تعليمات دن خوان

تعلیمات دن خوان

–  نه ! هرگز از کسی عصبانی نمی شوم! هیچ انسانی نمی تواند کار مهم یا کافی برای آن بکند. تو وقتی از مردم عصبانی می شوی که احساس می کنی عملشان مهم است ،  و من دیگر چنین احساسی ندارم.

– وقتی یک مرد ، یک عزم راسخ و روش داشته باشد ، احساسات مانعی نیست چون او قادر به کنترل آن می باشد.

– تو یک شخص جدی هستی ، اما جدیت تو به آنچه انجام می دهی مربوط است نه آنچه خارج از دسترس توست. تو روی خودت خیلی تکیه می کنی. این باعث زحمت و خستگی وحشتناکی می شود. بگرد و اعجاب اطراف خود را ببین ، تو از تنها نگاه کردن به خودت خسته می شوی و آن خستگی ، ترا برای همه چیزهای دیگر کر و کور می کند.

– انسان همانطور به سوی دانش می رود که به سوی جنگ، هوشیار و چالاک ، با ترس ، توقع و اطمینان مطلق.

*********************************

برگرفته از کتاب “تعلیمات دُن خوان”

نوشته “کارلوس کاستاندا”

********************************

  نویسنده : سینا 

هند را دوست داريم-از كتاب دوزندگينامه ويل و آريل دورانت

هند را دوست داریم-از کتاب دوزندگینامه ویل و آریل دورانت

هند را دوست دارم

فردا هند را خواهیم دید. تنها در عرشه تفریحی نشسته ام، نوک دکل را که راه خود را به آرامی در میان ستارگان پیش می گیرد تماشا می کنم. از خود می پرسم چرا چنین راه دور و درازی آمده ام تا سرزمینی را که اینهمه با من غریبه است ببینم. نه برای اینکه تقریبا به بزرگی کشور من است- « بزرگی دلیل پیشرفت و رشد نیست» – و نه برای اینکه جمعیتش حدود سه برابر جمعیت کشور من است – خدا می داند که افزایش دهنها اسباب دردسر است و نه دلیل موفقیت. می خواهم هند را ببینم برای اینکه برایم غریبه است، برای اینکه تمدنش ، ادبیاتش ، فلسفه اش ، مذاهبش ، شیوه و منشهایش ، اخلاقیاتش ، هنرهایش با آنچه تاکنون شناخته ام اینهمه تفاوت دارد. گمانی نیست که همه آنها در من دگرگونی و شورشی ایجاد خواهد کرد، زمین روانم شخم خواهد خورد، خاک اطراف ریشه هایم با چهره ها و شیوه های نوین و دیدگاهای غریب زیر و رو خواهد شد و هوای تازه ای بر آن خواهد دمید. شاید اگر یاد بگیرم که‌ آن همه فرهنگهای ناهمگون با خود را درک کنم، جهانم اندکی گسترده تر و ژرفتر شود و کمتر از گذشته کوته بین و متعصب باشم.

ویل دورانت

============================================

  • برگرفته  از کتاب : دو زندگینامه ویل و آریل دورانت

  • سرگذشت و روزگار ویل و آریل دورانت

  • برگرداننده به فارسی : هرمز عبداللهی

============================================

  نویسنده : بردیا 

The vspace of the wall

The vspace of the wall

بالا
تا زیر گلوم
و بعد،
آروم آروم،
می‌ره پایین‌و، دیگه بالا نمی‌یاد.

دور گلوم یخ می‌زنه.
یخای جدید و نوک‌تیز،
نه از اون یخای کش‌دار یقه‌ی دلقک‌های قرمز.
قورت‌ش می‌دم.
می‌بُرّه.
پشه‌ها دور گلوم جمع می‌شن.

قورت‌ش می‌دم.
می‌ره پایین و، دیگه بالا نمی‌یاد.
می‌بُره و می‌ره پایین و، دیگه بالا نمی‌یاد.

نمی‌خوام هم که بیاد.

نویسنده : آرین

Random walks over Bourbon street

Random walks over Bourbon street

می‌شینم لب پنجره

و فکر می‌کنم که پاییز
اوّل اون‌ور پنجره می‌یاد یا این‌ور پنجره ؛
– تو هم آرزو کرده بودی –

یکی صدام می‌زنه،
تمدّن، این‌ور پنجره ، گند می‌زنه به همه‌ی فصل‌ها؛
– هیزم، چتر، کولر، بخاری –

اون‌ور پنجره ، خیلی وقته تابستون مونده بالای درخت.
اون‌ور پنجره ، تویی و تابستون و همه‌ی حسودی‌های من؛
– به تابستون، درختا، پنجره –

□ □ □

بیا امشب هم بعد از خواب، یه دل سیر بمیریم
اگه لازم باشه، خدا خودش قبل از بیدار شدن زنده‌مون می‌کنه…

□ □ □

چوبی کوچک من،
نخ‌هایت را
خوابت که سنگین شود
باز می‌کنم؛
تا بالاتر بروی…

چوبی من،
استخوان‌های پوک‌ت را
وقتی بشکند
آتش می‌زنم؛
تا دوباره بسازم‌شان – محکم‌تر…

چوبی،
وقتی دور شدی
بر نگرد؛
من ایستاده‌ام
دست به سینه، استوار، صبور،
پیر.
این تازه آغاز پرواز است؛
وقتی اولین فرودت، رو به افق باشد.

