خدايا بي نام تو نامه كي كنم باز

بی نام تو نامه کی کنم باز

سلام بر مهر درود بر عشق و بر تو که خود منی ! سلام بر دنیا که آیینه من خواهد شد.

. آری ! من متولد شدم . خدایا ! از وسعت بی قراری رهایم ساختی ؛چقدر بخشنده ای !
خدایا سرشار از مهر! چقدر بی توقعی !اکنون چنان سرمستم که نمی دانم چگونه شروع کنم …؟!
پس شنیدم که گفت :
هرگز نفست را تلخ فرو مبر . به حکمت من ایمان بیاور و با رقص لبانت، خنده را به روحت هدیه کن !
روزهایت را با یاری به همنوع آغاز کن . هر روز صبح هنگامی که از خانه بیرون می روی ، دل تنگی یتیمی را بشناس .
طاعتم کن تا ثروتم را بیش از پیش ارزانی ات کنم . طاعتم کن با نرمی و عطوفت به والدینت!
روزانه یا تصویری زیبا از مخلوقاتم ببین ، یا رایحه موسیقی را به درونت بریز و یا با شعر درونت کاغذی را عطرآگین کن .
خردمندی را تنها در اختیار تو قرار داده ام . عاقلانه و با تامل فراوان عاشق شو!عشق زیباترین هدیه ام به توست!
از خودت مراقبت کن که تو را بیهوده نیافریدم . تنت را سالم و روانت را دور از شر قرار بده .نگاهت را خوشبو و دستانت را
چون روز اول ، آسمانی نگاه دار.

امروز اولین یادداشت خودم رو روی وب لاگ می ذارم. امیدوارم بتونم از این امکانات در جهت خدمت به مردم وطنم بهره بگیرم.

لطفاً اگه پیامی یا صحبتی دارین برام بفرستین.

زیباترین روزها برای شما
نویسنده: ندارم

اشراق

اشراق

اگر می خواهی به اشراق نایل شوی بایستی هر بلند پروازی ای را کنار بگذاری. اشراق انحصاری نیست , زیرا تمامی خاصیت های فردی, با هم , به حقیقت متصل می شوند.

بودا به دریچه بهشت رسید. در آنجا مردم منتظرش بودند. آنان در را گشودند و به او خوشامد گفتند. امما بودا پشتش را به در بهشت کرد و به دنیا نگاه کرد ؛ به میلیون ها روحی که در راه های مشابهی بودند , در حال کشمکش , بدبختی , اضطراب و در تلاش برای رسیدن به دروازه بهشت.

دربان بهشت گفت : «لطفا بفرمایید , ما منتظر شما بودیم.» اما بودا گفت : «چگونه می توانم وارد شوم در حالی که دیگران هنوز نرسیده اند؟ من منتظر می مانم. چطور ممکن است دست هایم به در برسند در حالی که پاهایم نرسیده اند؟ من منتظر می مانم و صبر می کنم , دست ها به تنهایی نمی توانند وارد بهشت شوند.»

در این داستان زیبا گفته شده که بودا هنوز منتظر است, او بایستی صبر کند. هیچ کس جزیره نیست, ما همه جزو قاره هستیم, ما همگی با هم هستیم.

ممکن است که من قذم کوچکی از تو جلوتر باشم, اما از تو جدا نیستم و حالا ژرفای این داستان را می دانم, اینک این داستان برایم فقط یک تمثیل نیست, من منتظر شما هستم, زیرا دیگر می دانم که اشراق انحصاری نیست. فردی خاص می تواند قدم کوچکی از دیگری جلوتر باشد ولی سرانجام همه در یکپارچگی شان با راستی و حقیقت , یکی خواهند شد.

۱- اشراق یعنی تافتن, تابیدن, درخشیدن, تابان گشتن, روشن شدن, حکمت اشراق یعنی فلسفه ای که در اسلام مروج آن شیخ شهاب الدین سهروردی است.(سهروردی حکمت و اصول فقه را نزد استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و با کمک هوش و نیک اندیشی اش بر بسیاری از امور علمی آگاهی یافت. و چون در بسیاری از موارد خلاف رای قدما (پیشینیان) و از حکمت ایرانی و اصطلاحات دین زرتشتی استفاده کرده , متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب (شهری در شام یا سوریه امروزی) خون او را مباح شمردند.صلاح ادین ایوبی فرمانروای مصر و شام فرمان داد او را به قتل به رسانند و وی در سن ۳۸ سالگی خفه شد.سهروردی حکمت اشراق را زنده کرده و به کمال رسانید.فلسفه او التقاطی(از هر چیزی و مطلبی نکته ای برچیدن و برگزیدن) است و در آن آثاری از عقاید حکمای یونان به ویژه افلاطون و نو افلاطونیان و حکمای باستان ایران همچون فهلویون(عربی شده ی پهلوی) و اصول دین زرتشت در آن به خوبی نمایان است.خود در یکی از کتابهایش می نویسد : … بر این بنا نهاده شده است حکمت اشراق در نور و ظلمت(تاریکی) که راه و روش حکمای ایران مانند جاماسپ و فرشوشتر و بزرگمهر و حکیمان پیش از او بود.(فرهنگ معین)

نویسنده: بردیا

آشنايي با كتاب انسان در جستجوي معنا نوشته فرانكل

آشنایی با کتاب انسان در جستجوی معنا نوشته فرانکل

پیش گفتار

دکتر فرانکل روانپزشک – نویسنده , گاهی از بیماران خود که از اضطراب ها و دردهای کوچک و بزرگ رنج می برند و شکوه می کنند می پرسد , «چرا خودکشی نمی کنید؟» او اغلب می تواند از پاسخ بیماران خط اصلی روان درمانی خویش را بیابد. در زندگی هر کسی , چیزی وجود دارد. در زندگی یک نفر عشق وجود داردکه او را به فرزندانش پیوند می دهد؛ در زندگی دیگری , استعدادی که بتواند آن را بکار گیرد؛ در زندگی سومی , شاید تنها خاطره های کشداری که ارزش حفظ کردن دارد. یافتن این رشته های ظریف یک زندگی فرو پاشیده , به شکل یک انگاره استوار , از معنا و مسئولیت[۱] هدف و موضوع مبارزه طلبی «لوگوتراپی» است, که تعبیر دکتر فرانکل « از تحلیل اگزیستانسیالیستی» نوین (هستی درمانی) است.

