اعتماد به نفس (اسمايلز)

اعتماد به نفس (اسمایلز)

قیمت و ارزش هر کشوری متوقف بر افراد آن کشور است.[۱]

ما به قوانین بیش از اندازه لزوم اهمیت می دهیم و به انسان کمتر.[۲]

=====================================

از کتاب اعتماد به نفس

نوشته ی ساموئل اسمایلز

برگردان علی دشتی

به کوشش دکتر مهدی ماحوزی

=====================================

[۱] – جون استوارت میل Mell یکی از فلاسفه مشهور انگلیس است ۱۸۶۰.

[۲] – دزراییلی Desraeli (ارل بنکسفیلد دزراییلی) یکی از مشهورترین مردان سیاست انگلیس است که ملقب به «کبیر» نیز می باشد ۱۸۰۴-۱۸۸۱.

نویسنده: بردیا

مسئوليت فردی و سازمانی

مسئولیت فردی و سازمانی

از کودکی و جوانی و از سنین بسیار پایین عادت می کنیم در مسایل دور و برمان مسئول نباشیم. خوب معلوم است حالا اگر از لابلای همین عادت ها رفتیم روی صندلی مسئولیت یک سازمانی نشستیم ، وقتی عمری عادت کرده ایم که مسئول نباشیم چطور انتظار دارید در جایگاه سرپرستی ابراز مسئولیت کنیم؟ اگر هم بکنیم فقط تا مرز رفع تکلیف است.

=====================================

از کتاب “چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی”

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

=====================================

نویسنده: بردیا

من یا ام؟

من یا ام؟

به جایی خواهی رسید که نفس احساس« من » ( I ) ، خواهد مرد؛ ولی احساس« ام» یا هستم (am) نخواهد مرد. در« من هستم» ، یا « منم» (I am) ، دو چیز وجود دارد : « من » نفس است، و «ام» یا «هستم» بودش (asmita) است – احساس وجود ، احساس بودن. پس در این مرحله «من» می میرد ، ولی بودن ، «ام» ، می ماند-

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

نویسنده: بردیا

مراقبه لبخند

مراقبه لبخند از اوشو

زمان انجام این مراقبه لبخند : هر وقت نشستید و کاری ندارید

دستور:

مرحله اول: از دهان تنفس کنید

خود را ریلکس کرده و بگذارید تا قدری دهانتان باز باشد. شروع به تنفس از راه دهان کنید ولی نه خیلی عمیق. فقط بگذارید تا با نفس کشیدن، در بدنتان احساس سبکی کنید. این کار را برای مدتی انجام دهید. تا وقتی احساس کنید نفستان سبک شده است و فک پایینی کاملا شل و ریلکس است.

مرحله دوم: لبخند را حس کنید

در این موقع، یک لبخند را در درون خود احساس کنید. نه روی صورت بلکه در تمام وجودتان. حتماً هم می توانید این کار را انجام دهید. این لبخند قرار نیست روی صورت شما قرار بگیرد. این لبخند یک لبخند درونی است که در تمام وجودتان رخنه می کند. نمی توان خیلی آن را توضیح داد، باید سعی کنید تا بتوانید آن را حس کنید. مثل این است که شکمتان در حال لبخند زدن است. این لبخند خیلی نرم و لطیف است. مثل اینکه یک گل رز در درون شکمتان در حال باز شدن است و رایحه خودش را در تمام بدن پخش می کند.

اگر بتوانید این تمرین را مرتب انجام دهید و آن را کاملاً حس کنید در تمام شبانه روز خوشحال خواهید بود. هروقت هم احساس کردید که آن شادی را گم کردید، چشمانتان را ببندید و دوباره همان لبخند را در درونتان پیدا کنید. هروقت که بخواهید می توانید.

