عمومی تعصب بد است. – خیلی ها فکر نمی کنند که تعصب دارند و فقط می گویند این عقیده یا باور من است. چه کسی این موضوع را تشخیص می دهد که ما باوری داریم یا با تعصب به قضیه ای نگاه می کنیم؟
زمان پایان نشست : ساعت ۷ جلسه تمام شد.
برنامه نشست آینده : درباره کتاب تفکر زائد از محمد جعفر مصفا کفت و شنود خواهیم داشت. سینا دبیر خواهد بود.
گزارش نشست هفتگی گروه نیک اندیشان به تاریخ ۲۳ شهریور ۱۳۸۹ به دبیری سینا ، با موضوع زبان بدن. بحث این هفته را با زبان انگلیسی انجام دادیم.
زمان شروع نشست و همراهان حاضر : Vadie and Sina are present in this session on 5. We talked about group and nature and beauty of the park. The session was started on 5:30 on its subject.
معرفی کتاب توسط :
گوینده سخن زیبا :
نکات قابل ذکر :
گفت و شنود آزاد با موضوع : Body language Body language is a form of non-verbal communication, which consists of body posture, gestures, facial expressions, and eye movements. Humans send and interpret such signals subconsciously.
In the first, When 2 people see each other, eyes talks. Then people say something like “Hi” or “Hello”, and finally they touch each other in hand or shoulder or with hugging. In the reason of that the eye contact is first step to start communication. This is the importance of body language.
In west when someone wants to say “No” with his body, He move his head left and right , and to say “Yes” He move his head up and down. In Iran when someone to say “No” , She move his head up , and when she wants to say “Yes” , She move her head down. This is the difference of cultural body language.
زمان پایان نشست : The session was over on 7:30.
برنامه نشست آینده : Next session we have discussion about prejudice.
رشد فردی چیست؟ شاید شما هم عبارت رشد فردی و یا رشد شخصی را زیاد شنیده باشید، اما دقیقا متوجه تعریف آن نشده باشید. در یک تعریف ساده و قابل فهم می توان رشد فردی را مجموعه ای از اقدامات دانست که باعث رشد شما و بهتر شدن زندگی تان می شود. با رشد شخصی است که می توانید به اهداف زندگی خود برسید و طعم شیرین موفقیت را بچشید. در این مقاله ۳۰ نکته برای اینکه رشد فردی شما ۱۰ برابر سریعتر خواهیم گفت. پس تا انتها همراه ما باشید.
نکته ها و ترفندهای طلایی رشد فردی در زندگی و کسب و کار
۱- کاری را که دوست داری انجام بده
راه خودتان را دنبال کنید. یاد بگیرید برای رشد فردی و رسیدن به موفقیت خیلی به حرف دیگران گوش نکنید.
۲- از شکست های دیگران درس بگیرید
بسیاری از ما خواه، ناخواه دوست داریم داستانهای موفقیت افراد بزرگ را پیگیری کنیم. به همین جهت فراموش کنیم که داستانهای شکست پندهای بزرگتری برای آموزش دارند. درک کنید که چرا دیگران شکست خوردهاند و از آنها یاد بگیرید.
۳- بلندپرواز باشید اما برنامهریزی کنید
ایده آلها و برنامهریزی دست در دست هم دارند. شما باید بزرگ فکر کنید؛ با این حال اهداف کوتاه مدت نیز داشته باشید و برای تمام کارهای کوچک و بزرگ برنامهریزی داشته باشید.
۴- اهداف تان را دنبال کنید
اهداف و چشماندازهای خود را دنبال کنید. اگر با برنامه ریزی صحیح به دنبال آن ها باشید، مطمئنا روزی به آن ها دست پیدا خواهید کرد.
۵- خلاق باشید
خلاقیت همیشه یک استعداد طبیعی نیست؛ بلکه با تلاش میتوانید به آن دست پیدا کنید. خلاقیت یک تلاش آگاهانه برای مبتکر بودن، متفاوت بودن و رشد فردی است.
۶- کتابهای خودآموز بخوانید
کتابهایی مثل «راهبی که فراریاش را فروخت» اثر رابین شارما، کتاب «تمرین نیروی حال» اثر اکهارت تلی و یا کتاب «استثناییها» نوشته مالکوم گلادول، ذهن شما را برای رشد فردی متمرکز و آماده میکنند.
۷. تغییر باید کاربردی باشد
تاکید روی واقع بینانه فکر کردن است. درحالیکه به اتفاقات مثبت برای رشد فردی میاندیشید، اشتباهات قبلی و درسهای گذشته را نیز یادآوری کنید.
۸- از مادی بودن اجتناب کنید
ماتریالیسم (مادیگرایی) منجر به حرص و طمع میشود. اگر دائم دنبال پول باشید، شکست خواهید خورد. انگیزههای بهتری برای تلاشهای ازجمله آرامش و مفید بودن برای زندگی خود بیابید تا به رشد فردی بیشتری دست پیدا کنید.