در این کتاب , دکتر فرانکل تجربه ای را که منجر به کشف «لوگوتراپی» شد توضیح می دهد. وی مدت زیادی در اردوگاه کار اجباری اسیر بود که تنها وجود برهنه اش برای او باقی ماند و بس. پدر , مادر, برادر و همسرش یا در اردوگاه ها جان سپردند و یا به کوره های آدم سوزی سپرده شدند. خواهرش تنها بازمانده این خانواده بود که از اردوگاه های کار اجباری جان سالم بدر برد. او چگونه زندگی را قابل زیستن می دانست؟ در حالیکه همه اموالش را از دست داده بود؛ همه ارزش هایش نادیده گرفته شده بود ؛ از گرسنگی و سرما و بی رحمی رنج می برد و هر لحظه در انتظار مرگ بود. او به راستی چگونه زنده ماند؟ پیام چنین روانکاوی که خود با چنان شرایط خوفناکی رویاروی بوده است, شنیدن دارد. اگر کسی بتواند به شرایط انسانی ما عاقلانه و با دلسوزی بنگرد ؛ این شخص بی تردید باید دکتر فرانکل باشد. واژه هایی که از دل دکتر فرانکل بر می خیزد , بر دل می نشیند. چون بر تجربه های بسیار ژرف استوار است. صادقانه و ژرف تر از آن است که انسان کوچکترین رنگی از فریب در آن ببیند. پیامهای او والاست و ارزنده. و کارهایش به خاطر موقعیت کنونی او در دانشکده پزشکی دانشگاه وین[۲] , و به علت آوازه کلینیک های «لوگوتراپی» که امروزه در بسیاری از سرزمین ها با الگو برداری از پلی کلینیک شناخته شده ی عصب شناسی او در وین آغاز به کار می کند, شهرت جهانی دارد.

انسان نمی تواند نظریه و شیوه کار ویکتور فرانکل را با کار زیگموند فروید سنجش و مقایسه نکند. چه, هر دو پزشک در آغاز به طبیعت و درمان «روان نژندیها»[۳] توجه داشتند. فروید ریشه ی این «اختلال های » پریشان کننده را در « اضطرابی» می یابد که در اثر «انگیزه های» «تعارضی»[۴] و «نا آگاه» به وجود آمده است. اما فرانکل «نوروزها»[۵] را بر چند نوع می داند و برخی از آنها را (روان نژندی نئوژنیک) , نتیجه ناتوانی بیمار در پیدا کردن معنا و مسئولیتی در زندگی خویش می داند. فروید بر «ناکامی» در زندگی جنسی تاکید دارد, اما فرانکل بر «ناکامی» در «معنا خواهی» . امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشکان آشکارا از فروید روی برگردانده و به «هستی درمانی» روی آورده اند که مکتب «لوگوتراپی» یکی از آنهاست.یکی از ویژگی های دید گنجای فرانکل این است که هرگز فروید را رد نمی کند , بلکه روش خود را بر آنچه او انجام داده است بنا می نهد. او حتی با سایر شکل های «هستی درمانی» نیز سر ستیز ندارد, بلکه به آنان خوشامد گفته و از در خویشی در می آید.

داستان این کتاب گر چه کوتاه است, ولی بسیار هنرمندانه و گیراست. من دو بار در یک نشست آنرا از آغاز تا پایان خوانده ام. افسون آن چنان مرا گرفت که یارای اینکه آنرا به زمین بگذارم نداشتم. دکتر فرانکل در جایی از داستان, فلسفه «لوگوتراپی» خود را به خواننده می شناساند, او آن را چنان ملایم به داستان پیوند می دهد که خواننده تنها پس از به پایان رسانده کتاب به ژرفای نوشته او پی می برد و می بیند که دیگر این بخش از کتاب دنباله داستان سبعیت [۶] اردوگاه های کار اجباری نیست.

خواننده از همین زندگی نامه دردناک بسیاری چیزها می آموزد. خواننده فرا می گیرد, که انسان هنگامی که به ناگهان احساس می کند که « چیزی برای از دست دادن به جز بدن مسخره شده ی برهنه اش ندارد, چه می کند.» با توصیفی که فرانکل از آمیخته «هیجان» و « بی احساسی» به ما می دهد, روح انسان تسخیر می شود, نخستین چیزی که به نجات انسان می آید, کنجکاوی سرد جدا مانده ای است که انسان را متوجه سرنوشت خود می کند. پس از آن به کار بستن شگردهایی برای حفظ باقیمانده زندگی, با آنکه شانس زنده ماندن بسیار ناچیزست. گرسنگی , تحقیر, ترس و خشم ژرف ناشی از بی دادگری را هاله هایی از افراد محبوب و مورد علاقه , مذهب , شوخ طبعی و حتی زیبایی های آرام بخش طبیعت مانند یک درخت یا غروب آفتاب قابل تحمل می کند.