اوشو: کتاب ” همین است”

ترجمه رضا صادقی- خرداد هشتاد و یک

انسان خفته

انسان خفته

انسان خفته و خوابگرد نمی تواند مورد اعتماد باشد. این دنیای ما ، همه اش دنیای خفتگان است؛ این همه سرگشتگی ، این همه تضاد، این همه نزاع ، این همه آشوب از همین روست. همه ی اینها ساخته و پرداخته ی آدمهای خفته و خوابیده و ناآگاه است.

بین انسان خفته و بیدار تفاوت مهم دیگری هم هست که باید به خاطر بسپاریم. انسان خفته نمی داند چه می کند. بنابراین همیشه می کوشد تا به دیگران نشان دهد که وی چنین است یا چنان. این تلاش همیشگی اوست؛ به هزار راه می کوشد تا خود را اثبات برساند. پاره ای وقتها از نردبان سیاست بالا می رود و چنین اعلام می دارد : « من چنین و چنانم.» برخی اوقات خانه ای می سازد و دارایی خود را به نمایش می گذارد، یا از کوهی بالا می رود و قدرت خویش را به رخ می کشد. وی به همه راه برای اثبات خود تلاش می کند. و در همه ی این تلاش و کوشش ، وی در حقیقت ( به درستی) ناآگاهانه و فارغ از شناخت تقلا می کند تا برای خودش دریابد که کیست. او خود نمی داند کیست.

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

نویسنده: بردیا

نادانان همه چيز دان

نادانان همه چیز دان

نادانان همه چیز دان: دو ماشین با هم در خیابان تصادف می کنند ببینید چقدر آدم با چقدر اظهار نظر دورش جمع می شوند! همه آگاه اند و کارشناس!!!

=====================================

از کتاب “چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی”

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

=====================================

نویسنده: بردیا

وقتی تصمیم گیری سخت می شود

وقتی تصمیم گیری سخت می شود

هنگام عصر با خود عهد می بندیم که چهار صبح بیدار شویم. وقتی چهار صبح است و زنگ ساعت هم خاموش شده ، می گوییم نیازی نیست به این زودی بیدار شویم. سپس ، دوباره سوگند و قسم می خوریم که باز هم همچون دیروز با خود عهد بسته و عهد خویش را نگه داریم. این شگفت انگیز است که یک آدم عصر روی ساعت چهار صبح تصمیم می گیرد و صبح از آن تصمیم منصرف می شود! آن وقت ، آنچه که ساعت چهار صبح تصمیم گرفته شده، پیش از ساعت شش دوباره تغییر می کند؛ و آنچه که ساعت شش تصمیم گرفته شده ، پیش از عصر عوض می شود؛ و در این بین هم یک هزار بار تغییر می کند.

این تصمیم ها، این فکرها ، از وضعیت خواب آلوده ی ما می آیند. این تصمیم ها درست همچون رویا هستند : همچون حباب ، بزرگ شده و می ترکند. در پس آنها فردی بیدار وجود ندارد. فردی آگاه ، سرزنده و هشیار در کار نیست.

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

نویسنده: بردیا

ملت قهرمان دار و بی قهرمان

وقتی گالیله را برای استغفار « کلیسا پسند»!! به محاکمه می بردند ، تمامی پیروان و شاگردانش با دلهره و اضطراب در پشت درب های بسته مدتها به انتظار صف کشیده بودند که استادشان و بزرگشان ، رهبر فکری شان علی رغم فشارهای طاقت فرسا…!! داخل دادگاه سربلند و سرافراز ، با گامهای استوار پای به بیرون نهد و بگوید… زمین هنوز می چرخد.{۱} اما دریغ که استاد سرافکنده و پژمرده ، رنجوراز فشارهای تحمل کرده ، سر به زیر از ابراز آن چه که خود هرگز به آن ایمان نداشت، آرام و آهسته به خواندن استغفارنامه! برای همه آن چه که بر خلاف عقیده کلسیا تا به امروز گفته بود پرداخت… از شاگردان یکی فریاد زد : « بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد.» و در این جا برتولد برشت از قول گالیله چه زیبا می گوید : « بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد.»

