مشکلات زندگی مثه پیازه می مونه
اشکت رو در می آره
ولی
باید پوستش بکنی
=====================================
یک فیلسوف فرانسوی که اسمشو یادم رفته
=====================================
نویسنده: بردیا
مشکلات زندگی مثه پیازه می مونه
اشکت رو در می آره
ولی
باید پوستش بکنی
=====================================
یک فیلسوف فرانسوی که اسمشو یادم رفته
=====================================
نویسنده: بردیا
همراهان عزیز، نوشته های زیر صرفاً مطالب جمع آوری شده ای در مورد تعارف و رودربایستی است که از منابع مختلف اینترنتی جمع آوری شده و بخشی از آن در جلسه هفتگی مطرح گشته است.
لطفاً برگ سبزی به این نوشته ها افزوده و نظر خود را با سایر دوستان شریک شوید.
علی
میراث خبر، سرویس فرهنگ _ «تعارف شاه عبدالعظیمی کردن»، ضرب المثلی است که ظاهرا از حدود عصر قاجار مورد استفاده قرار گرفته است و در موردی به کار می رود که کسی تعارفی کند که خودش چندان میلی و رغبتی به عملی شدن آن ندارد. مثلا کسی به شخصی اصرار کند که شب در منزل او میهمان شود، در حالی که در دلش آرزو کند که ای کاش این اتفاق نیفتد.
اما کسی که تعارف بی اساس و در واقع دروغی می کند چه ارتباطی با ساکنین حوالی این زیارتگاه دارد؟
حضرت شاه عبدالعظیم حسنی که بعد از چهار پشت به امام حسن مجتبی می رسد، در حدود سال ۲۵۰ هجری قمری از مدینه به سمت شهر ری حرکت می کند و چند سال بعد وقتی که در شهر ری سکونت داشت، در می گذرد و در زمان سلجوقیان نخستین بقعه بر مزار او ساخته می شود. در زمان شاه طهماسب اول صفوی یعنی حدود سال ۹۴۴ هجری قمری، رواق و ایوان برای این زیارتگاه ساخته می شود و در زمان فتحعلی شاه قاجار ضریح نقره و در زمان ناصرالدین شاه آیینه کاری و نقاشی آن انجام می شود.
این زمان دیگر مقارن است با اوج شهرت این زیارتگاه. تهرانی هایی که نمی توانستند به دلایل مالی یا بعد مسافت به زیارت خانه خدا در مکه یا امام رضا در مشهد و حضرت معصومه در قم بروند، به زیارت شاه عبدالعظیم می رفتند. شاه عبدالعظیم نزدیک ترین زیارت گاه مهم به تهران بود و این باعث می شد که بیشترین زائران را تهرانی ها تشکیل دهند. حوالی شاه عبدالعظیم هم که شهر تاریخی ری واقع بود، کاملا آباد بود و ساکنین بی شماری داشت.
مهدی پرتوی آملی
در «ریشه های تاریخی امثال و حکم» ریشه اتصال این ضرب المثل را با شاهزاده عبدالعظیم در این نکته می بیند که: ساکنین شهر ری یا شاه عبدالعظیمی ها که می دانستند تهرانی ها پس از زیارت، به دلیل نزدیکی راه حتما به شهر خود باز می گردند و هیچ وقت شب را در شهر ری نمی مانند، به تهرانی ها اصرار می کردند که شب را در منزل آنان و در شهر ری بمانند. تهرانی ها هم به دلیل نزدیکی راه و مشغله شغلی خود در هر
صورت به تهران باز می گشتند، اندک اندک این تعارف مردم شهر ری را که در جوار این امام زاده زندگی می کردند، به «تعارف شاه عبدالعظیمی» شهرت دادند. یعنی تعارف مردم شهر ری که چندان مایل نبودند تعارفشان عملی شود.
علامه علی اکبر دهخدا نیز در کتاب «امثال و حکم» تنها به ذکر این نکته اکتفا کرده است: تعارف شاه عبدالعظیمی است یعنی این که به زبان گوینده به منزل من آیید یا فلان متاع از شما باشد، اما در دل
راضی نباشند. ضرب المثلی که مشابه این ضرب المثل است، «تعارف آب حمام» است.
علی اکبر دهخدا در تعریف این ضرب المثل آن را به ضرب المثل «تعارف شاه عبدالعظیمی است» ارجاع داده است. اما مهدی پرتوی آملی در تعریف «تعارف شاه عبدالعظیمی» به این ضرب المثل هم اشاره کرده است: ]تعارف شاه عبدالعظیمی کردن، مثل تعارف[ آب خزینه حمام است به تازه وارد. یعنی یک چیز بی ارزش را که مال خود شخص هم نیست به کسی دیگر تعارف کردن. این احتمال هم وجود دارد که نخستین بار ساکنین شهر ری به تهرانیان زائر این گونه تعارف کرده باشند که: «شب را در جوار امامزاده بمانید!»یعنی به چیزی آنان را دعوت کرده اند که به خودشان ارتباطی ندارد و از خودشان مایه ای نمی گذارند. در مورد «تعارف» که یک صفت کاملا ایرانی است و ریشه در فرهنگ ایرانیان دارد دو ضرب المثل دیگر هم رایج است: «تعارف، آمد و نیامد
تعریف و تعارف
فرهنگ تعریف و تعارف:
دو تا مقایسه کوچیک میخوام بین فرهنگ ایرانی و غربی (بخصوص انگلیسی) داشته باشم. شما قضاوت کنید که کدوم بهتره. خیلی هم خلاصه و مختصر و مفید میگم.