گمان مبرید که این لحظه ها ی آرامش بخش میل به ادامه زندگی را در زندانی بر می انگیزد. آنها در صورتی مفید خواهند بود که بتوانند زندانی را یاری دهند معنایی برای رنج بیهوده خود بیابد. و در اینجاست که ما با هسته مرکزی اگزیستانسیالیسم رویاروی می شویم که اگر زندگی کردن رنج بردن است ؛ برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت. اگر اصلا زندگی خود هدفی داشته باشد, رنج و میرندگی نیز معنا خواهد داشت. اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد. هر کس باید معنای زندگی خود را , خود جستجو کند و مسئولیت آنرا نیز پذیرا باشد. اگر موفق شود, با وجود همه تحقیرها و تحمیق ها به زندگی ادامه می دهد. فرانکل که به نیچه علاقه مند است به این گفته اش نیز ایمان , دارد, «کسی که چرایی زندگی را یافته, با هر چگونه ای خواهد ساخت.»

در اردوگاه کار اجباری هر حادثه ای موجب این می شود, که زندانی کنترل خود را از دست بدهد. همه هدفهای عادی زندگی از او گرفته می شود. تنها چیزی که برایش باقی می ماند «واپسین آزادی های بشری است.» آزادی در گزینش شیوه اندیشه و برخورد با یک سری حوادث این آزادی نهایی که هم بوسیله رواقیون[۷] شناخته شده است و هم هستی گرایان نوین , در داستان فرانکل دارای اهمیت درخشانی است. زندانی یان مردمی معمولی بودند , اما دست کم شماری از آنان ثابت کردند که « ارزش رنج هایشان را دارند و با این کار شایستگی بشر را در برخاستن علیه سرنوشت خود به ثبوت رساندند.»

البته نویسنده این کتاب به عنوان یک «روان درمانگر» می خواهد پی ببرد چگونه می توان به انسان کمک کرد تا به این شایستگی برجسته بشری دست یابد. چگونه می توان در بیمار این حس را برانگیخت که به خاطر چیزی مسئول زندگی است , هر چند که در بدترین شرایط قرار گرفته باشد؟ فرانکل نمونه تکان دهنده ای از یک جلسه «گروه درمانی» که با زندانیان دیگر داشت به ما ارایه می دهد.

دکتر فرانکل به درخواست ناشر خود , بخش مختصر ولی آشکار و گویایی, از اصول اساسی«اوگوتراپی» و هم چنین فهرست کتب مربوطه را نیز به این زندگی نامه افزوده است. گرچه درباره دو مکتب دیگر وین یعنی فروید و آدلر نوشته های بسیاری به زبان انگلیسی موجود است, ولی بیشتر انتشارات مکتب سوم وین در رشته روان درمانگری (لوگوتراپی) به طور عمده به زبان آلمانی چاپ شده است. از این رو جا دارد که خواننده از دکتر فرانکل که این کتاب را به زبان انگلیسی نگاشته است سپاسگذار باشد.

فرانکل برخلاف بسیاری از هستی گرایان اروپایی نه بدبین است و نه ضد مذهب. بلکه برعکس نویسنده ای که خود شاهد همه رنجها و نیروهای شیطانی شکنجه بوده, به خوبی به توانایی بشر در چیره گشتن بر شرایط موجود و کشف حقیقتی روشنگر و بسنده آگاهی دارد.

خواندن این کتاب را که واژه هایش چون گوهر می درخشد و بر ژرف ترین مشکلات بشر می تابد, از همگان خواستارم. زیرا کتابی است دارای ارزش ادبی و فلسفی و پیش گفتاری است پر جذبه و ارزنده ترین جنبش روانشناسی روزگار ما.

گوردون و. آلپورت

۱- مسئول بودن, موظف بودن به انجام کاری, مسئول یعنی کسی که فریضه ای بر ذمه دارد که اگر به آن عمل نکند از او بازخواست شود.(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۲- وین پایتخت فرهنگی, بازرگانی, هنری و علمی کشور اتریش می باشد که مردانی چون موزار, هایدن, بتهوون, شوبرت و برامس در موسیقی و فروید و واگنر-یائورگ در روانکاوی و پزشکی از آنجا برخاستند.(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۳- نژند یعنی افسردگی, اندوهگینی و غمگینی(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۴- خلاف یکدیگر ورزیدن,معترض یکدیگر شدن, باهم اختلاف داشتن, خلاف ورزی, معارضه(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۵- بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه ی عصبی مشهود در ساختمان رشته های عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری به صورتهای گوناگون همچون حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی) و ضعف قوای روحی (پسیکاستنی) و غیره دیده می شود.(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۶- درندگی, وحشی گری(فرهنگ معین-بردیا گوران)