۹- یک شنونده خوب باشید
خوب گوش دادن یکی از عوامل مهم ارتباط با دیگران است. داشتن رابطههای بهتر، علاوه بر این که برای کسب و کار تان خوب است، باعث ارتقا رشد فردی شما نیز می شود.
۱۰- بهترین عملکرد خودتان را ارائه دهید
وقتی قرار است کاری را انجام دهید و یا مسئولیت امری را میپذیرید، آن را به نحو احسن انجام بدهید. برای انجام کارها ۱۰۰ % توانایی خودتان را به کار بگیرید. با این حال بدانید چه موقع باید گام بازگشت را برداشت و متوجه ظرفیت، زمان و مواظبت از خودتان نیز باشید.
۱۱- عادتهای مثبت ایجاد کنید
عادتهای مثبت در خود به وجود بیاورید و با مداومت آنها را پایدار کنید. حتی تغییرات مثبتی که به نظر کوچک میآیند؛ درنتیجه، بهطور عجیبی ضریب موفقیت و رشد فردی شما را افزایش میدهند.
۱۲- تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران را متوقف کنید
از اینکه بخواهید برای دیگران جالب توجه باشید دوری کنید. بسیاری از افراد موفق چیزی برای خودنمایی کردن ندارند. تمام تلاش و تمرکزتان را برای رشد فردی خودتان بگذارید و از نتیجه لذت ببرید؛ صرفنظر از اینکه این اتفاق چه میزان برای دیگران جذاب باشد.
۱۳- تبدیل شدن به یک رهبر طبیعی
مهارتهای مذاکره و ارتباطات خود را بهبود ببخشید. در این صورت یک مدیر خوب و موفق خواهید بود.
۱۴- سیاستهای کاری را یاد بگیرید
دانستن چگونگی تعامل با دیگران، شما را قادر میسازد یاد بگیرید که چگونه سریع از نردبان نوفقیت در کسب و کارتان بالا بروید.
۱۵- مثل کتابی که باز است نباشید
از اینکه همه چیز را بیان کنید خودداری نمایید. هیچ لزومی ندارد شما همه پیشامدها و دانستههایتان را برای دیگران بگویید. اندکی مرموز باشید! کمحرفی باعث آرامش خودتان است و به رشد فردی شما نیز کمک میکند.
۱۶- سرگرمیهای لذتبخش داشته باشید
انجام کارهایی که به شما احساس نشاط و لذت میبخشند را فراموش نکنید. سرگرمیهای مفید بهنوعی استراحت ذهن محسوب میشوند. با این حال مواظب باشید که وقت و انرژی زیادی از شما نگیرد و سریع به کارهای دیگرتان بازگردید.
۱۷. به دیگران آموزش بدهید
درگیر شدن با دانش، بهویژه اگر بهصورت یاددادن به دیگران باشد، یکی از سریعترین راهها برای تمرین مهارتها و حتی یادگیری چیزهای جدید برای خودتان و درنتیجه رشد فردی است.
۱۸- با انسانهای بزرگ و خلاق زمان بگذرانید
اگر شما اطرافتان را با کسانی که میخواهید شبیهشان باشید احاطه کنید، این فقط کمی شما را بهتر میکند. برای رشد فردی بیشتر، با افراد بزرگتر و مبتکر ارتباط بگیرید.
۱۹- خودتان را دوست داشته باشید
همیشه سلامتی، احساسات و خانواده را در اولویت اول خود قرار بدهید. این موارد آنقدر مهم هستند که اگر مختل شوند میتوانند کیفیت زندگی و رشد فردی شما را تحت تاثیر بگذارند.
۲۰- منظم باشید
ابزار نهایی برای رشد فردی، نظم و انضباط است. محیط مرتب به شما آرامش میدهد. البته بینظمی وقت شما را خواهد گرفت و گوشهای از ذهنتان را اشغال میکند که این اصلا خوب نیست.
۲۱- بهطور مداوم زندگی خود را بهبود ببخشید
شما به یک نگرش مثبت نیاز دارید تا بهتدریج تغییرات را در خودتان ایجاد کنید. آنچه از سرعت رشد فردی مهمتر است، پیوستگی و مداومت بر آن است.
۲۲- مهارتهای لازم را کسب کنید
شرکت در کارگاهها، جلسات آموزشی و کلاسها برای دریافت مهارتهای لازم، شما را به مرحله بعد میفرستد. یادتان باشد هیچوقت برای یادگیری نکات جدید دیر نیست. سعی کنید اطلاعات خود را لااقل در حوزه تخصصتان بهروز نگهدارید.
۲۳- کنجکاو باشید
افراد کنجکاو تمایل بیشتری برای موفق شدن در زندگی و کسب و کارشان دارند، زیرا آنها سؤالهای بیشتری میکنند و بیشتر میآموزند.