۱. تعارف: ایرانیها خیلی تعارف میکنند. تعارف یعنی دعوت به معنای عامش و بطور خاص یعنی اصرار بر دعوتی که ممکنه در بدو امر خیلی طبیعی جلوه نکنه (مثلا به مهمون میگن ناهار خوردی حالا تا شام بمون! یا شام خوردی شب اینجا بخواب!) یا اصرار بر دعوتی که بطور عادی یک یا دوبار گفتنش کفایت میکنه (مثلا اونقدر اصرار میکنن که مهمونشون بخوره که بترکه. انگار نه انگار معده حجمش ثابته و غذاهای سفره است که زیاد شده). در هردو حالت بخشی از این اخلاق بخاطر دوست داشتن مهمون یا همون مهماننوازی است و بخش دیگرش (عمدهاش) بخاطر اخلاق تعارفی بودنه. در ادامه بعضیها که خیلی تعارفی میشن خودشون در قبول کردن دعوتها سختگیر میشن (مثلا با خودشون میگن باید حداقل باید پنج شش بار تکرار و اصرار کنه تا مطمئن شم که جدی میگه بعد دعوتش رو قبول کنم).
در تعارفی بودن انگلیسیها هیچی نمیخوام بگم مگه یه مثالی که اتفاقا خیلی هم اتفاق میفته! شما دارید تنها (یا با یک همراه) میرید توی شهر (مثلا وسط ساعات کاری) حالا برای هر کاری. اتفاقا یکی از دوستانتون یا همکارانتون یا طرفهای کاری رو میبینید که نشسته و داره در یک رستوران ناهار میخوره. میرید طرفش و سلام میکنید و بالبخندی بر لب حالش رو میپرسید. اگه ایرانی باشه حتما مجبورتون میکنه که بشینید و باهاش غذا بخورید. ولی انگلیسی به راحتی برمیگرده و میگه:
Excuse me! I’m having lunch…!
۲. تعریف: وقتی از یه مرد ایرانی درمورد کسب و کارش یا تحصیلش میپرسید امکان نداره که پس از تعارفات اولیه “ای.. میگذره… بدک نیست … الحمدلله … شکر خدا” شروع کنه به توضیح کردن کارش و از اون غیرممکنتر اینه که از وضعیت زندگی و کسب و کارش تعریف و ابراز رضایت کنه. همیشه در ادامه کسبه میگن: “بازار کساده… رکوده… کسی این دوره زمونه پول بالای این چیزها نمیده… گذشت اون دورهای که با یه صبح تا ظهر کار کردن خرج هفتهمون درمیومد [نشون به اون نشون که گهگاهی از زیر زبونشون در میره که منظورشون از کسادی اینه که دیگه پول مفت از راه تنبلی گیرشون نمیاد].”
در تعریف کردن انگلیسیها باید بگم که اونها همیشه و درهر مجلسی آمادگی این رو دارن که برای شما کار وسیستم کسبشون رو توضیح بدن و اتفاقا افتخار میکنند که از موفقیتها و پیروزیهاشون حرف بزنن. نه به معنای خودستایی و تعریف از خود بلکه به معنای ذکر موفقیتها جهت کسب احترام اجتماعی. حقیقت اینه که ما در فرهنگ قدیمیمون تحمل دیدن موفقیتهای دیگران رو نداریم. چرا؟ نمی دونم.
به نظر شما کدوم یکی از این دوتا فرهنگ خوبه و کدوم یکی بد؟
رضا کلاهی
راستی و درستی! این مبنای هر قاعدهی اخلاقیست و اساس هر گونه رابطهی اجتماعی. بدون حقمداری و راستگویی، هر قاعدهی اخلاقی به هر نام و با هر نشان بیاعتبار و دروغین خواهد بود. اخلاق جریان حقیقت است در روابط اجتماعی. نیرنگ و ناراستی، ضایع کنندهی حقیقت و تباهکنندهی هر دستور اخلاقیایست که بر آن تکیه زند.
دورنگی یا دورویی، یعنی گفتن یا نشان دادن یا ابراز علاقهای یا عقیدهای مغایر با علاقه و عقیدهی واقعی و درونی، که میتواند دلایلی متعدد و انگیزههایی متنوع داشته باشد. البته که روابط اجتماعی به میزانی از پنهانکاری و «راست نگویی» نیازمند است. اگر همهی درونیات افشا شود و نظراتِ همه نسبت به هم بیکم و کاست معلوم گردد، شیرازهی زندهگی اجتماعی از هم خواهد پاشید. اما دورنگی غیراز اینهاست. افشا نکردن درونیاتِ غیرلازم، متفاوت است از ابراز نظر بر خلاف عقیدهی واقعی. آن یکی سلبیست و این یکی ایجابی. آن از جنس نگفتن و انجامندادن است، و کار نکرده البته مستحق مؤاخذه نخواهد بود. اما این کاریست که انجام میشود و عملی که صورت میپذیرد، که اگر نا بهحق و خلاف واقع باشد، سؤالبرانگیز میشود، و چه بسا بازخواست به دنبال آورد. راهیست طولانی از «راستنگویی» تا «ناراست گویی».