□ □ □

من نه تروث‌م، نه اون احمقی که تو فکر می‌کنی باید باشم. به‌ت هم گفته بودم. من ایستاده پستم و تو لمیده خوش‌خیال…

تو نه تروث‌ی، نه یه بت پلاستیکی با طعم نعناع. این رو می‌شه تو سکوت‌ت فهمید؛ وقتی برای همه قهرمان می‌شی و من دوبرابر کف می‌زنم. بعد پرایوت که می‌شیم، برام از سیر تا پیاز می‌گی که از اون بالا، همه‌ی گوسفندا شبیه مورچه بودن و همه‌ی مورچه‌ها شبیه علف…

نه تو تروث‌ی نه من؛ اینا همه‌ش سفسطه‌س. واسه این‌که امثال من و تو رو بذارن سر کار. واسه این‌که امثال تو حماقت‌هاشون رو بذارن به پای پستی‌شون و امثال من پستی‌شون رو بذارن به پای له‌شدن‌های پی در پی شون…

□ □ □

به این می‌گن بدبختی با طعم توت‌فرنگی؛
وقتی فکر می‌کنم دیگه از این بدتر نمی‌شه و
هی می‌شه و می‌شه و می‌شه و
هی من می‌گم «ایت دازن‌ت ریلی مَتِر» و
هی می‌شه و می‌شه و می‌شه و
تو بر می‌گردی و
همه‌ی مُرده‌های داستان باید یه شب دیگه اضافه‌کاری بمونن…

امّا جهنم ته داره.
وقتی بری و بری و بری و بری،
می‌خوری به اون ته‌ش و تق صدا می‌دی.
اون‌وقت می‌تونی با کمال افتخار ریوایند بزنی و
بشی یه تورگاید حرفه‌ای برا اهل جهنم
که نه خوش‌بخت‌ن، نه بلدن خوش‌بخت رو توی نصف یه زندگی تشریح کنن…

□ □ □

ببین چه احمقانه صبح می‌شه،
در حالی‌که این هزارمین شبی‌ه که من میله‌های بالای تختم رو دودستی چسبیده‌م تا خواب من‌و نبره.
و تو، هنوز، من، زود،
می‌خوابی و خوابیدی و خوابیدی…

ببین چه احمقانه جمعه شروع می‌شه،
در حالی‌که تو هنوز بیداری و من دارم پایه‌های تمدن رو روی یه خط صاف برات پیاده‌سازی می‌کنم.
و تو، هنوز، من، زود،
همه‌ی سیب‌های نخورده رو برای ناهار هفته‌ی دیگه زیر میز قایم می‌کنی…

ببین چه احمقانه پیر می‌شیم،
در حالی که هنوز جای دست‌هات روی خاک مونده و من بذر همه‌ی چترهای پاره‌ام رو کاشته‌م تا گِل نشی.
و تو، هنوز، من، زود،
یادت می‌ره که با این‌که جنگ تموم شده، اما تا پاییز خیلی راهه…

□ □ □

سخت‌ترین قسمت‌ش همینه که باید بلند شد
و دور شد
و دور شد
و دور شد…

□ □ □

ما خوش‌بخت‌یم. این‌و می‌شه از رنگ بدبختی لابه‌لای چشمامون فهمید. هیچ گورکنی بیل‌ش به بزرگی ایمپلودهای ما نیست. هیچ گورپُرکُن‌ی بیل‌ش به بزرگی ایمپلودهای ما نیست. هیچ بیلی به بزرگی ما نیست؛ حتی وقتایی که ایمپلود می‌شیم و هر تیکه‌مون می‌شه یه دسته بیل…

ما له نمی‌شیم. فقط ذره ذره ارتفاع‌مون کم می‌شه و دستامون دیگه بالا نمی‌یاد تا شکر کنیم؛ تا چنگ بزنیم؛ تا آویزون موهبت‌های الهی شیم؛ تا بتونیم قبل از این‌که همه‌ی نِروهامون رو یه‌کاسه کنیم، یه بار دیگه لمس کردن از بالا رو تجربه کنیم…