۲۴- خودتان را متناسب نگهدارید
داشتن یک رژیم غذایی مناسب و کار کردن برای اعتماد به نفس شما خوب است. علاوه بر آن از نظر ذهنی نیز باعث آرامش شما خواهد شد.
۲۵- به تعویق نیندازید
آنچه را که باید انجام دهید، همین الان شروع کنید. عقب انداختن کارها یکی پس از دیگری، ناگهان بهصورت کوهی از مشکلات نمایان میشود. که دیگر حل کردن آن کار آسانی نخواهد بود. اگر میخواهید پروسه رشد فردی تان به درستی جلو برود، با عقب انداختن کارها برای خود مانع درست نکنید.
۲۶- زودتر بیدار شوید
شاید این زمان اندک به نظرتان جدی نیاید؛ اما در طولانیمدت درک خواهید کرد که استفاده از زمان صبح چقدر طلایی و کارآمد است. صبحها بدن و ذهن شما تازه و پرانرژیتر است؛ پس سود بیشتری خواهید کرد.
۲۷- کارهای داوطلبانه انجام دهید
داوطلب شدن به شما کمک خواهد کرد تا تجربه و شناخت بیشتری در مسائل به دست آورید.
۲۸- کمک به دیگران
اینکه بتوانید ازخودگذشتگی کنید و به دیگران دست یاری برسانید، احساس خوبی به شما میدهد و این کام مهمی در رشد فردی تان خواهد بود.
۲۹- یک طرح شغلی داشته باشید
با داشتن برنامه، شما میدانید که برای رسیدن به اهداف کاری خود، چه کاری باید انجام بدهید. اگر کارتان را بهصورت روتین انجام دهید و «هر چه پیش آید خوش آید» را لحاظ کنید، امکان رشد فردی در زندگی و کسب و کارتان را کاهش میدهید.
۳۰- عادتهای بد را بکشید
تمام کارهایی که منجر به هدر دادن زمان، سلامتی جسمی و ذهنی و پول شما میشود را متوقف کنید. بعضی کارها را آنقدر انجام دادهایم که بهصورت عادت درآمدهاند و سودی برای ما ندارند. با یک بررسی دورهای رفتارمان میتوانیم آنها را پیدا کنیم و از بین ببریم. خرید یا مهمانیهای پرخرج، بازیهای طولانی موبایلی و بسیاری ازین دست کارها در طولانیمدت موانع جدی برای رشد فردی شما هستند.
در موضوع تأثیر و نفوذ اندیشه ها و نگره های ایرانی اولا بر فکر و نظر و حکمت یونانی ، ثانیا بر باورداشت های دینی یهودیت و مسیحیت ، بالاخص بر آن جریان عرفانی موسوم به « گنوسیسم » (=مزداگری) فهرست کتاب ها و رسالات ومقالات- که خود شرق شناسان و ایران شناسان غربی یا علمای متتبع اصحاب حکمت و اهل ملل و نحل عالم نوشته اند- بی گزاف خود یک کتاب شناسی مفصل و مبسوط خواهد شد. هم خود ایشان می گویند از وقتی که کتاب دینی ایرانیان (=اوستا) در دسترس اروپاییان قرار گرفت (قرن ۱۹) ، موضوع مبادی فکری شرقی بالاخص خاستگاه ایرانی در فلسفه یونانی مطمح نظر گردید ؛ البته این اندیشه قدیمی هم هست که فیثاغورس را شاگرد زردشت دانسته اند{البته این مطلب مستند نبوده و به نظر نمی رسد وی شاگرد مستقیم زردشت باشد } ؛ آشکار است که بحث کلی در این گونه موضوعات همانا تأثیر دین ایرانی بر فلسفه یونانی است. ما اکنون نمی توانیم در این نگاه گذرا به یکایک آن مؤثرات فکری و نظری حتی اشارتی کنیم ؛ ولی سراسر متن این رساله ، ضمن نتایج بحث و بررسی ها ، گویای چگونگی تأثیر و نفوذ پردامنه اندیشه های بنیادی کلامی-فلسفی ایرانیان بر منتار(mentality) عمومی حکیمان یونانی ، رواقی و نوافلاطونی و رسولان مسیحی و مزدیکان(Gnostics)* است. تنها نمونه وار و یکی از بسیار را می توان همان جهان شناسی آتشین هراکلیت اِفسوسی یاد کرد ، یا اندیشه خورشید شاهی جمشیدی که بعدها با « مهر آیینی » منطبق گردیده ، گویند که با نگره افلاک «آناگزیماندر» همسان باشد ؛ چه نظام وایی (=فضایی) روشنی بی پایان مغانی ایرانی برگرفته؛ بر روی هم تأثرات آناگزیماندر و امپدوکلس (=انباذقلس) خصوصاَ در نگره « دو بن » و جز اینها به عنوان « تماس های یونانی-ایرانی » مطرح شده است. در خصوص افلاطون که حتی به عنوان « تاراجگر» دین و دانش ایرانی آوازه یافته [ جامعه نوین،ش۱ / تابستان ۱۳۵۳ش ، استفان پانوسی ، ص ۷۴] ، علاوه بر نگره «مُثُل» (=فروهران / مینوگان )- که مشهور است- اندیشه بلند « روح جهانی » (=گوشورون) زردشت- که در تیمائوس آمده – ، همانستی میثره (=مهر) با فیدون ، و جز اینها مقوله «لوگوس» (=منثره / اشه – ارته )هم به واسطه هراکلیت ، سایر آموزه های جهانشناسی ایرانی ، نگره های راجع به عناصر طبیعی ، تطابق جهان مهین با جهان کهین که غالب تحت عنوان « فلسفه عجم » هم به واسطه مکتب رواقی و نوافلاطونی در نزد فیلون یهودی متبلور شده است. ژاک دوشن گیمن طی گفتار خود به عنوان خرد ایرانی در جامعه یونانی به دیگر نگره های دخیل در فکر فلسفه یونان اشارت کرده ؛ اما حسب مشابهات بین آموزه های زردشت و تعالیم افلاطون با بازیابی آنها در گات ها مبدأ نهضت گنوستیکی (=مزدایی) را از همان دانسته ؛ دین شناس بزرگ استاد گئو ویدن گرن اساساَ خاستگاه و سرچشمه « مزداگری » (Genosism) را در جهان یکسره ایران و ایرانی می داند. در خصوص دوشن گیمن این نکته را باید افزود که در طرح مسائل دین شناسی تطبیقی مورد بحث ، دانشمندی قاطع و با یقین ، ولی در نتایج حاصل از مباحث تحقیق خود – که آشکارا مبین فضل تقدم ایرانیان و حاکی از تأثیر قطعی اندیشه ها و نگره های ایشان بر حکمت ها و فلاسفه یونان می باشد- بعضاَ پژوهشگری مردد و ناباور به نظر می آید ؛ چه استنباط وی در غالب موارد اخذ و اقتباس و تراوش آشکار و بی چون و چرا ، مبنی بر وجود عناصر مشترک کهن هند و اروپایی است. مثلاَ وجود تعالیم مشابه در آثار بقراط و در متون هندوایرانی را وی فوراَ به همان منشاَ مشترک کذایی مؤول می دارد که بعد ها در یونان تجدید حیات کرده است. اسم کتاب او به عنوان پاسخ غرب به زردشت خود ناظربه همین معناست. در عین حال انصافاَ در موضوع «لوگوس» هراکلیت ، مأخوذ از مغان ایران ، و جز آن نیز ثابت قدم است. باید گفت که استناد پیوسته ما بدان خالی از حکمتی نباشد ؛ چه ، حکمی که از طرف یک محقق شکاک و مردد ابراز می گردد ، کسی که بر حسب شک دستوری عمل می کند ، لابد هم از موضوع علم الیقین باشد که بسا درجه اعتبار و صحت آن بیشتر است. باری آنچه مورد اجماع محققان جهان می باشد-که هدف این رساله نیز یکسره مقصور بر آن گردیده – همانا تأثیر فلسفی – کلامی ایران در خصوص دوگرایی بر یونان و یهود به لحاظ مبادی مسیحیت و مزداگری (=گنوسیسم) است. بنیاد مسیحی گری بر مهرپرستی ایرانی استوار است ؛ چه ، مشترکات مهرگرایی و مسیحی گری یکسره ایرانی است. در بررسی عناصر یا مناهل ایرانی « مزداکری» دین شناس مشهور ، مولتون ، تا بدان حد رسیده که سخت اعتقاد یافته ، « مسیحی گری دیهیم زردشتی گری است ». یک دانشمند آکسفوردی که به هر حال یونانی مآب است تا ایرانی گرا ، « ال . اچ . میلز » تعبیر جالبی دارد وقتی که تقریر خود را در مقایسه اوستای زند با متون مقدس ماقبل مسیحی تدوین نموده ، اسم کتابش را چنین گذاشته : دین خود ما در ایران باستان (۱۹۱۳و۱۹۷۷). نفوذ اندیشه های مغان ایرانی تا بدان حد است که حتی گفته اند ایمان کاتولیک بر پایه رسالت زردشت بوده باشد. به علاوه از نگاه مسیحیت ، ایران همواره میهن سه مغ خردمند است که در بیت لحم بشارت ظهور مسیح دادند.مغ های انجیل – هم به تعبیر غربیان – بدین مفهوم باشد که نگرش « مهدیانه » ایرانی تحقق می یابد. همچنین ایران سرزمین مانویت است که سرچشمه مسیحیت قرون وسطایی است ؛ مزداگری مسیحی هم به ویژه پیوند استوار با مانوی گری دارد. مفاهیم « خرد » و « فره » و « مینو » و جز اینها یکسره مقولات ایرانی است ، روح القدس خود همان « سپنته مینو » زردشتی است که فیلون یهودی در واقع آموزه ایرانی را بدان بازگو می کند.شباهت بین « سوشیانس » ایرانی و« مسیح » یهودی در همان تنبی مغان ایرانی انجیل متی نسبت به موعود مزبور کاملاَ هویداست.[ Opera Minora,II,pp 68,69,72,74,185/The western response…,pp.4-5,27,86-91] باید که در باب تأثیر آراء و عقاید مذهبی ایرانیان بر تعالیم یهودی و مسیحی ، خصوصاَ نفوذ عمیق نگره معادشناسی زردشتی بر سنت یهودی – مسیحی ، بهترین جستار اروپایی و جامع ترین مطالعه تطبیقی – که تاکنون دیده ام – به قلم « جان هینلز » است ، تحت عنوان تصور منجی زردشتی و تأثیر آن بر عهد جدید ( در مجله تاریخ ادیان ) که مبادی تأثیر وسیع و نافذ مزبور را هم از دیرباز ( با پیشینه ای از عهد هخامنشی و حسب مقایسه بین زردشت و فیلون یهودی ) همانا در مقوله « پادشاهی خدا و پسر انسان » مورد بحث ساخته است.