گفته میشود که مردمان در سرزمینهای غربی روراست و بیتعارفاند. آن جا عقلانیت اقتصادیِ غالب، نفع شخصی را قاعدهی حاکم بر کردارها ساخته است. فردگرایی یا به رسمیت شناختن حقوق و مهم شمردن ارادههای تکتک افراد، نه تنها اصل اساسی فلسفهی سیاسی، که معیار زندهگی اجتماعیست. مبنای رفتار هر کس، نفع خود اوست و میداند که دیگران هم چنین قاعدهای دارند، و میداند که دیگران هم میدانند که او چنین قاعدهای دارد، و دیگران هم میدانند که او این را میداند. خلاصه، همه چیز روشن و تعیین شده است. قاعدهای جا افتاده و پذیرفته شده، و جزئی از نظام اخلاقی مقبول در آن دیار. بر اساس قاعدهی «نفع شخصی»، مبنای رفتارهای جمعی و روابط اجتماعی واضح و مشخص است. بر هر کس روشن است چه باید بکند و معلوم است که دیگران در مواضع مختلف چه رفتارهایی بروز خواهند داد و کاملاً آشکار است که رفتار هرکس چه دلیلی دارد و هر کاری چرا صورت میپذیرد. راستی و درستی! این است اصل اساسی زندهگی جمعی که در حضورش ارتباطات اجتماعی روان و آسان برقرار خواهند شد و زندهگی در کنار یکدیگر راحت و کمدغدغه ادامه خواهد یافت.
قبل از این وضع، در دوران ماقبل عصر صنعت و فنآوری، و پیش از اینچنین پیچیده شدنِ روابط در زندهگی اجتماعی، و هم امروز شاید در برخی جوامع دور مانده از ارتعاشات آن انفجار صنعتی، مثل جوامع کوچکِ روستایی، اخلاق و روابط انسانی معنایی نداشت و ندارد جز صمیمیت، روابط بسیار نزدیک و دوستانه، فداکاری، گذشتن از نفع خود برای دوستان و نزدیکان، و خلاصه درجمع بودن و با جمع بودن و برای جمع بودن. در آن زمان «فردیت» معنایی نداشت. شخصیت و هویت هر کس درون اجتماعاش حل شده بود. فرد با جامعه و اطرافیان خود شناخته میشد. زندهگی در جمع معنا میگرفت و برای جمع ادامه مییافت. صداقت و راستی در آنچنان جوامعی به معنای ازخودگذشتهگی بود و خود را فدای جمع کردن.
در جوامع امروزی اما آن «برای جمع بودن» دیگر محلی از اعراب ندارد. این «فرد»ها هستند که زندهگی میکنند، برای خود نه برای دیگران. این تفکیک نفعهای شخصی و تعیین حریمهای فردی نه به معنای زوال اخلاق و مرگ انسانیت است که درآن مروت جایی نداشته باشد و انساندوستی و کرامت معنایی ندهد، نه سامان زندهگی اجتماعی را از هم میگسلد و نه موجب هرج و مرج و بیسامانی میشود، بلکه شفافیتی پدید میآورد که هرکس حد خود و قدر دیگری را بشناسد و تکلیفاش با خود و دیگران معلوم باشد و در دنیایی که ازخودگذشتهگیها و فداکاریهای موجود در روابط رو در رو، در پیچیدهگیهایش جایی برای ماندن ندارند، راه خروجی باشد برای راستی و صراحت تا در سختیهای زندهگی پر پیچ و خم امروز نپیچد، معوج نشود، راه بر صداقت نبندد و به دورنگی و دورویی نینجامد. راستی و درستی! این است آن چه باید بماند تا اخلاق پا برجا باشد و کرامت انسانی معنا یابد، هر چند فدا کردن خود برای جمع محلی از اعراب نیابد.