ما باقی می‌مونیم. تمدّن ضامن بقای بشریته، با هر خفّت‌ی که شده. تو که خوب می‌دونی؛ ما حتی اگه شده بخزیم هم می‌ریم بالا. حتی اگه موقع خزیدن، به هم دیگه گیر کنیم و شرط بقا رو سرپایی ارضا کنیم. ما متمدّنیم و مماس‌های عمود بر حیات رو طوری می‌سازیم که کسی نفهمه به‌ش برخورده…

آخرش یه روز می‌شه که شب‌ش همه‌چی تموم شه. هیش‌کی هم نمی‌فهمه که چه‌جوری همه‌ی دنیا از بس له‌شده، یه بُعدش رو خط زدن. اون وقته که همه‌ی نِروها رو باس با بیل جمع کرد. بعد کاشت و به‌شون لرزون لرزون آب داد تا زیر خاک، واسه هم رقابت ایجاد کنن و قهرمان پلاستیکی بسازن. تو که خوب می‌دونی؛ حرفه‌ای‌ها فقط حرفه‌ای‌تر له می‌کنن؛ یه جوری که بشه به له شدن افتخار کرد…

□ □ □

چه ابله‌انه امیدوار بودم،
که تو هیچ‌وقت نفهمی
که آخرین نفری هستی که نمی‌دونه
آخرین نفره…

نویسنده : آرین

 

خویشتن خویش

خویشتن خویش

درباره خویشتن خویش اندیشیدن، وحشتناک است.

        اما این تنها راه صمیمانه‌ی کار است،

        اندیشیدن درباره خویشتن خویشم بدانگونه که هستم،

        اندیشیدن به جنبه‌های زشتم،

        اندیشیدن به جنبه‌های زیبایم،

        و در شگفت شدن از آنها.

        چه آغازی می‌تواند محکم‌تر از این باشد؟

        از چه چیزی می‌توانم رشد خود را آغاز کنم؟

        جز از خویشتنِ خویشم؟

                                                         ماری هاسکل

نویسنده  : الهام

بررسي شعر اخوان از آغاز تا انجام (4)

بررسی شعر اخوان از آغاز تا انجام (۴)

ازین اوستا :اوج هنر شعری ِ اخوان

((ازاین اوستا )) چهارمین دفتر شعری مهدی اخوان ثالث بدون شک باارزشترین یادگار اخوان برای ادبیات فارسی است .

این مجموعه بی شک در بردارنده بهترین اشعار اخوان است که دراواخر دهه سی و اوایل دهه چهل سروده شده اند.

دریافت و نگاه اخوان از زندگی و انسان در این مجموعه تحول می یابد و رنگی دگرگونه می گیرد . خواننده در این مجموعه با تفکری یکدست روبرو می شود که شاعر در لحظه های مختلف ِ زندگی ِ خویش با بیانهای متفاوت آنها را سروده است. به لحاظ ِ زبانی نیز واژه ها در جای درست خود قرار دارند . اولین شعر این مجموعه                             (( منزلی در دوردست)) نام دارد که پرسش فلسفی است . طرح پرسش در این مجموعه شعر یکی از ویژگیهای بارز ِ این مجموعه است . پرسش اخوان از بودن ، چگونه بودن ، و چرا بودن است .

شعر دوم این مجموعه (( کتیبه )) نام دارد که زیباترین شعر اخوان در بیان یاس ِ اجتماعی و فلسفی است که با طنزی تلخ نیز آمیخته است . انسانی که در (( کتیبه )) در برابر طبیعت و تاریخ قرار می گیرد ، می کوشد تا بر تاریخ و طبیعت غلبه یابد اما گویی تمامی ِ تلاشهای او غرق در تکرار است . اخوان در این شعر می خواهد بگوید که انسان در برابر جبر تاریخ و طبیعت قرار دارد و علیرغم کوششهای بسیار همواره مغلوب است . اخوان در ((ازاین اوستا )) فقط در این شعر یاس ِ فلسفی ِ خود را بیان نمی کند بلکه در بسیاری از شعرهای این مجموعه با چنین شناخت و دریافتی از هستی روبرو می شویم .