۷- مکتبی که حکمت را تنها برای تعیین تکلیف زندگانی و دستور اخلاقی می دانستند و استفاده علمی از آن نمی خواستند و بحث علت و معلول را به اندازه ای که به اخلاق یاری می رساند روا می داشتند.حتی درباره رواقیان می توان گفت جمعیت ایشان بیشتر جنبه مذهبی داشت تا فلسفی. در هر حال سر سلسله این جماعت زنون معصر ابیقور بود و دیگری از معتبران آنها خروسیپوس شاگرد و جانشین زنون است. به باور رواقیان «کل» یعنی آنچه افلاطون«مثال» و ارسطو «صورت» یا «تصور» می خواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصرا از خارج به دست می آید , یعنی به وسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش بر موم می باشد. فهم انسان چهار مرتبه دارد , وهم و گمان و ادراک و علم که مرتبه یقین است , و این چهار مرتبه را به اشاره به وسیله ی مشت باز و مشت نیم بسته و مشت بسته و مشتی که در مشت دیگر قرار گرفته باشد , نمودار می کردند. همه رواقیان به منطق اهمیت تمام می دادند و بسیاری از اصطلاحها و فصل و بابهای این فن را آنها وضع و تنقیح کرده اند. فلسفه رواقیان نوعی از وحدت وجود است , اما جسمانی نه روحانی , به این معنی که جز جسم وجودی قایل نیستند و بر این باورند که آن فاعل است یا منفعل.فاعل یعنی قوه (به معنی قدرت نه به اصطلاح ارسطو) آن است که در انسان روح یا نفس و در کلیه عالم پروردگار خوانده می شود. منفعل آن است که در انسان بدن و در عالم , ماده یا روح و بدن , یا خدا و ماسوی که حقیقت آنها واحد است – با یکدیگر مزج کلی دارند چنانکه وجود یکی در همه وجود دیگری ساری است و انسان عالم صغیر است و جهان عالم کبیر . رواقیان در باب حقیقت عالم از رای هرقلیطوس پیروی می کنند که اصل وجود را آتش می دانست و آتش بدوی به هوا و خاک تبدل یافته و وحی الهی در آن دمیده شده و بنا براین هر فردی از موجودات از دم الهی بهره ای دارد و آن به قوه ای که در او موجود است اجزای عالم را نگاه می دارد. مدار عالم بر ادوار است و عاقبت متلاشی می گردد و رجوع به اصل – یعنی آتش بدوی – می کند. پس از آن دور دیگر آغاز کرده و کاملا مانند دور سابق جریان می یابد و آن نیز سرانجام متلاشی می شود و همچنین تا بی نهایت. رواقیان جریان امور عالم را ضروری دانند و جبری مذهب اند. در امور اخلاقی چنین گویند : انسان که عالم صغیر است و جسما و روحا پاره ای از عالم کبیر می باشد ناچار باید از قوانین طبیعت پیروی کند, و چون در عالم کبیر طبیعت محکوم به عقل کل است که داخل وجود اوست , انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند. پس عمل نیک و فضیلت آن است که با عقل سازگار باشد و بنابراین انسان باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف می شوند از خود دور سازد و سکون خاطر را رها نکند و تاثر به خود راه ندهد و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود فاعل مختار خواهد بود. زیرا جر آنچه عقل حکم می کند آرزو نخواهد کرد و هر چه آرزو کند به آن خواهد رسید. پس امور خارجی در آزادی و اختیار و خموشی سعادت انسان تاثیری ندارد و خوشی امری درونی است یعنی بخشنودی خاطر است و شخص هر چه خود را از علایق بیشتر رهایی دهد وارسته تر خواهد بود. فضیلت مقصود با لذات است و غایت خود اوست, و آن در واقع یکی بیش نیست یعنی حکمت – شیوه عقلانی – که جنبه های مختلف دارد.(فرهنگ معین-بردیا گوران

نویسنده: بردیا

آشنايي با اوشو

آشنایی با اوشو

برخی از دوستان نادیده و دیده به صورت ایمیلی از من پرسیدند که اوشو کیه؟ امید دارم که با کمک این چند پاراگراف بتونم اوشو را به خوبی به شما بشناسونم.(۰)

اشو عارف و روان شناس معاصر است که همه زندگی و آموزش های وی میلیون ها نفر از مردم از همه سنها و همه نوع مسلکی را تحت تاثیر قرار داده است. نشریه ساندی تایمز(۱) در لندن , او را به عنوان یکی از «هزار آینده ساز قرن بیستم» و نشریه ساندی میددی(۲) در هندوستان , او را به عنوان یکی از ده مردی که سرنوشت کشور هند را دگرگون کرد, در کنار گاندی(۳) , نهرو(۴) و بودا(۵) نام برده است.

اشو درباره کارهایش می گوید که در حال کمک به ایجاد شرایطی برای تولد نوع نوینی از انسان است. او همواره از این انسان نوین تحت عنوان “زوربای بودایی”(۶) و طمانینه ی خاموش گوتاما بودا نام برده است. رشته ای که همه آثار اوشو را زنجیره وار به هم وصل می کند , دورنمایی است که هم حکمت جاودانه شرق و هم بیشترین توان علوم و فن آوری غرب را در بر می گیرد.( ‘۷)

اوشو= جنبش مراقبه شرق(عرفان) + جنبش روان شناسی غرب(۷)

خود می گوید :

من سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملا نوینی هستم. لطفا مرا با گذشته پیوند نزنید.گذشته حتا ارزش به خاطر سپاری ندارد.چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود اگر سراسر تاریخ گذشته را به کناری نهیم , همه ی گذشته را به گنجینه ی هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی نوین ببخشیم-آغازی غیر تحمیلی- و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند –

انسانی نو ,تمدنی نو, فرهنگی نو (۸)

منابع و توضیحات :

۰- بردیا گوران

Sunday Times -1

۲- Sunay Mid-Day

۳- Mohandas Karamchand Gandhi : سیاستمدار هندی (۱۹۴۸-۱۸۶۹میلادی) که شیوه ی خاص مبارزه اش مقاومت منفی بود. قدرت و نفوذ او چنان بود که در سال ۱۹۲۱ میلادی کنگره ملی همه ی اختیاراتش را به او واگذار کرد.

۴- Jawahal.lal Nehru : سیاستمدار هندی (۱۹۶۴-۱۸۸۹میلادی) که به عنوان عضو کمیته و دبیر کلی پارلمان هند , معاون دولت مرکزی و عضویت امور خارجی و روابط دولت های مشترک المنافع , نخست وزیر , وزیر امور خارجه ,دفاع , مالیه و مسئول اداره ی انرژی اتمی انجام وظیفه کرد.