اما ایران: روابط اجتماعی در جامعهی ما روابطی سنتی و ابتدایی نیست. شهرنشینی مدرن در حال فرا گرفتن بخش اعظم جمعیت ایران است. تخصصی شدن مشاغل و تعدّد تخصصها، جدایی محل کار از خانه، افزایش گسترهی مناسبات اجتماعی، لزوم برقراری ارتباطات پرتعداد با انواع و اقسام گروههای اجتماعی، تراکم جمعیت، انبوه جمعیت ناشناس شهری که همهگان همه روزه با آنها در مواجهه و مبادلهاند، صفات بارز شهرهای مدرن و از جمله شهرهای ایراناند که در آنها تراکم و تنوع برنامههای کاری و مشغلههای روزانهی فرد، امکان انتخاب نوع برنامهها و نحوهی چینش و زمانبندی آنها را از اختیار او خارج میسازد و تشدیدِ کمبودِ منابع کمیاب، در رأس آنها وقت، و پس از آن تخصص و سپس سایر امکانات مادی و معنوی زندهگی را موجب میشود. ویژهگیهایی که امکان تداوم الگوهای روابط جمعگرایانه و عاطفی را چنان که در جوامع چهره به چهره هست از میان میبرند و هنجارهای رفتاری و آداب اخلاقی ویژهای را الزام میکنند. در چنین جامعهای هر فرد بخشی از مجموعهایست که تکتک اجزاء آن در ارتباطی ارگانیک و منسجم به یکدیگر پیوستهاند. هیچ کس احاطهی کامل بر روند زندهگی خود و اختیار کامل برای تنظیم همهی برنامههای خود ندارد. همه جزئی از مجموعهای کلی هستند و در میان اجزاء آن جفت شدهاند. این «در اختیار جمع بودن» البته با آن «برای جمع بودنِ» سنتی تفاوت ماهوی دارد. اگر در آن جا فرد برای جمع زندهگی میکند، این جا در اختیار جمع اما برای خود زندهگی میکند. برای جمع بودن در جامعهی سنتی، همهگان را با هم یکسان و با خصوصیات کلی جماعت مشابه میسازد و در کلیت اجتماع حل میکند، اما در اختیار جمع بودن در جامعهی مدرن، جایگاه انحصاری و واحدِ فرد را در میان جمع متمایز میسازد، تفاوتهایش را با جایگاههای دیگر آشکار میگرداند و بر فردیت و تمایز او تأکید میکند. زندهگی در چنین جامعهای ناگزیر برای حفظ فردیت و هرچه بارزتر کردنِ تمایز آن در میان جمعیت است. رها کردن منافع فردی در این جامعه به معنای حذف از گردونهایست که اجزاء آن در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر پیوستهاند. در این وضع تنها ارزشهای فردگرایانه است که میتواند ارتباطات اجتماعی را سامان بخشد و روابط اخلاقی را منظم گرداند.
اما روابط اجتماعی در ایران، روابطی مدرن و مبتنی بر الزامات فردگرایی نیز نیست. خانوادهی گسترده در ایران مهمترین مجموعهی اجتماعیست که در آن آشناییهای نزدیک و ارتباطات صمیمی و چهره به چهره به دلایل متعدد، از جمله کمبود و نبود حمایتهای اجتماعیِ مدنی و قانونی و نیاز به همیاریها و حمایتهای خانوادهگی افراد از یکدیگر، همچنان برای حفظ و تداوم خود تلاش میکند. بقای خانوادهی گسترده مستلزم رواج ارزشهای جمعگرایانه است. خانوادهی گسترده که اولین گروه جامعهپذیری فرد در دوران اولیهی زندهگی و مهمترین گروه عضویت او در دورههای بعدیست، ارزشهای جمعگرایانه را رواج میدهد و در درون افراد نهادینه میکند.
به این ترتیب، ارتباطات اجتماعیِ عینی در جامعهی ایران درگیر پیچیدهگیهای مدرنیست که جایی برای ارزشهای جمعگرایانه و فداکارانه باقی نمیگذارد، اما هنجارهای درونی شدهی ذهنی و الگوهای رفتاری ناشی از آن همچنان بر این ارزشها پافشاری میکنند. دروغگویی و دورنگی حاصل چنین وضعیست که شکل نهادینه شدهی آن، نام رودربایستی به خود میگیرد و جالب آن که خود به عنوان یک ارزش ستایش میشود و در فرآیند جامعهپذیری، نسل به نسل آموخته میشود. رودربایستی شکل نهادینه شدهی روابط اجتماعی در جامعهایست که ذهنیات حاکم بر اعضای آن با عینیات موجود همخوانی ندارد. رودربایستی وضعیت اخلاقیایست که در آن روابط اجتماعی، که به دلیل افزایش جمعیت و تراکم مادی و اخلاقیِ ناشی از آن پیچیده و چند بعدی شدهاند، دیگر توان نگهداری ارزشهای جمعگرایانه و فداکارانهی مختص ارتباطات ساده و رو در رو را ندارند، اما الگوی اخلاقی و هنجاری حاکم بر ذهنیت و رفتار افراد، هنوز آن ارزشها را میستاید و حفظ و نگهداری آنها را لازم میداند و تخطی از آنها را جایز نمیشمارد و خطاکاران را با فشارهای اجتماعی و اخلاقی مجازات میگرداند. رودربایستی در برابر کسانی که به درجهی صمیمیت و رفاقت کامل رسیدهاند، وجود ندارد. برای کسانی که کاملاً غریبه و ناآشنا هستند نیز رودربایستی اعمال نمیشود. رودربایستی الگوی ارتباط با کسانیست که در میان این دو قطب قرار میگیرند. کسانی که نه کاملاً آشنا باشند و نه کاملاً غریبه. یعنی کسانی که بخش اعظم روابط اجتماع ما با آنها شکل میگیرد. فداکاری و از خود گذشتهگی در جهت آرمانهای جمعی، در ذهن و در نتیجه بر زبان افراد و نیز در الگوهای رفتار متقابل اجتماعی و اخلاقی همچنان جاری باقی میماند، اما آن چه که در عمل میتواند رخ دهد، چیزی نیست جز پیگیری و حفاظت از منافع فردی. چیزی که اگر به صراحت بیان شود، انگ خودخواهی و خودپرستی و طمعکاری میخورد. پس صراحت و صداقت، از ترس ردّ و طرد فرد از اجتماع، جای خود را به لفاظی و چاپلوسی میدهد و در پردهی تعارف و رودربایستی پنهان میشود. رودربایستی عبارت است از ابراز فداکاری و از خودگذشتهگی بر زبان و توجه به منافع شخصی و خصوصی در دل. اعضای جامعهی ما انتظار شنیدن پاسخ سرراست و صریح ندارند. رکگویی پدیدهی چندان مثبتی محسوب نمیشود. بلکه «اخلاق» اقتضا میکند که قبل از آشنایی و صمیمیت کامل، رودربایستی به جا آورده شود.