(( قصه شهر سنگستان )) که شاید یکی از معروفترین شعرهای بلند اخوان باشد ، سومین شعر این مجموعه است . این شعر بر اساس ِ روایت ِ قصه های ایرانی و با تصویر سازی ِ فوق العاده عالی بیان نوشته است بطوریکه از همان آغاز می توانیم داستان را در ذهن خود بصورت تصویری مشاهده کنیم . (( قصه شهر سنگستان )) بر پایه مکالمه شکل می گیرد و مکالمه در این شعر با پرسشهای مکرر ادامه می یابد . دیالوگهای قصه از زبان ِ دو کبوتر بیان می شود . دو کبوتری که از بالای درخت سرو ِ کهنسال کسی را می بینند که در زیر درخت خوابیده است . آنها می خواهند بدانند او کیست . پس از حدث حدث و گمانهای اولیه یکی از دو کبوتر حدس می زند که او بهرام ورجاوند – از نجات بخشان زرتشتی – است که پیش از روز رستاخیز خواهد خاست . تاملات ِ اخوان در آیین ِ زرتشتی در این شعر بخوبی مشهود است . او از زبان کبوتر مردی را که در زیر درخت خوابیده است به ناجی ِ آیین ِ زرتشت مانند می کند که به همراه ِ پهلوانان باستانی مانند  (( گیو )) و (( توس )) و(( گرشاسب)) میخواهد انیران را فروکوبد و درفش ِ کاویانی را بر سراسر ایران برفرازد . این دریافت برگرفته از متون پهلوی است . کبوتر دوم او را به جا می آورد و درمی یابد که او شهریار شهر سنگستان است . شهریاری که دزدان دریایی به شهرش حمله آوردند و او مانند سردار دلیری نعره زد اما پاسخی نشنید .(( دزدان دریایی می توانند نماد ِ استعمار غرب باشند و مراد از حمله دزدان ، کودتای بیست و هشت مرداد و مراد از پهلوانان شکست خورده به احتمال دکتر مصدق است)) .* می توان هر یک از کلمات و اصطلاحات این شعر پر رمز و راز اخوان را تعبیر به چیزی کرد . اما باید بدانیم که هر تاویلی از این شعر فقط یک برداشت از شعری است که می تواند معناهای گوناگونی در خود بیافریند . از زبان کبوتر دوم راه رستگاری شهریار بیان می شود که برداشتی از آیین های زرتشتی است. محمد رضا شفیعی کدکنی می گوید : (( یکی از برجسته ترین خصوصیات شعر اخوان مساله ی ِ گرایش به اساطیر و ویژگیهای زندگی ِ ایرانی است و در یک کلمه خلاصه می کنم : رنگ ایرانی ِ شعر است و این خصوصیت از دو سوی قابل بررسی است : نخست اصل اطلاع از میتولوژی غنی و سرشار ایرانی که بنفسه شعر محض است و تاثر از گذشته ی ِ دیرسال آن ، و دیگر برداشت این مسایل و نوع تلقی ِ آنهاست. و آن همه ستایشی که نثار مزدک و مانی و زرتشت می کند نتیجه همین پیوند روحی است با جهان ِ از دست رفته .))** شهریار پس از انجام همه کارهایی که کبوتر بشارتگوی گفته به نتیجه ای نمی رسد و سر در غار می کند و می گوید :

ـ «. . . غم دل با تو گویم، غار!

بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»

صدا نالنده پاسخ داد:

«. . . آری نیست؟»

بند پایانی شعر به زیبایی ِ هر چه تمامتر و رعایت موسیقیایی کلام ، آخرین صدای نومیدانه شهریار است . داستان به پایان رساندن شعر قصه شهر سنگستان بسیار شنیدنی است که اخوان

آن را در کتاب ((مجموعه مقالات۱)) خود به تفصیل شرح داده است . که در این نشانی اینترنتی می توانید کل این مقاله را ببینید :

http://mehdi1307akhavan1369.persianblog.com

شعر ششم این مجموعه(( آنگاه پس ازتندر)) نام دارد که شعر سیاسی است که وضعیت جامعه ومردم را پس ازشکست جنبش ملی روایت می کند.قصه آنگاه پس ازتندر دارای یک معنای ظاهری است که روایت بر اساس آن شکل می گیرد.

از دیگر اشعار ماندگاراخوان باید به شعر نماز اشاره کرد که محل بارز از خود بی خود شدن شاعر است . آنگاه که مست و شوریده سر روبروی معشوقش می استد و برگی نازک از نهال گردو را مهر و شبنم آجین سبز فرش باغ را به جای سجاده انتخاب می کند و قبله را : قبله گو هر سو که خواهی باش . شاعر همه مقدمات را فراهم می کند اما در بهترین بخش شعر پرسشی متناقض نما مطرح می کند :

با تو دارد گفتگو شوریده ی ِ مستی

مستم و دانم که هستم من

ای همه هستی زتو ، آیا تو هم هستی ؟

شعر (( روی جاده ی ِ نمناک )) ، دیگر شعر این مجموعه است که مرثیه ای برای صادق هدایت است و اخوان آن را با بن مایه ی ِ فلسفی و جستجو در هستی شکل می دهد . طرح پرسشهای بی پاسخ درباره حیات و هستی ویژگی عمده این شعر می باشد .

شعرهای آواز چگور، صبوحی، درآن لحظه، پرستار، و نه هیچ نسبت به شعرهای قبلی ازاهمیت کمتری برخورداراند.

ازدیگر شعرهای موفق وزیبای اخوان در این مجموعه می توان به سبز،نوحه،پیوندها وباغ اشاره کرد که هریک از جایگاه والائی در شعرمعاصرفارسی قرار دارند.