۵- بودا : کسی که فلسفه دگرگونی را مطرح کرد.(معرفی بودا کار آسانی نیست.کسانی که مایلند بیشتر در مورد بودا آگاه بشوند می توانند با خواندن کتاب “خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ نوشته دکتر محمد جواد مشکور” خودشان را ارتقا بدهند.)

۶- Zorba The Budha

۷- از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا (اوشو).البته به این کوتاهی این جمله در کتاب هفت بدن هفت چاکرا نوشته نشده ولی چکیده از اندیشه هایی به حساب می آد.

‘۷ – از کتاب بلوغ (اوشو).

۸- از کتاب شهامت (اوشو)

 

نویسنده: بردیا

اصل باشكوه همزمانی رخدادها

اصل باشکوه همزمانی رخدادها

اصل باشکوه همزمانی رخدادها

اگر خوب به حوادث و وقایع اطراف خود نظر افکنی خواهی دید که ناشناختنی از طریق رخ نمایی اتفاقات همزمان در ذهن تو و نیز در کاینات و محیط اطراف تو با تو سخن میگوید. این همزمانی رخدادهای کاینات معنا دارد و چیزیست که مرد معرفت در هر قدمش مانند یک جنگجو و شکارچی ورزیده درک میکند و هر لحظه منتظر آن است.

کاینات دایم با ارایه نشانه های همزمان در ذهن و دل و روح و جسم ما سعی می کند به ما پیغام و هشدار دهد. اگر نشنیدیم این دیگر تقصیر کاینات و ناشناختنی نیست.

فقط باید به حضور دایم و زنده و مستمر ناشناختنی در لحظه به لحظه زندگی خود ایمان داشته باشیم و بدون خشم و افسردگی و ناامیدی فقط به نظاره نشانه ها و استخراج مفهوم از دل آنها برآییم. اگر دیدیم که روند رخداد حوادث در یک زنجیره زمانی حاوی پیامهای مثبت و انرژی بخش و تایید کننده است خواهیم فهمید که درست عمل می کنیم و مسیر درستی را انتخاب کرده ایم. برعکس اگر روند رخداد حوادث و پیامهای مستتر و پنهان در حوادث همگی منفی و هشداردهنده بود می فهمیم که مسیر انتخاب درست و صحیح نیست و بهتر است در انتخاب مسیر مجددا تجدید نظر کنیم.

برای درک سریعتر پیامهای پنهان در رخدادهای به ظاهر نامرتبط همزمان فقط کافی است به هم مربوط بودن کل وقایع عالم و حضور یک نیروی قوی تر حاکم و جاری در کل هستی را بپذیری و سپس به این نیرو اطمینان کنی و بپذیری که این نیرو بد تو را نمی خواهد و دایم در تلاش جاری ساختن خیر و برکت به سوی تو و زندگی تو و تلاشهای توست. با این باور و اعتقاد حسگرهای وجود تو حساس می شوند و تو میتوانی در زندگی خود هم زمانی رخدادها را بسیار بیشتر از بقیه شاهد باشی.

خلاصه ای از مقاله اصل باشکوه همزمانی رخدادها در ماهنامه موفقیت به قلم احمد حلت. شماره ۷۰

نویسنده: گلابتون

تاثيرات گروه بر اعضا

تاثیرات گروه بر اعضا

با توجه به اینکه گروه نیک اندیشان یه گروه نوپاییه و در مراحل اولیه جذب افراد است لازم دانستم در مورد فعل و انفعالات گروهی و خاصیتهای روانی گروه بر اعضا مطالب مفیدی را که در طول ۴ سال دوره تحصیل و پاس کردن بیش از ۱۴ واحد کارگروهی به دست آوردم با شما دوستهای خوبم سهیم بشم تا گروهمون بتونه به طرف هدف مثبتی گام برداره.

تاثیرات گروه بر اعضا

وقتی یه گروه تشکیل می شه فعل و انفعالاتی در گروه به وجود میاد که میتونه سرنوشت افراد گروه را تحت تاثیر قرار بده. حداقل نقش گروه این است که یک رابط بین انسان و جامعه است و گروهها می توانند مکمل زندگی ما انسانها باشن. یک دانشمند مصری به اسم آقای مظفر شریف آزمایشی را انجام داد برای بررسی تاثیر گروه بر افراد. او تعدادی از افراد را انتخاب کرد و چشم آنها را بست و آنها را به اتاقی روانه کرد که هیچگونه سابقه ذهنی و آشنایی با آن محل نداشتند. اتاق تاریک بود و آقای شریف به طور انفرادی افراد را آزمایش میکرد. او از فاصله ای معین چراغی را روشن – خاموش میکرد و بعد از فرد مورد ازمایش میخواست که نظر خودش را راجع به آن فاصله بیان کنه که چقدر است. برای بار دوم این آزمایش را بطور دسته جمعی تکرار میکنه و متوجه میشه که جوابهای داده شده متفاوت با جوابهای آزمایش اول است. برای اطمینان بیشتر آزمایش را به همان صورت برای بار سوم اجرا میکنه.ولی به صورت انفرادی و متوجه میشه که نظریات افراد همان نظری است که در بار دوم و در حضور جمع ارایه دادن نه جواب بار اول آنها. و نتیجه گیری میکنه که وقتی افراد نسبت به پدیده ای اطمینان شخصی ندارن راجع به آن موضوع تحت تاثیر جمع قرار میگیرن و تغییر میکنن و تعدیل میشن. بنابراین وقتی که افراد در درون گروهها قرار میگیرن نظریاتشان تحت تاثیر جمع تغییر پیدا میکنه و این یکی از کارکردهای گروه است. حالا این سوال پیش میاد که عقاید فردی که در درون ما پایدار هستند چگونه ممکنه که در گروه تغییر پیدا کنه؟

از سه راه رفتارها و عقاید در افراد درونی میشه: متابعت, همانند سازی, درونی کردن.