«تعارف» ادبیات نهادینهشدهایست برای گفتن «دروغ»هایی که اخلاق رودربایستی الزام میکند، تا فرد برای به جا آوردن این ارزش اخلاقی به زحمت نیفتند. البته غیر از این ابزار رسمی، هر کس به فراخور خلاقیت و قدرت ارتباطات اجتماعی خود، به نحوی دورنگی لازم را اعمال میکند و دروغهای لازم را میگوید. اعضای جامعهی ما از شنیدن این دروغها لذت میبرند حتا اگر بدانند که دروغاند! و تحمل شنیدن «راستاش» را ندارند حتا اگر از آن «راست» از قبل مطلع باشند. به این ترتیب، تلاش برای حفظ ارزشهای جمعگرایانهای چون کمک به دیگران، فداکاری و از خودگذشتهگی، نه تنها به برقراری این ارزشها نمیانجامد که ارزشی برتر و والاتر، که مبنای هر قاعدهی اخلاقیست را نیز بر باد میدهد: «صراحت و صداقتِ» فردگرایانه از روابط اجتماعی اخراج میشود تا ایثار و فداکاری ریاکارانه تداوم یابد.
نویسنده: ندارم
| ||||||
این جلسه با گرد هم آمدن سینا و بردیا و دلارام به دبیری بردیا در ساعت ۵:۳۰ آغاز شد. در آغاز سینا کتاب “برنامه نویسی” برای کسب موفقیت ان ال پی تکنسین” نوشته “کورش معدلی را به گروه شناساند و به گروه پیشنهاد کرد که این کتاب را بخوانند . سپس دلارام سخنان زیبایی را خواند که در زیر می آید: ۱ – سخن زیبا و ژرف “هفت خود” از جبران خلیل جبران که عبارتند از : خودهای غم آفرین ، شادی آفرین ، تنفر آفرین ، اندیشه آفرین ، امید آفرین و پوچ آفرین که در هر انسانی وجود دارد. ۲- فقط آن ها که از من پایین ترند ، می توانند به من حسادت و تنفر بورزند. ۳- من هرگز مورد حسد و نفرت کسی قرار نگرفته ام ، پس بالاتر از هیچ کس نیستم. ۴- فقط کسانی که از من بالاترند ، می توانند مرا بستایند یا حقیرم بشمارند . ۵- من هرگز مورد ستایش یا حقارت کسی قرار نگرفته ام ، پس پایین تر از هیچ کس نیستم.
سپس در مورد موضوع جلسه “انجمن شاعران مرده” صحبت شد که دیدگاه دوستان در زیر می آید. دلارام : دنبال خواسته هایت برو و به چیزی که ایمان داری پایش بایست. سینا : باید دنبال خواسته ها یمان برویم و به هر قیمتی پافشاری کنیم و قیمت آن را بپردازیم وگرنه بهای بیشتری خواهیم پرداخت . چون عمر خود را برای اینکه خواسته هایمان را عملی کنیم صرف کرده ایم. بردیا : باید به خودهای درونمان ارزش و احترام بگذاریم و به آن ها بپردازیم ، و از اینکه خواسته های بالغانه آن ها را کرداری کنیم نترسیم . و ترس را بپذیریم و حرکت را آغاز کنیم.
برنامه جلسه آینده گروه نیک اندیشان : دبیر : پویا آشنایی با کتاب : مهرناز سخنان زیبا : بردیا شاگرد و آموزگار هم باشیم و شاد بردیا گوران |
| ||||||
این جلسه با گرد هم آمدن خانمها و آقایان سینا، بردیا ، دلارام ، پویا و مهرناز به دبیری مهرناز آغاز شد. پیش از رسمی شدن جلسه ، با توجه به اینکه دلارام عضو جدید گروه نیک اندیشان بودند ، اعضا در ابتدا خود را معرفی کردند. در قسمت معرفی کتاب ، دلارام کتاب “انجمن شاعران مرده” نوشته ی “ن.ه.کلاین بام” برگردانِ حمید خادمی را معرفی کرد. کتاب انجمن شاعران مرده مفهوم تحقق خویشتن و خود شکوفایی را بیان میکند و به داشتنِ نگاهی خلاقانه به زندگی ، و برخورداری از هویت فردی در برابر هویت اجتماعی تاکید دارد و همچنین به شیوه های بیان احساسات ، و تا حد زیادی به زندگی در حال و دم را غنیمت شماردن پرداخته است….