 

  نویسنده : حمید

 

بررسي شعر اخوان از آغاز تا انجام (3)

بررسی شعر اخوان از آغاز تا انجام (۳)

آخر شاهنامه :حکایت بی مرگی دقیانوس

آخر شاهنامه سومین مجموعه شعر اخوان در سال ۱۳۳۸منتشر شد این مجموعه شامل ۳۴ شعر است که در چاپ های جدید ۳۳شعر چاپ شده وشعر دوتن رگشاه ازآن حذف شده است.

شعرهای اولین مجموعه را می توان در سه دسته گنجاند:

۱- شعرهای اجتماعی وسیاسی با زبان تمثیلی

۲- شعرهای تغزلی با زبان ساده وپاک ونگاه عمیق به محیط هستی

۳- شعرهای دروصف طبیعت با تصویرهای زیبا

مهدی اخوان ثالث در حرکت رو به جلوی خود در مسیر شعر نو (( آخر شاهنامه )) را با شعرهایی یکدست و خوب ارایه کرده است. در این مجموعه نسبت به مجموعه های قبل شاهد تغییر و تحول در قالب و شکل و معنای ِ شعرهای او هستیم . در این مجموعه اخوان دارای یک استقلال ِ فکری مشخص و بارز است. شعرهای او پختگی ِ بیشتری یافته اند و این پختگی را حتی در غزلهای او می بینیم.

رنگ شعرهای عاشقانه اخوان در(( آخر شاهنامه )) از رنگی دیگر است. او دیگر مانند ارغنونیات از لب و موی و گیسو و معشوقه صحبت نمی کند بلکه با تامل در هستی عشق را در همه اجزای زندگی متجلی می بیند . غزلهای ۱ و ۲ و ۳ و ((دریچه ها)) از مضمون عشق بهره گرفته اند . اخوان در این سالها درک ِ درستی از غزل دارد . مخصوصا ((غزل ۳ )) که یکی از شاهکارهای اخوان در بیان ِ یک عشق ِ پاک و صمیمی است و خواندن چند باره آن انسان را دلزده نمی کند :

((ای تکیه گاه و پناه

زیباترین لحظه های

پرعصمت و پر شکوه

تنهایی و خلوت من.

ای شط شیرین پرشوکت من.

ای با تو من گشته بسیار

درکوچه های نجابت

ظاهر نه بن بست عابر فریبنده ی ِ استجابت

در کوچه های سرور و غم راستینی  که مان بود

در کوچه باغ  گل ساکت نازهایت

در کوچه باغ گل سرخ شرمم

در کوچه های نوازش

در کوچه های چه شبهای بسیار

تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن

در کوچه های مه آلود بس گفت و گو ها

بی هیچ از لذت خواب گفتن

در  کوچه های نجیب  غزلها که  چشم تو می خواند

گهگاه اگر از سخن باز می ماند

افسون پاک منش پیش می راند

ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک

ای شط زیبای پر شوکت من

ای رفته تا دوردستان

آنجا بگو تا کدامین ستاره ست

روشنترین همنشین شب غربت تو ؟

ای همنشین قدیم شب غربت من

ای تکیه گاه و پناه

غمگین ترین لحظه های کنون بی نگاهت تهی مانده از نور

در کوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه

در کوچه های چه شبها که اکنون همه کور

آنجا بگو تا کدامین ستاره ست

که شب فروز تو خورشید پاره ست ؟ ))*

 

 

اخوان در باره ی ِ وزن این شعر می گوید : (( اینک نمونه ای از آمیختگی ِ رجز با رمل و متقارب به شیوه ی ِ نیمایی که پس از مستفعلن ِ اول وزن در آمیخته می شود، اما شروع مصرعها همه با مستفعلن است چنانکه من سروده ام

درکوچه های نجابت ( مستفعلن فاعلاتن )

در کوچه های سرور و غم راستینی  که مان بود( مستفعلن فاعلات فعولن فعولن فعولات)

در کوچه باغ  گل ساکت نازهایت( مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن )

در کوچه باغ گل سرخ شرمم (مستفعلن فاعلاتن فعولن)

در اوزانی که اینچنین به هم راه دارند ، کار پایان بندی آسان است زیرا در پایان مصرعها جنس ِ وزن خود دیگر شده است به شرط ِ آنکه در شروع مصرعها راه گم نکنیم . )) **

وجه قالب شعر های مجموعه آخر شاهنامه دارای مضامین اجتماعی وسیاسی است .

او چون گذشته درگیر احساسات ِ خام ِ جوانی است و نه درگیر تبلیغات حزبی و ایدئولوژیکی . در شعرهای اجتماعی ِ این مجموعه مثل(( آخر شاهنامه ))،(( پیغام)) ، ((کاوه یا اسکندر)) ، (( قاصدک)) ، (( گفتگو)) و … شعر (( آخر شاهنامه)) دارای ِ جایگاهی متمایز است و از ارجمندی ِ خاصی برخوردار است . این شعر حماسه ای است در بیان ِ رنج ، درد و شکست و یاس ِ این ملت در دهه سی و شاید هم همین حال !