متابعت یه حالت تشویق و تنبیه داره و مدام در زندگی روزمره برای ما اتفاق میافته. اعتقادات و باورهایی که تحت تاثیر مجازات یا پاداش شکل میگیرن پایدار نیستن و پس از مدتی از بین میرن. همانند سازی به صورت غیرآگاهانه است و به صورت ناخوداگاه صورت میگیره. این بخش از رفتار و عقاید هم چندان پایدار نیست. اما پایدارترین رفتار یا اعتقاد همان رفتار درونی شده است. چون ما آن را باور کردیم و نسبت به دو مورد قبلی در برابر تغییر مقاومت دارد.

اما اگر همین افرادی که اعتقادات و باورهاشان درونی شده در درون گروه قرار بگیرن نظرات دیگران را در مورد خود و اعتقاداتشان می شنون و یک تحلیل از خودشان به دست میارن. و این آگاهی از مقاومت در برابر تغییر یا تعدیل کم میکنه. چون در گروه فشار گروهی مطرحه و این خیلی موثره. وقتی افراد جمع میشن و تشکیل گروه میدن, نیروی کلی گروه چیزی بیش از تک تک اعضا آن میشه.

همیشه سه خاصیت اصلی و اساسی در گروهها وجود داره که باعث تغییر رفتار افراد و همگون شدن آنها می شه و این سه عامل سرایت و تقلید و تلقین است. تلقین پذیری افراد در جمع خیلی بیشتره و افراد به دلیل تلقین پذیر بودن از هم تقلید میکنن و به دنبال تقلید سرایت پیدا میشه و مثل یه موجی همه افراد گروه را بیدار میکنه.

عده ای از اعضای گروه از این تغییرات راضی وخشنودن و آنها را به راحتی قبول میکنن ولی بعضی از اعضا در مقابل این تغییرات ایستادگی میکنن و ترجیح میدن وضعیت خودشان را حفظ کنن. همیشه نباید به مقاومت در برابر تغییر با یک دید منفی نگاه کنیم. گاهی مقاومت مفید و آموزنده است و باعث میشه که رهبر گروه هدف از تغییر و نتایج آن را روشن تر بیان کنه, به ناکامی و نارسا بودن اطلاعات و ضعف روابط خود با اعضای گروه پی ببره و در برنامه های موجود برای تغییر تجدید نظر کنه.

اما رهبر گروه هیچ وقت نباید تغییر برای افراد را ناچیز و جزیی جلوه بده و از همه مهمتر در برابر مخالفتها و مقاومت های افراد گروه نسبت به تغییر, نباید با ایراد سخنرانیهای طولانی به توجیه مطالب و اثبات نظرات خود بپردازه. چون نصیحت کردن و توجیه صرف نظرات خود در تغییر انسانهایی که به شدت مخالفت میکنن اثر ناچیزی داره.

نویسنده: گلابتون

هدف نيک انديشان

هدف ما چیه؟ هدف نیک اندیشان چیه؟؟

هدف ما چیه؟ هدف نیک اندیشان چیه؟؟

در واقع این سئوالیه که هر کسی از بدو ورودش به گروه می پرسه… برای بعضی ها هدف نیک اندیشان کاملا روشنه و برای بعضی ها خیلی گنگ و مبهم… . و این هدف ماست که تمام کارای گروه بر اساس اون شکل میگیره… .

برای تشریح اهداف گروه یا اون هدف کلی گروه، بحث و صحبت زیادی لازمه. ولی اون چیزی که من به شخصه از تمام صحبتهای سینا – حتی در اون جلسه اول – درک کردم این بوده:

ما قصدمون یه کار فرهنگیه، یه الگو سازی برای حال و آینده. یه کاری که در اون بشه الگوهای مناسب فرهنگی رو گرفت و اونو به اجرا گذاشت… حالا ممکنه این الگو برای صد سال پیش بوده و در حال فراموش شدن، یا اینکه یه الگویی باشه که تازه توی جامعه پدید اومده ولی خیلی مثبت و خوبه. در هر حال اولین زمینه برای آغاز این کار شروع از خود اعضای گروهه، اونایی که ادعای خوبی دارن… پس باید از خودمون شروع کنیم. خودمون خوب باشیم و اگه تونستیم خوبیها رو به دیگران منتقل کنیم، که البته این دومی لیاقت میخواد وخیلی سخته.

توی گروه بحثهای مختلفی هست در مورد اینکه آیا ما اصلاً تونستیم هدف رو بشناسیم… یا اینکه ما چه معیاری برای تشخیص خوبی و بدی از هم داریم… یا اینکه گروه در چه شرایط و عنوانی میخواد کار بکنه… .

به نظر من گروه نیک اندیشان برای شناختن هدفش کار سختی پیش رو نداره. اگه ما برای یک بار هم که شده حس کنیم که ناهنجاریهای اجتماع ما بیش از حد معموله و تقریباً هر روز در موارد متعدد خودشو به ما نشون میده میتونیم هدف رو قبول داشته باشیم. میتونیم بفهمیم که واقعاً یه جای کار توی اجتماع ما می لنگه و یه چیزی سر جاش نیست… .