———————————————-

۱- اشاره به نظریه گالیله دارد که می گوید زمین به دور خورشید می چرخد که باور کلیسایی آن دوران را که می گفت این خورشید است که به دور زمین می گردد! را رد می کرد.

=====================================

از کتاب “چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی”

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

 

نویسنده: بردیا

چرا درمانده ايم؟

نه نمی دونم! بلد نیستم! چرا درمانده ایم؟

چرا درمانده ایم؟

سر خیابانی ، با حالت یک کم سرگردان بایستید و از ده نفر رهگذر نشانی کوچه ای را که در آن محل اصلا وجود ندارد و خودتان اسم خلق الساعه ای برای آن فرض کرده اید سوال کنید. نتیجه اش را همان بهتر است برای خودتان نگاه دارید… از این ده نفر به ندرت دو یا سه نفر با استحکام می گوید نمی دانم. بقیه هر طور هست سعی خواهند کرد یک جوری کمک کنند.

ممکن است به من ایراد بگیرند که این از سر مهربانی خلق ا… است و نه احساس ارضا کردن خودشان. پاسخشان را در همان فرض طرح اولیه یعنی بر واهی بودن نام کوچه داده ام. من بارها تجربه کرده ام درب ماشین را کاملا نبندید بگذارید به اصطلاح یک کم هوا خور داشته باشد. ببینید چند نفر با چراغ ، بوق ، و حتی جلو پیچیدن به شما اعلام می کنند ، درب ماشینتان باز است و یا چراغتان روشن مانده. لابد می گویید این از حس فداکاریشان سرچشمه می گیرد. بسیار خوب، می گذارم جوابتان را آن وقتی بدهم که می خواهید از یک خیابان فرعی وارد اصلی بشوید. دریغ از یکی از همین خیل فداکارها که با اندکی گذشت بگذارد شما هم به کارتان برسید.دریغ.

شما در جامعه ای زندگی می کنید که کلمه ی “نمی دانم” و ” بلد نیستم” کمتر از هر کلمه دیگری به گوشتان می خورد. چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی دانند به دنبال دانستن خواهند رفت… مگر ممکن است؟

=====================================

از کتاب چرا درمانده ایم؟ جامعه شناسی خودمانی

نوشته حسن نراقی

چاپ نخست : ۱۳۸۰

چاپ دهم : ۱۳۸۳ ( من این چاپش رو دارم)

چاپ ؟؟ : ۱۳۸۴

=====================================

نویسنده: بردیا

دختران خوشگل

دختران خوشگل

دو پیرمرد در پیاده رو قدم می زدند. دو مرد جوان و خوش تیپ از رو برو می آمدند.

یکی از پیرمردها در حالی که به پسرها نگاه می کرد گفت: چه دختران خوشگلی!

پیرمرد دیگر بعد از اینکه با تعجب بسیار، پیرمرد همراهش را نگاه کرد و دوباره به پسرهای خوش تیپ نگاه کرد، گفت:

– این ها که مردان جوان خوش تیپی هستند، دختر که نیستند!!!!!! مثل اینکه چشمت مشکل پیدا کرده یا عقلت طوری شده!

پیرمرد اول گفت: اینها رو نمی گم ، دخترهای پشت سرمون رو می گم.

پیرمرد دوم با تعجب در حالی که نیم نگاهی به پشت سرش می انداخت گفت:

– تو که به این پسرها نگاه می کردی ، کی پشت سرت رو نگاه کردی؟

پیرمرد اول گفت: من از حالت چشمان این پسرهای خوشتیپ پی بردم که دختران خوشگلی پشت سر ما هستند.

نکته ۱ : افراد با تجربه پشت سرشان را هم می بینند.

نکته ۲ : افراد هم سن ، تجربه یکسان ندارند، تجربه افراد بسته به دقت آنها در مسائل است.

 

نویسنده: سینا یاوریان