 

در این شعر ما به راستی موقعیت ایران را با هزاران سال پشتوانه علمی و فرهنگی در برابر جهان می بینیم .(( بار عاطفی (( آخر شاهنامه)) همانا ژرف ترین احساس ِ خوارشدگی است ؛ خوار شدگی ِ اندیشگی ، که حالت دانسته انسان ِ به اصطلاح پیشرفته امروز در برابر سرنوشت جهانی ِ خویش است، بلکه خوار شدگی ِ عاطفی که حالت شاعرانه انسان ِ به اصطلاح واپس مانده ی ِ – یا وا پس نگه داشته شده ی ِ امروزی در برابر انسان به اصطلاح پیشرفته ی ِ امروزین است .))* اخوان در آخر شاهنامه علیه این حقارت ملت عصیان می کند و فریاد بر می آورد که چرا انسان ِ امروز ِ ما در برابر این کج آیین قرن دیوانه خوار شده است . اخوان در این شعر می خواهد در برابر این شکست به گذشته رجوع کند . در واقع بازگشت به گذشته پر افتخار نوعی اسطوره ی ِ نجات برای شاعر است. (( آخر شاهنامه)) در زبان نیز نوعی سبک ِ نو خراسانی پدید می آورد یعنی زبان ِ امروز را به نوعی با زبان ِ شعر خراسان ِ دیروز پیوند می زند . زبان ِ شعر     تازه ای که اخوان در این قطعه ها آفریده در شعر دیگران سابقه نداشته است . در این شعر کلمات و ترکیبات به درستی در جای ِ خود نشسته اند و از مجموع اینها زبانی به وجود آمده که موقعیت زندگی ِ امروز را بخوبی روایت می کند :

((بر به کشتیهای ِ خشم ِ بادبان از خون ،

ما ، برای ِ فتح سوی ِ پایتخت ِ قرن می آییم .

تا که هیچستان ِ نُه توی ِ فراخ ِ این بی غبار آلود ِ بی غم را

با چکاچاک ِ مهیب ِ تیغهامان ، تیز

غرّش ِ زَهره دران ِ کوسهامان، سهم

پرّش ِ خارا شکاف ِ تیرهامان ، تند ؛

نیک بگشاییم.)) **

دیگر شعر اجتماعی این مجموعه که ارزش والایی دارد شعر (( میراث )) است :

پوستینی کهنه دارم من

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبار آلود

سالخوردی جاودان مانند

مانده میراث از نیاکانم مرا ، این روزگار آلود

اخوان در این شعر به زبان تمثیلی علیه وضعیت موجود اعتراض و عصیان می کند . پوستین ِ کهنه ی ِ او تمثیلی از مجموعه ی ِ فرهنگ و تلاش معنوی ِ نیاکان اوست که دست به دست گشته است و به دست او رسیده است . در شعر میراث صمیمیتی وجود دارد که شاید کمتر بتوان در شعرهای دیگر آن را یافت . تعلق ذاتی ِ اخوان به سنت فرهنگی ِ ایران به خوبی در این شعر پیداست . او درد ِ ایرانی بودن دارد و دلش برای ِ ایران و ایرانی   می تپد.

درشعر قاصدک که آخرین شعر این مجموعه است شاعر باقلبی شکسته به صورت تمثیلی با قاصدک صحبت می کندو به او می گوید که گردبام ودراو نگردد چون منتظر خبری نیست و ازهمه جا نا امید است :

((انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری – باری ،

برو آنجا که بوَد چشمی و گوشی با کس،

برو انجا که تو را منتظرند.

قاصدک!

در دل من همه کورند و کَرَند.))

نویسنده : حمید

بررسي شعر اخوان از آغاز تا انجام (2)

بررسی شعر اخوان از آغاز تا انجام (۲)

زمستان : بهاری در شعر نو پارسی
گرایش جدی اخوان به قالب نو نیمایی به طور دقیق با دفتر شعر (( زمستان )) آغاز می شود . اخوان با شعرهای دفتر زمستان کم کم شیوه خاص خود در شعر سرایی را   می یابد. او در مقدمه زمستان نوشته است : (( من کوشیده ام از راه میان بری از خراسان به مازندران بروم . از خراسان دیروز به مازندران امروز ، اما همچنانکه نخواسته ام یک زائر بیخیال دخیل بند ِ روستایی بمانم که چیزی جز گنبد زرینه پوش و کهنه پاره هایی که می خواهد دخیل ببندد نمی بیند . نیز نمی خواهم در ابهام و تیرگی و آبکندها و فراز و فرودهای ِ جنگلی تاریک گم شوم . )) **

و در ادامه می گوید :