وجدان هر آدمی براش یه معیار تعیین کننده است… چون جامعه از عامه مردم تشکیل شده پس میشه وجدان اونا رو به عنوان یه معیار و ملاک سنجش قرار داد… در هر موردی باید به جامعه رجوع کرد… و در این مورد هم. هر جامعه ای هم یه ملاکایی برای خودش داره. ممکنه چیزی که اینجا به عنوان یه ارزش تلقی می شه توی یه جامعه دیگه دقیقاً ضد ارزش باشه و یه ناهنجاری. حالا این دقیقاً به شرایط اجتماع و الگو پذیری جامعه بستگی داره که چقدر بتونه خودش رو به شرایط ایده آل نزدیک کنه، که البته همواره این شرایط نسبیه.

گروه نیک اندیشان مبنا و پایه کارش، یک کار فرهنگیه… به دور از هرگونه سیاسی کاری و سیاست بازی… فقط این فرهنگه که مخاطب ماست و ما در برابرش قرار داریم… تنها هدف نیک اندیشان فرهنگه. در ابتدا فرهنگ خودمون و کم کم هدف بزرگتر میشه… . همین

نویسنده: رادی

فردگرایی وبلاگ نويسان

فردگرایی وبلاگ نویسان

سلام بر سینای عزیز …. ببخشید که دیر بدیر سر میزنم …. وضعیت شما و گروهتان را زیر نظر دارم و چون میخواستم مفصل صحبت کنم صبر کردم تا در فرصت مناسب مزاحم وقتت بشم …. اول میخواستم بهت ایمیل کنم ولی بعد دیدم سایر دوستانت هم از نظراتم آگاه بشند بهتر است البته این مطالب رو در اختیار شما میگذارم و حق امتیاز !؟ آن را به شما میدهم تا هرچه خواستی بکنی اگه خواستی تو نیک اندیشان هم قرار بده … حتی اگه دوست نداشتی کاملا پاک کن …. اما بریم سر اصل موضوع ……من داشتم به این فکر میکردم که این تلاشی که در ایجاد گروه نیک اندیشان به خرج میدهی به کجا ختم خواهد شد و چه مشگلاتی ممکن است در این مسیر داشته باشی و این مسیری که با جدیت طی میکنی در چه مسیری بیندازی که به صواب نزدیکتر باشد ….. برای پاسخ باید کمی برگردیم به عقب ….. شروع کارت با وبلاگنویسی بود و بستر حرکتت وبلاگ نویسان … در این شکی نیست …. خوب باید دید این وبلاگ نویسان چه خصوصیت مشترک و عامی دارن تا بستر حرکت خود را خوب نشناسی موفقیتت کم خواهد بود … پس با این موضوع شروع میکنیم …. خوب میدانی که وبلاگ نویسی در ایران بیشتر از هر جای دیگر

فردگرایی وبلاگ نویسان

گسترش داشته و نسبت به استفاده کنندگان از اینترنت حساب کنیم در صد وبلاگ نویسان در ایران سر سام آور است و در جهان شهره آن پیچیده به طوری که تهران را شهر وبلاگ نویسان لقب داده اند …. خوب چرا …. به نظر من مردم ایران دارن در یک جهت مثبت متحول میشوند و آن اینکه فردگرایی وبلاگ نویسان در ایران بشدت در حال گسترش است …. وبلاگ بستری است که نیاز های یک فردی که در مقابل جمع گرائی به فردگرایی معتقد است را بخوبی برآورده میکند ….. وبلاگ نویس صاحب و مالک بلامنازع وبلاگش هست و به معنی اخص کلمه هر بلائی که میخواهد سر وبلاگش میاره ….. از یک پایگاه مطمئن برای سخن گفتن گرفته تا وسیله ای برای رفع تنهائی …. هر جور دلش میخواهد صفحه آرائی میکند هر وقت دلش میخواهد مینویسد و هر وقت دلش خواست درش را تخته میکند .و میرود پی کارش …. وبلاگ نویس در مقابل هیپکس پاسخگو نیست شعر میگوید از سکس مینویسد فحش میدهد ناز میکند قهر میکند و هرچه که میخواهد میکند و این یعنی فرد گرائی مطلق ….. در نظام های سیاسی متداول در دنیا که با سابقه هستند و دارای شناسنامه این خصوصیات به لیرال دموکراتها میخورد و باید بگویم که چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم ملت ایران دارد به سوی لیبرال دموکرات ها حرکت میکند ……. لیبرال دموکراتها در تئوری میگویند که من مرکز عالم هستم و این محور حرکتم میباشد و بشدت فرد گرا هستند که نمیخواهم زیاد وارد این مباحث بشم که از موضوع دور میشویم …. داشتم میگفتم که علت استقبال ایرانیها به مقدار زیاد وابسته به رشد خصلت فرد گرائی در نسل جوان است …. نسلی که یک دوره جمع گرائی مفرط را پشت سر گذاشته نسلی که در قالب گروهها و سازمانها فردیت خود را فدا کردندو حتی به قیمت جانشان تمام شد … نسلی که جز نشخوار حرفهای رهبرانشان کاری نداشتند و به معنی اخص کلمه الینه شده بودند و از خودشان هویت و شخصیتی نداشتند و در نهایت هم جز فدای یک نسل و قربانی کردن بهترین فرزندانشان در قربانگاه جنگ و تروریسم ثمری نداشت حالا به خود آمده اند و بشدت تمایل به فرد گرائی پیدا کرده اند و حالا از ذکر طوطی وار حرفهای فسیل های سیاسی بیزار هستند و خودشان صاحب شخصیت و فکر و حرفی برای گفتن و شخصیتی برای زندگی کردن و…. چه بستری مناسبتر از وبلاگنویسی و برای این است که در ایران اینقدر وبلاگنویسی رشد کرده …..
واما شما سینای عزیز با این خصوصیاتی که وبلاگ نویسان در ایران دارند میخواهی کار خودت را به پایان برسانی ….. چه طوری …. من نمیخواهم نا امیدت کنم فقط میخواهم دیدت را نسبت به راهی که انتخاب کرده ای روشنتر کنم …. وبلاگ نویسان با این خصوصیت کمتر نظم پذیر و تشکیلات پذیر و برنامه پذیر خواهند بود وبلاگ نویسان شاید ده بار به جلسات شما بیایند ولی بار یازدهم باز معلوم نیست که بیاید یا نه …. هیچ وقت نمیتوانی روی این مسئله که چند نفر از وبلاگ نویسان به دعوت شما پاسخ خواهد داد …. اصلا معلوم نیست که این اعضا فردا بگند آقا سینا خداحافظ ….. این از خصوصیات وبلاگ نویسان است …. من قبول دارم که هر وبلاگ نویسی کنجکاو است که بیاید و فلان وبلاگ نویس دیگر را که ماهها است به تبادل فکر میپردازد از نزدیک ببیند …ولی این حس کنجکاوی که ارضاء شد بی خیال خواهد شد …. حتی در مورد وبلاگ نویسی گروهی نیز نمیشود روی هیچ چیز حساب باز کرد …مگر میتوانی کسی را وادار کنی که مرتب مثلا صفحه ورزشی یک وبلاگ گروهی را اداره کنه و روش حساب کنی …. این از خصوصیات بستری است که انتخاب کرده ای و یک ضعف نیست یک خصوصیت است یعنی فردگرایی مفرط وبلاگ نویسان …. و هر کس که کار گروهی و تشکیلاتی کرده بخوبی میداند که بدون نظم پذیری اعضاء یک گروه دست زدن به هر کار گروهی غیر ممکن است …. طولانی شد ادامه برای بعد ….. فعلا این مسائل را روش فکر بکن … خسته شدم از تایپ ….