سپس در قسمت بحث آزاد که با موضوع “بررسی داستان انجمن شاعران مرده ” بود ، به برخی از جنبه های این داستان پرداخته شد واز جمله در مورد خط اصلی داستان یعنی “دم را غنیمت شماردن” تا حدی صحبت شد.از آنجایی که این داستان از جنبه های گسترده ای برخوردار است ادامه بحث درباره ی این موضوع به جلسه ی آینده موکول شد. سپس در قسمت سخنان نغز و زیبا ، بردیا ریشه ی ضرب المثل “با همه آره ، با ما هم آره” رو بیان کرد و با توجه به اینکه ما در بعضی موارد در گفتارمون از این ضرب المثل ها استفاده می کنیم ،بسیار شایسته خواهد بود که از ریشه و تاریخچه ی اونها نیز آگاه باشیم. در جلسه ی آینده: آزاده دبیر خواهد بود. سینا کتاب معرفی می کند. دلارام سخن زیبا خواهد گفت. مهرناز |
| ||||||
درود جلسه گروه نیک اندیشان با گرد هم آمدن آزاده ِ مهرناز و بردیا به ترتیب آمدن به دبیریِ جانشین دبیر آزاده اغاز شد.(دبیر سینا بود) موضوع زبان فارسی بود. نیم ساعت اول به این خاطر که شاید کسِ دیگری نیز در جلسه شرکت کند به ِبحث موضوع عرفان و پسوندهایش یا صرفا عرفان پرداخته شد. سخنان نغز سپس به سخنان نغز پرداخته شد و در کنار سخنانی که حاضرین بیان کردند ِچند جمله ای از کتاب “تنهایی” و “کودکی” کریستین بوبن نیز بیان شد. ۱.رودخانه را هل نده ِخودش جاری می شود. ۲.فقط به ندای کودک درون خویش گوش بسپار. “کریستین بوبن” ۳.کودکان همیشه اعتماد می کنند چون هیچگاه شاهد خیانت نبودند. معجزه زمانی اتفاق می افتد که برق اعتماد را در چشم پیری فرزانه ببینی.”بوبن” ۴.همه ی ما دیوانه ایم ِبدترین نوع دیوانگی آن است که موهبت خیالپردازی را از دست داده باشیم.”بوبن” ۵.وقتی کسی را میشناسیم ِبه او هستی می بخشیم. “بوبن” ۶.سرنوشت ما در لحظات تصمیم گیری است که شکل می گیرد.”انتونی رابینز” ۷.جوری عاشق شو ِگویی که هرگز عاشق نبوده ای و قلبت نشکسته است. بحث آزادسپس به بحث آزاد با موضوع ” زبان فارسی” پرداخته شد. در مورد ساخت زبان که متشکل از واژه ها و طرز قرار گرفتن آنها در کنار هم می باشد ِ صحبت شد.هر زبانی داری دو ویژگی می باشد: ۱- واژه های آن زبان که می تواند از خود زبان باشد و یا از زبان دیگری وارد شده باشد. ۲-دستور زبان یا شیوه ی چیدمان واژه ها در کنار هم برای ارتباط برقرار کردن و صحبت کردن که ویژگی نخست به شاخ و برگ یک درخت تشبیه و همانند شد و ویژگی دوم به تنه ی درخت همانند شد. دلایل تاثیر گرفتن زبان فارسی از زبانهای دیگر از جمله زبان عربی اینچنین مطرح شد: ۱. هر زبانی دارای ارتباطی تنگاتنگ با مذهب و دین دارد که چون زبان دینی فارس زبانان و کسانی که به این زبان صحبت می کنند زبان عربی می باشد و همچنین مردمان صحبت کننده به زبان فارسی بیشترشان مذهب دوست می باشند. بخش بزرگی از واژه های عربی از این راه وارد زبان فارسی شده است. ۲- در دوره ی سامانیان که ایرانیان از خلیفه ی عباسی راهشان را جدا نمودند و کشوری آزاد برای خود ساختند برای اینکه حس کینه ورزی خلفیفه عباسی برانگیخته نشود دربار آن زمان زبان عربی را نیز در کنار زبان فارسی آن دوران زبان درباری آگاهانده و برخی از شاعران به این زبان هم شعر سرودند ولی پس از مدتی این تصمیم به اضطرار دربار به عادت و خوی دگرگون شد و حتا برخی از آنان برای چاپلوسی بیشتر در نزد دربار به رقابت پرداختند و از این راه هم واژه هایی را وارد زبان فارسی نمودند. ۳.تا پیش از اسلام زبان علمی و حکمتی و خردی ایران (دوره ی ساسانیان) زبان پهلوی بود تا پایان حکومت بنی امیه صحبت از خرد و فلسفه ممنوع شد و در دوران بنی عباس در این میدان دوباره نسیم آزادی وزیدن گرفت و اندیشمندان ایرانی برای اینکه بتوانند با دیگر اندیشمندان سرزمینهای اسلامی ارتباط داشته باشند کتابهایشان را به زبان عربی می نوشتند و این گونه شد که زبان عربی به زبان علمی سرزمین های اسلامی تبدیل شد و از این راه هم ایرانیان واژه های نوینی را برای خود زبان عربی ساختند و همان واژه هم وارد زبان فارسی شد. جلسه در ساعت ۱۹ به پایان رسید.دبیر جلسه برنامه ی جلسه ی آینده را به شکل زیر آگاهاند: دبیر : بردیا کتاب : سینا آزاده |