(( من می کوشم که بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست ِ زبانی پاکیزه و متداول را – که همه تار و پود استوارش از روزگاران مرده ی ِ گذشته است ، به خون و احساس و تپش امروز ، تا آنجا که می توانم این وساطت و پزشکی را از عهده بر آیم ، پیوند بزنم ، کوشش ِ من در این راه است که رفته رفته دست و پای ِ احساس و فکرم را از کند و زنجیرهای فن آسوده کنم … و این کوشش را پس از ارغنون همچنان دنبال گرفته ام .)) *

مزامین شعر های دفتر زمستان به لحاظ تاریخی به ۲ دسته تقسیم می شود : دسته اول شعر هایی است که تا قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده شده و دسته دوم که قصه دردمندی و نا امیدی اخوان است مربوط به سالهای پس از ۱۳۳۲ است .

از این رو در شعر های سالهای ۱۳۳۰و ۱۳۳۱ ما همچنان میل به مبارزه ، ازادی خواهی و عصیان علیه نا برابری ها را شاهد هستیم . اشعار (( نغمه هم درد )) و
(( ارمغان فرشته )) و(( خفته ))

در سالهای قبل از ۱۳۳۰ سروده شده اند .

اشعار(( بی سنگر)) وشعر(( سترون)) و(( نظاره )) و((به مهتابی که برگورستان می تابید)) و(( سه شب )) را اخوان قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ سروده که از بین آنها شعر  (( سترون)) در قالب نو نیمایی است .

(( سترون)) شعری تمثیلی است درباره گروه تشنگان که در انتظار آمدن باران هستند .سترون از همه قواعد شعر نیمایی پیروی نمی کند و نمی توان آن را نمونه موفق یک شعر نیمایی دانست اما بیانگر ورود اخوان به دنیای شعر نو است .

درمجموعه زمستان تنها شعری که در آذرماه سال ۱۳۳۲ سروده شده شعر((سگها وگرگها)) است که حکایتی تمثیل از افراد جامعه است که برخی سگ صفتانه برای تکه استخوانی دم می جنبانند وعده دیگری با وجود همین مشکلات زندگی آزاده زندگی می کنند وزیر زور اربابان نمی روند.

شعرهای ۱۳۳۳که در زمستان آمده عبارتند از:((درمکیده))،((هرجا دلم نخواهد))،((فراموش))،((فریاد))،((اندوه))،((مشعل خاموش))،

((برای دخترکم لاله وآقای نیما))که این آخرین درچاپ اول برای دخترکم لاله وآقای نیما بوده است که شاعر بعد ها آنرا تغییر داده . فریاد،فراموش،اندوه، قدم های جدی اخوان درشعرنو است که هم ازنظرزمانی وشکل بیان ومعنی به شعر نیما بسیار نزدیک است.

درواقع اخوان بعد از ۱۳۳۲ به زبان تمثیلی روی می آورد زبانی که باعث ماندگاری اشعار او شد.مثلا شعر فریاد او در سال ۱۳۳۳ در زندان سروده شده است .

مثلا شعرهای فریاد او درسال ۱۳۳۳سروده شده است همین خصوصیات را دارد. او دراین شعر کشورش را مانند خانه اش تصور می کند که پس از شکست آتش گرفته است .شعر های سال ۱۳۳۴رزمستان شامل چندین شعر مانند: ((لحظه))،((جرقه))،((بیمار))،((فسانه))،((قصه هائی ازشب))،((مرداب))،((روشنی))،((گرگها))،((زمستان)) که ازمیان آنها بی شک شعر زمستان در اوج است.

درسال ۱۳۳۵این مجموعه برای اولین بار چاپ شد ،زمستان ،سرود ملی شکست خوردگان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲شد وهمگان از این شعر استقبال کردند.ازمهمترین وزیباترین شعرهای مجموعه زمستان می توان به چهار شعر لحظه دیدار ،آواز کرک ،چاووشی و باغ من اشاره کرد.