[NVMEN,vol.XVI,fas.3,Dec.1969,pp.161-185] لیکن نظر ایران شناس نامدار و ریچارد فرای و بر آن است که تأثیرات ایرانی مزبور از دوره سلوکی نخستین-پس از تازش اسکندر مقدونی به ایران – واقع شده است.وی طی گفتاری در نقد کتاب نوای دیرین عرفانی رایتسنشتاین که هم در باب تأثیر ایرانی-زردشتی بر یهودیت به ویژه در موضوع « روح جهانی » (= «گوشورون» گاثاها ) است و مناسبات فلسفی بین روم و یونانیان را همان گونه دانسته که پیشتر بین ایران و بابل وجود داشته است. گوید که موضوع تأثیرات از جمله در باب انسان نخستین مربوط به همان منشأ مشترک در بین اقوام هند و اروپایی- ایران و هند و یونان – بوده باشد(=همان نظر دوشن گیمن) و اینکه هیچ مکتب فلسفی ماقبل پارتی در ایران نبوده است. نکته ای که لازم است در ختام کلام افزود و اینکه ماسینیون فقید – که تا پایان عمر گرانمایه خویش یک مسیحی مؤمن و معتقد بود – چنان به گزاف در باب تأثیر اعتقادات مسیحی بر آراء حلاج و تأثر و تشبه وی بدو داد سخن داده که گویی وی ایرانی نبوده یا گویی اعتقادات و نظریات نیاکانی در او چندان تأثیری نداشته است. با این همه ماسینیون توفیق کشف اینهمانی « حق » حلاجی را با « کلمه » مسیحی نیافته است ؛ زها که افتخار علمی چنین فرایافتی و جز آن هم باید به اسم یک نویسنده دلسوخته ایرانی ثبت شود. حرف آخر اینکه هر کس از زلال « معرفت » نوش جان می کند ، هشدار که نادانسته یا ناخواسته سرچشمه ایرانی و نیاکانی آن را با خس و خاشاک انیرانی گل آلود نکند ؛ و بداند همان طور که شیخ احمد غزالی فرموده : « آتش پارسی هنوز نمرده است ». _________________________________________________
* – « گنوسیس » (Genosis) اصطلاح یونانی « عرفان » که راقم این سطور آن را ترجمه نام خدای ایرانی زروانی – زردشتی « مزداگ » ( در وجه مصدری ) اعلام داشته ، باید بگویم که از زمان طرح این فرضیه هر روز که می گذرد یک سلسله ادله عقلی و نقلی و شواهد تاریخی بیشتری در اثبات نظر به حاصل می آید. اولاَ باید مطمئن بود که وجه اشتقاق اصطلاح «صوفیه» (و از آن «تصوف» یا صوفی گری) – که بر اهل «عرفان» اطلاق شود – دیگر «پشمینه پوش» کذایی یا « اهل صفه و صافی اعتقاد » و از این قبیل نباشد؛ حکم محققانه استاد ابوریحان بیرونی در این خصوص ، کلام فصل است که « صوفیا» همانا معرب کلمه یونانی «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت است ( فیلسوفی/فلسفه هم « حکمت» دوستی باشد).فلذا «صوفی» در اصل یعنی «حکیم»[تحقیق ماللهند، صص ۲۴-۲۵]. ثانیاَ « حکمت » همانا آیین مغان مزدایی بوده ؛ چه ، یونانیان ، مغان ایرانی را « حکیم»(sophos) می خواندند؛ عالمان و حکیمان بزرگ یونان « آیین مغان » را عالی ترین و نافع ترین مذاهب فلسفی شمرده اند.تعبیری که افلاطون از « حکمت » داشته (sophia) مطابق با آیین مزدایی و موافق با سلوک عرفانی است ، چنان که در جمهور گوید : « حکیم کسی است که در همه حال از راستی [= ارته] پیروی کند؛ و همواره در راه شناخت و دریافت حقیقت [=اشه] کوشا باشد ». افلاطون «حکیم ترین»(sophotatos) مردمان را استادان پارسی یاد کرده ، که آیین مزدایی را تعلیم می دهند ؛ و اما « مزدا » خود به معنای « دانا و حکیم » است [ شهر زیبای افلاطون ( دکتر مجتبایی)]. به شرحی که گذشت ما همچنان راسخانه معتقدیم که اصطلاحات « گنوستیک» یونانی و « عارف بالله » یا « عرفان » عربی دقیقاَ ترجمه نامخدای « مزداه » و صفت « مزدیک/مزداک » مغانی ایرانی است ، همچنان که «صوفی» (=عارف) نیز معرب کلمه یونانی «سوفیا» (=حکمت) به معنای «حکیم»(=مزدا) است. – در متون مانوی «منوهمید» پهلوی را معادل با «gnosis» ، یعنی « عرفان/معرفت» گرفته اند ؛ و منوهمید وزورگ را به «روح بزرگ» یا «عرفان کبیر» تعبیر نموده اند.