| ||||||
درود بر شما در این جلسه که سالروز دو سالانه گروه نیز بود در مورد دو سال گذشته گروه و کارهای انجام شده و مشکلات سپری شده صحبت شد. کتاب راز نوشته اشو را سینا معرفی کرد. ایمان از اعضای قدیمی گروه از کتاب شازده کوچولو چند جمله خواند و در مورد بخش های مختلف آن صحبت شد. شاد و سربلند باشید |
| ||||||
درود بر انسان جلسه گروه نیک اندیشان به ترتیب گرد هم آمدن سینا – بردیا و مهرناز به دبیری بردیا آغاز گردید. بردیا به ریشه ی تعیین ۱۰۰ شتر برای دیه هر انسان پرداخت و به داستان آن اشاره کرد. در ادامه بردیا کتاب “تاریخ ادیان در دین های جهان” را معرفی کرد. و پس از معرفی این کتاب درباره ی “دین ” صحبت شد. دبیر : سینا کتاب : سینا سخن زیبا : سینا شاگرد و آموزگار هم باشیم و شاد |
| ||||||
صورتجلسه هفتگی جلسه با حضور سینا ِ مهرناز ِ مهرداد و بردیا اغاز شد به دبیری مهرناز آغاز شد. با توجه به اینکه “مهرداد”عضو جدید گروه نیک اندیشان بودند ِدر ابتدای جلسه چند دقیقه ای به معرفی حاضران در جلسه گذشت. سپس بردیا کتاب “خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ” نوشته “دکتر محمد جواد مشکور” را معرفی کردند. کتاب خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ ، نموداری کامل از ادیان را ارائه می دهد که در آن به مفاهیمی چون : دین ِفرقه ِمذهب و سنت به خوبی پرداخته شده است.شرح ادیان مختلف با توجه به سلسله مراتب انها نیز به شایستگی در آن بیان شده است.این کتاب شامل توضیح: دینهای آغازین(که مربوط به انسان شناسی بودند) ِ توتم پرستی(که همان ایمان و احترامی خاص برای چیزی مقدس و محترم قائل بودن است) ِ مزدیسنی(زرتشتی) ِ دینهای هندی ِ بودایی و … میباشد. شایان ذکر است که با توجه به مطالب گسترده کتاب خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ و زمان محدود برای بیان آن ِ ادامه توضیحات مربوط به این کتاب به جلسه ی اینده موکول شد. سخنان نغزسپس سینا سخنان نغز را بیان کرد ِ سخنانی چون: اگر بتوانید چیزی را تصور کنید میتوانید به آن برسید.اگر بتوانید رویایش را ببینید ِمیتوانید با آن یکی شوید. کسی که می خواهد میوه بخورد باید از درخت بالا برود. اغلب فرصتها در خانه ی ما را می کوبند ِاما تا وقتی بخواهید زنجیر پشت در را باز کنید ِدو عدد قفلی را که به در زده اید ِ باز کنید و دزدگیر را خاموش کنید ِدیگر خیلی دیر است. قبل از آنکه تشنه بشوید چاه را بکنید. شما نمی توانید شانسی گل بزنید ِبلکه باید خودتان را برای بازی و گل زدن آماده کنید. برادر که در بند خویش است ِنه برادر و نه خویش است. درهای فرصت هرگز گشوده نمیشوند ِمگر شما قدری آنها را هل بدهید. بحث آزادو پس از آن بحث آزاد پیرامون موضوع “دانش و آگاهی” آغاز شد که البته مقوله ی سومی به نام “بینش” و ارتباط آن با دانش و اگاهی مورد برسی قرار گرفت. دوستان تعاریف خود را بیان کردند. تعاریفی چون: نظر ۱ : دانش از راه مطالعه و … بدست می آید به توسط بینشی که از گذشته داریم ، با اندیشیدن در مورد دانش بدست آمده به یک آگاهی می رسیم. نظر ۲ : دین از وجدان و اخلاق تشکیل شده که می توان وچدان را به تعبیری آگاهی و اخلاق را به تعبیری دانش قلمداد کرد. نظر ۳ : آگاهی و دانش با همدیگر متفاوت هستند ولی اختلاف آنها زیاد هم نیست.ما از راه مطالعه و گرد هم آمدن و … به آگاهی و دانش می رسیم و با تحلیل کردن این آگاهی و دانش می توانیم به آگاهی ها و دانشهای دیگری برسیم و آگاهی و دانش اولیه را افزایش دهیم.و مهمتر از خود آگاهی و دانش، کرداری کردن این آگاهی ها و دانشها در سوی مثبت یا سوی منفی می باشد. برنامه ی جلسه آینده : دبیر : بردیا سخن زیبا : بردیا کتاب : بردیا |
| ||||||