نویسنده : حمید

چه گوارا که بود؟

ارنستو گوارا دلا سرنا ٬ در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریوی آرژانتین به دنیا آمد.او در زمان دانشجویی در دانشکده پزشکی بوینس آیرس و بعد از اخذ مدرک پزشکی به سراسر آمریکای لاتین سفر کرد.در سال ۱۹۵۴ وقتی در گواتمالا به سر میبرد وارد فعالیت سیاسی شد.در آن موقع حکومت منتخب جاکوبوآربنز در گواتمالا بر سر کار بود.ارنستو گوارا شاهد سرنگونی این حکومت توسط کودتای نظامی سازمان داده شده توسط سازمان سیا بود.به دنبال این کودتا ٬ گوارا که در گواتمالا با خطر مرگ مواجه بود به مکزیکوسیتی رفت و در آنجا با گروهی از انقلابیون کوبایی که درصدد سرنگونی دیکتاتوری فولگنستو باتیستا در کشورشان بودند آشنا شد و در ژوئیه ۱۹۵۵ با فیدل کاسترو ملاقات کرد.نام وی فورا در گروهی که کاسترو برای عزیمت به کوبا سازمان میداد نوشته شد.لقب چه که در آرژانتین برای صدا زدن خودمانی افراد به کار میرود ٬ توسط کوبایی ها به او داده شد.از ۲۵ نوامبر تا ۲ دسامبر ۱۹۵۶ ٬ چه جزو گروهی بود که با کشتی گرانما به طرف ساحل کوبا حرکت میکردند و بعد در کوه های سییرامایسترا مبارزه مسلحانه انقلابی خود را آغاز کردند.او در ابتدا پزشک گروه بود اما در ژوئیه ۱۹۵۷ فرمانده ارتش شورشی شد. در سپتامبر ۱۹۵۸ گوارا و کامیلیو سیین فوئگوس هر کدام یک ستون چریکی را از سمت غرب به طرف مرکز جزیره هدایت کردند.آنها طی یک مبارزه شدید موفق شدند عملیات ارتش شورشی را به بخش اعظم کوبا بکشانند.در پایان دسامبر ۱۹۵۸ گوارا نیروهای ارتش شورشی را در نبرد سانتاکلارا پیروزمندانه رهبری کرد.این نبرد یکی از تعیین کننده ترین نبردها بود.پس از پیروزی شورشیان در اول ژانویه ۱۹۵۹ گوارا یکی از رهبران اصلی حکومت جدید انقلابی شد او در سپتامبر ۱۹۵۹ در راس موسسه ملی اصلاحات ارضی قرار گرفت.در نوامبر ۵۹ رئیس بانک مرکزی شد و در فوریه ۱۹۶۱ وزیر صنایع شد.در آوریل ۱۹۶۵ چه گوارا کوبا را ترک کرد تا مستقیما در مبارزات انقلابی سایر کشور ها شرکت کند.او چندین ماه را در کنگو (آفریقا) گذراند و بعد از دسامبر ۱۹۶۵ مخفیانه به کوبا بازگشت.در نوامبر ۱۹۶۶ به بولیوی رفت و مبارزه یک واحد چریکی را بر علیه دیکتاتوری نظامی آن کشور رهبری کرد.نیروهای ضد شورش بولیوی که توسط آمریکا تعلیم دیده بودند در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ او را زخمی کرده و به اسارت گرفتند و روز بعد او را به قتل رساندند.

تحلیل اندیشه ها و شیوه مبارزه چه و همقطارانش ٬ بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان وقوع آن ٬ امری نادرست است.چرا که پس از جنگ جهانی دوم و گسترش روزافزون اقتصاد و تفکر سرمایه داری (امپریالیسم) واستعمارگری نوین کشورهای قدرتمند (بویژه امریکا)٬ راهی جز توصل به اندیشه های اصیل چپ را برای مردم ستم دیده و آگاهی چون ارنستو باقی نگذاشت.شاید در هزاره سوم به مانند چه عملکردن امری نابخردانه باشد اما آنچه باعث گشته است نام چه جاودان گردد٬ نه فقط نوع تفکر و نگاه او بلکه پایبندی و پایمردی در راهش است.وی از تمامی سمت های دولتی اش استعفا داد٬ شهرت را رها کرد و همچون سربازی بی نام و نشان به یاری مردم سایر کشورهای دربند شتافت. ۸ اکتبر (۱۶ مهر) روز چریک قهرمان و سال روز مرگ اوست.

مرد افتاده بر زمین ٬ مرده
یکی فریاد میزند دلاور برخیز
و دلاور بی حرکت میماند
دو٬سه٬ده٬هزار نفر فریاد میزنند بر نمی خیزد
اما همه میخواهند ٬ برمی خیزد
نخستین کس را میبوسد و به راه می افتد
چه گوارا را شاید به عنوان نماد اعتراض بر هر پرچمی بنشانند
اما نگاه انسانی و مهربان اوست که همه را می خواند…

گابریل گارسیامارکز

 

نویسنده : الهام

ترانه تاريك

ترانه تاریک

بر زمینه سربی صبح

سوار

            خاموش ایستاده است

و یال بلند اسبش در باد

                            پریشان می شود.

خدایا خدایا

سواران نباید ایستاده باشند

هنگامی که

حادثه اخطار می شود.

کنار پرچین سوخته

دختر

               خاموش ایستاده است

و دامن نازکش در باد

                     تکان می خورد.

خدایا خدایا

دختران نباید خاموش بمانند

هنگامی که مردان

نومید و خسته

                  پیر می شوند.

*********************************

برگرفته از کتاب “ابراهیم در آتش”

سروده “احمد شاملو”

********************************

  نویسنده : سینا