(چکیده ای از مقاله “خاستگاه ایرانی کلمه حق” به قلم استاد فرزانه پرویز اذکایی
این مجموعه اولین بار در سال ۱۳۵۵ چاپ و منتشر شد . این مجموعه شامل شعرهایی است که بخشی از آنها در سال ۱۳۴۵ و در زندان سروده شده اند ولی بنا به دلایلی با چند سال تاخیر چاپ شد .
شعرهای موفق این دفتر شعر عبارتند از : ((خطاب)) ، (( دستهای خان امیر)) ، ((غزل۷))، (( درین همسایه)) ، (( دریغ و درد)) و ((خوان هشتم و آدمک ۱ )) می باشند.
زبان اخوان در این سالها روی روال خود افتاده ولی شعرها از مضمونهای جالبی برخوردار نیستند و شاعر کم کم اسیر پر گویی می شود .
زندگی می گوید اما باز باید زیست :
مجموعه زندگی می گوید اما باز باید زیست یاد گزاری است منظوم از خاطرات اخوان از زندان و آدم هائی که در زندان دیده . البته به قول خود شاعر این یادگزاره ی ِ منظوم ، شعر به معنای معهودش نیست بلکه نوعی نظم و نظام است که برای خواننده ی ِ رمز آشنا ، دار و ندارش پیداست که چیست . هیچکدام از شعرهای این مجموعه قابل مقایسه با شعرهای دیگر اخوان نیستند و اخوان خود از این موضوع آگاه است و به آن اذعان دارد ولی می خواهد این سبک را هم امتحان کرده باشد که چندان موفق از آب در نمی آید . تنها شعر این مجموعه که با بقیه متفاوت است ، شعر (( هستن)) نام دارد و شاعر در آن با درد و اندوه فراوان از (( هستن)) خود می نالد و آرزو می کند که به شهیدان راه مبارزه در طریق آزادی بپیوندد :
(( ما به هست آلوده ایم ، آری
همچنان هستان ِ هست و بودگان بوده ایم ، ای مرد !
.
.
پاک می دانی کیان بودند ؟
آن کبوتر ها که زد در خونشان پر پر
سربی ِ سرد سپیده دم .))
دوزخ اما سرد
دوزخ اما سرد دفترهفتم از دفتر شعر های مهدی اخوان ثالث بنام دوزخ اما سرد برای اولین بار درسال ۱۳۵۷ چاپ ومنتشر شد.این مجموعه شامل شعرهائی در قالب نیمائی ، غزل ، دوبیتی و نوخسروانی است. این دفتر شعراگر چه در مقایسه با دفتر شعر زندگی می گوید اما باز باید زیست از شعرهای بهتری برخوردار است و نوعی تجربه نثر منظوم نیست اما در هیچ کدام از شعرهای این مجموعه اندیشه های سیاسی و اجتماعی اخوان حضوری فعال ندارد بلکه آنچه که اخوان در این شعرها مطرح می کند گروهی از اندیشه های عمومی بدون خاستگاه فکری مشخص است .
در آخرین شعر مجموعه شعر های اخوان شعری آمده است بنام ((مردم ، ای مردم!)) که در آن اخوان همه چیز را ازآن مردم میداند ومی گوید اگر به جائی رسیده به خاطر مردم بوده است.
((مردم ، ای مردم
من اگر جغدم به ویران بوم
یا اگر برسر
سایه از فر هما دارم
هرچه هستم ازشما هستم
هرچه دارم از شما دارم
مردم! ای مردم
من همیشه یادم است این ، یادتان باشد.))