نویسنده: حسین

نشست های هفتگی: رویاهای صادقه – ۲۲ شهریور ۱۳۸۴

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
۲۲ شهریور ۸۴رویاهای صادقه (راستین)بردیا
درود بر انسان

این جلسه گروه نیک اندیشان در ساعت ۶:۳۲ دقیقه با حضور بردیا-سینا-فرانک-رحمان و پویا به خاطر منتظر ماندن حاضران برای برخی از دوستان یک ساعت دیرتر از ساعت ۵:۳۰ تعیین شده، در فضای باز و زیبا و پر از درخت آغاز شد.

موضوع نشست رویاهای صادقه بود.

در ابتدا پویا کتاب ” موسیو ابراهیم و گلهای آسمانی” نوشته “اریک ساموئل اشمیت ” را به گروه در مدت نیم ساعت شناساند.

سینا سخنان زیبا و دلنشین زیر را برای گروه خواند:

۱- به همه عشق بورزید، به تعداد کمی اعتماد کنید ، به هیچ کس بدی نکنید.

۲- ترس هایت عظیم تر از رویاهایت نباشد.(از کتاب حکایت دولت فرزانگی)

۳- بیشتر مردم می ترسند چیزی بخواهند و وقتی عاقبت چیزی می خواهند به اندازه کافی اصرار نمی ورزند، این درست نیست.

۴- زمین بلند آب نمی خورد.

که دوستان حاظر در جلسه به دو معنی این سخن زیبا و دلنشینِ آخری اشاره کردند که در زیر در پی می آید:

۴-۱-اینکه زیاد خودت رو دست بالا نگیر یه خورده بیا پایین.

۴-۲- اینکه با پرداختن به ورزش روانی،فرهنگی،ذهنی،اندیشه ای،کتاب خوانی، بدنی و … انسان به جایی می رسد که توفانهای زندگی نمی تواند تاثیری روی این انسان داشته باشد.

در ادامه در مورد موضوع این هفته یعنی “رویاهای صادقه یا راستین” صحبت شد و دوستان پیشنهادهای خود را با دیگر دوستان شریک شدند.

برنامه جلسه آینده:

دبیر : پویا

کتاب : سینا

سخن زیبا و دلنشین و خردمندانه : پویا

موضوع: عقده های (نگشوده) و راه روبرو شدن با آنها

 

نشست های هفتگی: معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی- ۱۵ شهریور ۱۳۸۴

تاریخ نشستموضوعات نشستدبیر نشست
سه شنبه۱۵شهریور۱۳۸۴معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی – بحث آزاد روابط دختر و پسرالهام
جلسه نیک اندیشان با حضور مهرناز ، نسیم ، سینا ، بردیا ، ژیلا و الهام آغاز شد

کتاب دولت و فرزانگی ترجمه گیتی خوشدل توسط سیتا معرفی شد

کتاب دولت و فرزانگی در زمینه روانشناسی و خودسازی است .اینکه چگونه خود را تغییر دهیم تا زندگیمان آن گونه که می خواهیم پیش برود.

سخن نغز را سینا بیان کرد :

گویی آب سردتر از بود از سبوی نو.

نردبان به ماه نمی رسد.

گرگ و میش با هم از یک جا آب می خورند.

روی پوست خربزه پا نمی گذارند.

 

موضوع بحث آزاد :  روابط دختر و پسر.

آیا این روابط هدف دار است ؟ ممکن است هدف داشته باشد.

هدف اولیه اکثر دختران در جامعه ما از داشتن رابطه با پسران ازدواج است.

در یک رابطه تا کجا باید پیش رفت؟

بردیا : تا جایی که تعادل زندگی به هم نخورد . روی مرزهای قزمز باید حرکت کرد و سنت ها را آرام آرام باید تغییر داد.