نشست هفته با حضور مهرناز، سینا ، ایمان و بردیا در ساعت ۶ به دبیری سینا رسمیت یافت. مهرنازکتاب ” نیمه تاریک وجود” نوشته ” دبی فورد” را معرفی کرد. در کتاب نیمه تاریک وجود در مورد خصلت ها و دلیل رفتارهای انسان در دو شاخهء ” سایه ها” و ” فرافکنی ها” بررسی شده بود. به طور خلاصه ” سایه ها” خصلت های سکوب شده و ” فرافکنی ها” خصلت هایی که به دیگران نسبت داده می شوند هستند. مهرناز از کتاب نیمه تاریک وجود تمرینی را برای اعضا گروه پیشنهاد کرد ، به این صورت که؛ سه شخص را در نظر بگیریم و از هر یک از این سه شخص، سه خ این کتابصلت و خصوصیت را مدنظر قرار دهیم، سپس این ۹ خصلت را به نوبت در جلوی آینه برای خود تکرار کنیم و بگوییم که من این خصلت را دارا می باشم، تا زمانی که مقاومت در برابر آن خصلت در ما از بین برود و تکرار آن برایمان سخت نباشد. سخنان نغزبردیا سخنان نغز را از کتاب ” خلاصه ادیان” چنین خواند؛ – تو که هنوز زندگی را نشناخته ای ، مرگ و پس از مرگ را چگونه خواهی شناخت؟ – مرد بزرگ اگر وقار و خویشتن داری را فرو بگذارد، خرد و احترام را از دست می دهد. – طبیعی رفتار کردن بهترین شیوهء آداب دانی است. – اگر می دانی پایداری کن و اگر نمی دانی بگو نمی دانم ، نشان دانش اینست. – حسن معاشرت است که همسایگی را شیرین می کند. – مرد بزرگ دیر وعده می دهد و زود به وعده وفا می کند. – مردان بزرگ کم می گویند و بسیار می کوشند. – با دیگران نباید زیاد خودمانی شوی تا موجب کدورت نگردی. – انسان کامل دارای پنج خصلت است: عزت نفس و علو همت، خلوص نیت، شوق و اخلاص عمل ، حسن سلوک، حکمتی که شک و گمان بار نیاورد. بردیا متذکر شد که البته منظور از مردان بزرگ قید شده در این جملات، انسان های بزرگ ، زنان و مردان بزرگ هر دو را شامل است. بحث آزاددر ادامه یک پذیرایی از خود انجام شد و به موضوع بحث ازاد پرداختیم. موضوع بحث آزاد ” عقده ها و روش های روبرو شدن با آن ها ” بود. جملاتی که دوستان قید کردند و مهرناز از کتاب ” عقده ها” نوشته ” هانس دیکمن” برای اعضا خواند بسیار در درک مفهوم عقده ها چگونگی روبرو شدن با آن ها مفید بودند. – عقده ها را بپذیریم و با وجود آنها ، بدون سرکوب آنها به راه خود ادامه دهیم. – عقده ها با پذیرش و نه سرکوب ، از ناخودآگاه به خودآگاه می آیند و به مرور از بین می روند. – عقده ها را با شناخت و ارضا آنها می توان کمرنگ کرد. برای نشست هفته آینده مهرناز دبیر خواهد بود، بردیا کتاب معرفی خواهد کرد. سینا سخن نغز خواهد خواند و موضوع بحث ” دانش و آگاهی” خواهد بود. شاد و آگاه باشیم. سینا |
| ||||||
جلسه در ساعت ۵:۴۵ با حضور سینا ، بردیا ، پویا و مهرناز شروع شد در آغاز سینا کتاب سرود رستگاری اثر منظوم “داتا تریا” را معرفی کرد اسم اصلی کتاب “آوا دوتا گیتا ” است. کتاب سرود رستگاری به یگانگی کل وجود اشاره دارد. بعد پویا سخن نغز را مطرح کرد ۱- شخص نادان یک درخت را همان گونه نمی بیند که یک دانا می بیند. (ویلیام بلیک) ۲- تمام آرزو ها ، آوازها ، رنج ها ، لذات ، بدی ها و خوبی ها ، همه به هم جهان را تشکیل می دهند. و همه به هم جویبار حوادث و آوای زندگی را می سازند.(هرمان هسه) ۳- دنیایی که مشاهده می کنیم توهمی بیش نیست و زائیده توصیفی است که از روز اول برایمان نقل کرده اند. اگر تلاش کنیم آن را با اندیشه و اراده خویش بشناسیم متوجه خواهیم شد که نه چندان وجود خارجی دارد و نه چندان غیر واقعی است. (دن خوان) بحث آزادو بعد حاضرین به بحث آزاد با موضوع “عقده های ناگشوده” پرداختند. و به این نتایج رسیدند. عقده ها را بپذیریم و بعد به دنبال راه های آن ها بگردیم. ما و عقده هایمان همدیگر را همچون هشت پایی بند کرده ایم . ما با پنهان کردن ، نپذیرفتن و سرکوب کردن عقده هایمان ، آن ها را در بند کرده ایم . و عقده هایمان هم با درگیر کردن ذهن ما به خودشان ما را در بند کرده اند. با ارضا کردن و پرداختن به عقده ها آن ها را رها کنیم تا آن ها هم ما و ذهن ما را رها کنند. عقده ها را سرکوب نکنیم تا آن ها هم ما و زندگی ما را سرکوب و ویران نکنند
ادامه بحث به هفته آینده موکول شد.
جلسه در ساعت ۷:۴۵ خاتمه یافت.
جلسه آینده ، سینا دبیر خواهد بود. بردیا سخن نغز می گوید. مهرناز کتاب معرفی می کند موضوع بحث آزاد هم ، ادامه عقده های ناگشوده خواهد بود |