تو را ای کهن بوم بر دوست دارم
در میان شاعران معاصر هیچ شاعری به اندازه اخوان به سنت های ادبی وفرهنگی وفادار نبود.ازشعرهای ارغنون گرفته تا مجموعه ((تو را ای کهن بوم و بر دوستت دارم))، همگی نشانگراین واقعیت است که اخوان شاعر ایرانی است وایران وفرهنگ وهنر ایران وجه تمام وکمال در شعرهای او جمال بروز یافته است.
اخوان در دهه پنجاه و شصت بعلت اندیشه غیر پویائی که دارد به قواعد وقوالب سنتی روی می آورد.او دراین سالیان آخر عمر خسته وملول است ، شعرهائی هم که می گوید تقریبا همگی از سر نوعی تفنن وسرگرمی است ونه برای کسب اعتبار هنری.
مجموعه تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم شامل ۶۲ غزل ،۱۸قصیده،۲۳رباعی،۸۲قطعه،۱۳مثنوی،۱۰دوبیتی ،۱ترکیب بند،دو نو خسروانی و ۴۶ تک بیتی است.شعرهای این مجموعه با تک بیتی ها آغاز می شوند .
تک بیتی هائی که می تواند هر یک مطیع غزلی زیبا باشد مثل:
– نه ! هرگز از کسی عصبانی نمی شوم! هیچ انسانی نمی تواند کار مهم یا کافی برای آن بکند. تو وقتی از مردم عصبانی می شوی که احساس می کنی عملشان مهم است ، و من دیگر چنین احساسی ندارم.
– وقتی یک مرد ، یک عزم راسخ و روش داشته باشد ، احساسات مانعی نیست چون او قادر به کنترل آن می باشد.
– تو یک شخص جدی هستی ، اما جدیت تو به آنچه انجام می دهی مربوط است نه آنچه خارج از دسترس توست. تو روی خودت خیلی تکیه می کنی. این باعث زحمت و خستگی وحشتناکی می شود. بگرد و اعجاب اطراف خود را ببین ، تو از تنها نگاه کردن به خودت خسته می شوی و آن خستگی ، ترا برای همه چیزهای دیگر کر و کور می کند.
– انسان همانطور به سوی دانش می رود که به سوی جنگ، هوشیار و چالاک ، با ترس ، توقع و اطمینان مطلق.
فردا هند را خواهیم دید. تنها در عرشه تفریحی نشسته ام، نوک دکل را که راه خود را به آرامی در میان ستارگان پیش می گیرد تماشا می کنم. از خود می پرسم چرا چنین راه دور و درازی آمده ام تا سرزمینی را که اینهمه با من غریبه است ببینم. نه برای اینکه تقریبا به بزرگی کشور من است- « بزرگی دلیل پیشرفت و رشد نیست» – و نه برای اینکه جمعیتش حدود سه برابر جمعیت کشور من است – خدا می داند که افزایش دهنها اسباب دردسر است و نه دلیل موفقیت. می خواهم هند را ببینم برای اینکه برایم غریبه است، برای اینکه تمدنش ، ادبیاتش ، فلسفه اش ، مذاهبش ، شیوه و منشهایش ، اخلاقیاتش ، هنرهایش با آنچه تاکنون شناخته ام اینهمه تفاوت دارد. گمانی نیست که همه آنها در من دگرگونی و شورشی ایجاد خواهد کرد، زمین روانم شخم خواهد خورد، خاک اطراف ریشه هایم با چهره ها و شیوه های نوین و دیدگاهای غریب زیر و رو خواهد شد و هوای تازه ای بر آن خواهد دمید. شاید اگر یاد بگیرم که آن همه فرهنگهای ناهمگون با خود را درک کنم، جهانم اندکی گسترده تر و ژرفتر شود و کمتر از گذشته کوته بین و متعصب باشم.
و فکر میکنم که پاییز اوّل اونور پنجره مییاد یا اینور پنجره ؛ – تو هم آرزو کرده بودی –
یکی صدام میزنه، تمدّن، اینور پنجره ، گند میزنه به همهی فصلها؛ – هیزم، چتر، کولر، بخاری –
اونور پنجره ، خیلی وقته تابستون مونده بالای درخت. اونور پنجره ، تویی و تابستون و همهی حسودیهای من؛ – به تابستون، درختا، پنجره –
□ □ □
بیا امشب هم بعد از خواب، یه دل سیر بمیریم اگه لازم باشه، خدا خودش قبل از بیدار شدن زندهمون میکنه…
□ □ □
چوبی کوچک من، نخهایت را خوابت که سنگین شود باز میکنم؛ تا بالاتر بروی…
چوبی من، استخوانهای پوکت را وقتی بشکند آتش میزنم؛ تا دوباره بسازمشان – محکمتر…
چوبی، وقتی دور شدی بر نگرد؛ من ایستادهام دست به سینه، استوار، صبور، پیر. این تازه آغاز پرواز است؛ وقتی اولین فرودت، رو به افق باشد.
□ □ □
من نه تروثم، نه اون احمقی که تو فکر میکنی باید باشم. بهت هم گفته بودم. من ایستاده پستم و تو لمیده خوشخیال…
تو نه تروثی، نه یه بت پلاستیکی با طعم نعناع. این رو میشه تو سکوتت فهمید؛ وقتی برای همه قهرمان میشی و من دوبرابر کف میزنم. بعد پرایوت که میشیم، برام از سیر تا پیاز میگی که از اون بالا، همهی گوسفندا شبیه مورچه بودن و همهی مورچهها شبیه علف…
نه تو تروثی نه من؛ اینا همهش سفسطهس. واسه اینکه امثال من و تو رو بذارن سر کار. واسه اینکه امثال تو حماقتهاشون رو بذارن به پای پستیشون و امثال من پستیشون رو بذارن به پای لهشدنهای پی در پی شون…
□ □ □
به این میگن بدبختی با طعم توتفرنگی؛ وقتی فکر میکنم دیگه از این بدتر نمیشه و هی میشه و میشه و میشه و هی من میگم «ایت دازنت ریلی مَتِر» و هی میشه و میشه و میشه و تو بر میگردی و همهی مُردههای داستان باید یه شب دیگه اضافهکاری بمونن…
امّا جهنم ته داره. وقتی بری و بری و بری و بری، میخوری به اون تهش و تق صدا میدی. اونوقت میتونی با کمال افتخار ریوایند بزنی و بشی یه تورگاید حرفهای برا اهل جهنم که نه خوشبختن، نه بلدن خوشبخت رو توی نصف یه زندگی تشریح کنن…
□ □ □
ببین چه احمقانه صبح میشه، در حالیکه این هزارمین شبیه که من میلههای بالای تختم رو دودستی چسبیدهم تا خواب منو نبره. و تو، هنوز، من، زود، میخوابی و خوابیدی و خوابیدی…
ببین چه احمقانه جمعه شروع میشه، در حالیکه تو هنوز بیداری و من دارم پایههای تمدن رو روی یه خط صاف برات پیادهسازی میکنم. و تو، هنوز، من، زود، همهی سیبهای نخورده رو برای ناهار هفتهی دیگه زیر میز قایم میکنی…
ببین چه احمقانه پیر میشیم، در حالی که هنوز جای دستهات روی خاک مونده و من بذر همهی چترهای پارهام رو کاشتهم تا گِل نشی. و تو، هنوز، من، زود، یادت میره که با اینکه جنگ تموم شده، اما تا پاییز خیلی راهه…
□ □ □
سختترین قسمتش همینه که باید بلند شد و دور شد و دور شد و دور شد…
□ □ □
ما خوشبختیم. اینو میشه از رنگ بدبختی لابهلای چشمامون فهمید. هیچ گورکنی بیلش به بزرگی ایمپلودهای ما نیست. هیچ گورپُرکُنی بیلش به بزرگی ایمپلودهای ما نیست. هیچ بیلی به بزرگی ما نیست؛ حتی وقتایی که ایمپلود میشیم و هر تیکهمون میشه یه دسته بیل…
□
ما له نمیشیم. فقط ذره ذره ارتفاعمون کم میشه و دستامون دیگه بالا نمییاد تا شکر کنیم؛ تا چنگ بزنیم؛ تا آویزون موهبتهای الهی شیم؛ تا بتونیم قبل از اینکه همهی نِروهامون رو یهکاسه کنیم، یه بار دیگه لمس کردن از بالا رو تجربه کنیم…
□
ما باقی میمونیم. تمدّن ضامن بقای بشریته، با هر خفّتی که شده. تو که خوب میدونی؛ ما حتی اگه شده بخزیم هم میریم بالا. حتی اگه موقع خزیدن، به هم دیگه گیر کنیم و شرط بقا رو سرپایی ارضا کنیم. ما متمدّنیم و مماسهای عمود بر حیات رو طوری میسازیم که کسی نفهمه بهش برخورده…
□
آخرش یه روز میشه که شبش همهچی تموم شه. هیشکی هم نمیفهمه که چهجوری همهی دنیا از بس لهشده، یه بُعدش رو خط زدن. اون وقته که همهی نِروها رو باس با بیل جمع کرد. بعد کاشت و بهشون لرزون لرزون آب داد تا زیر خاک، واسه هم رقابت ایجاد کنن و قهرمان پلاستیکی بسازن. تو که خوب میدونی؛ حرفهایها فقط حرفهایتر له میکنن؛ یه جوری که بشه به له شدن افتخار کرد…
□ □ □
چه ابلهانه امیدوار بودم، که تو هیچوقت نفهمی که آخرین نفری هستی که نمیدونه آخرین نفره…