هدف نیک انديشان چیست (نوشته ایمان)

هدف نیک اندیشان چیست (نوشته ایمان)

نیکی چیست؟

در واقع سئوال را می توان اینگونه مطرح کرد که بدی چیست؟ بدی یا نیکی دو امر نسبی هستند که در شرایط مختلف تعابیر و تعاریف متفاوت دارند.

در شرایط فعلی و در جامعه ما نیکی به عملی گفته می شود که آدمی را به سوی تعالی به پیش ببرد. بالتبع هرعملی که مانع رسیدن به تعالی شود، در زمره افعال بد، قرار می گیرد. قابل ذکر است که اعمال بیهوده نیز جز اینگونه افعال هستند زیرا در واقع، باعث اتلاف اوقاتی می شوند که انسان می تواند از آنها جهت رسیدن به تعالی بهره گیرد.

اندیشه چیست؟

اندیشه، در واقع همان فکر و ذهن و تصویر ذهنی انسانهاست. اندیشه همان چراغ ذهنی آدمیان است که در زمان کنونی، در اکثر موارد خاموش است و گاهی – و فقط گاهی – به سبب تلنگر یا شوکهای زود گذری، به طور موقت روشن می شود و پس از مدتی، دوباره به حالت غیرفعال و خاموش خویش بازمیگردد. برای فعال بودن و یا روشن بودن همیشگی این چراغ، باید همواره به دنبال کسب آگاهی بود. در واقع برای هر عملی کوچکی، “چرایی” آن عمل مطرح شود. ذکر این نکته ضروریست که اندیشه به خودی خود نمی تواند به تعالی بشر کمک کند، بلکه تنها با همراهی “عمل” است که می تواند گامی در جهت تکامل آدمی بردارد.

نیک اندیشی چیست؟

نیک اندیشی، یک هدف و در عین حال یک وسیله است. هدفی برای خودشناسی و خودسازی و وسیله ای برای رسیدن به هدف نهایی که همان تعالی خویشتن است، می باشد.

برای رسیدن به نیک اندیشی باید این نکته را همواره به خاطر داشت که هیچکدام از ما، انسانها، کامل نبوده و نیستیم و نیازمند این نکته هستیم که به کمک یکدیگر در جهت تعالی خویشتن گام برداریم.

نیک اندیشان، افرادی هستند که در جهت روشن نگاه داشتن چراغ ذهنی اندیشه تلاش می کنند و در پس آن، این حقیقت را می پذیرند که برای رسیدن به تعالی باید تلاش کرد و یا به عبارت بهتر باید عمل کرد.

هدف نیک اندیشان چیست؟

هدف نیک اندیشان، رسیدن به تعالی خود و خویشتن است. هدف، احساس آرامش فکری در زندگی است.

در این گروه، هر کس به نوبه خود برای رسیدن به تعالی خویشتن تلاش می کند تا به تکامل نزدیکتر شود. در مرحله بعد این خود می تواند به صورت الگوی مناسبی برای افراد گروه و اطرافیان فرد باشد، که به صورت ناخواسته پیش می آید. در این مرحله “خویشتن” برای لحظه ای هر چند کوتاه، چراغ ذهنی اندیشه دیگران را روشن می کند و آنان را وادار به تفکر می کند.

در مرحله آخر با گسترش هدف که همان “تعالی خویشتن” باشد، جامعه انسانی به طور ناخودآگاه به سطح درک بالاتری می رسد و این هدف با نفوذ به تمام زیرساختهای جامعه، آدمیان را از خویشتن وجودی هر فرد و چراغ اندیشه و قدرت تاثیرگذاری بالای او آگاه می کند.

نویسنده : سینا

مهر می ورزیم

مهر می ورزیم

من می اندیشم پس هستم

دکارت

من طغیان می کنم پس هستم

کامو

مهر می ورزیم…

جامِ دریا از شرابِ بوسه ی خورشید لبریز است،

جنگلِ شب تا سحر تن شسته در باران،

خیال انگیز!

ما ، به قدرِ جامِ چشمانِ خود، از افسون این خمخانه

سر مستیم

در من این احساس :

مهر می ورزیم ،

پس هستیم!

==================================

از فریدون مشیری

از کتاب شعرِ مرواریدِ مهر

چاپِ هفتم پاییز ۱۳۷۵ خورشیدی

نویسنده : بردیا

خط سوم-79آ - کودکی شمس

خط سوم-۷۹آ – کودکی شمس

شمس ، به زودی امکان روشن بینیو استعداد کشف و بینشمندی ، و … را در خود احساس می کند. تنها در آغاز می پندارد که کودکان دیگر نیز همه ، مانند اویند . لیکن به زودی ، به تفاوت و امتیاز خود نسبت به آنان پی می برد.

این تجربه ها و خاطره ها ، در ذهن شمس ، نقش می بندد ،‌ و از همان کودکی وی را ،‌ خود برتر بین و خودآگاه ، می سازد . نا جاییکه در برابر شگفتی پدر خود ، از دگرگونی خویش ،‌ به وی می گوید :

– تو مانند مرغ خانگی هستی که زیر او ،‌ در میان چندین تخم مرغ ، یکی دو تخم مرغابی نهاده باشند ! جوجگان چون ، به در آیند ، همه به سوی آب می روند . لیکن جوجه مرغابی ، بر روی آب می رود ، و مرغ ماکیان ، و جوجگان دیگر ، همه بر کنار آب ، فرو در می مانند !

اکنون ای پدر ، من آن جوجه مرغابی ام که مّرکّبش دریای شناخت و آگاهی ست :

« ظن و حال من ، اینست :

– اگر تو از منی ؟

– یا من از تو ؟

– در آ ! در این آب دریا !

– و اگر نه ، برو بّرِ مرغان خانگی ! »

پدر شمس ، تنها با حیرت و تاثر ، در پاسخ فرزند ، می گوید :

« با دوست چنین کنی ، به دشمن چه کنی ؟ »

=====================================================

برگرفته از کتاب « خط سوم »

درباره ی شخصیت ، سخنان ، و اندیشه ی شمسِ تبریزی

نوشته یا گردآوری شده به وسیله ی دکتر ناصر الدین صاحب زمانی

چاپ نخست : مرداد ۱۳۵۱

چاپ هفدهم : نوروز ۱۳۸۰

نویسنده : بردیا

یکی از ده ها واکنش نسبت به کتاب خط سوم-خط سوم- 14آ

یکی از ده ها واکنش نسبت به کتاب خط سوم

ندانی که ارباب معنی چه اند ؟

– بزرگان جانند و ، چون بچه اند !

ز دریای آزادگی،‌ خورده قوت –

فرو خفته فریادشان ، در سکوت !

عقابند و ، بنشسته بر تیغ کوه ،

به معنا : – بزرگی / به صورت : – شکوه!

بگیرد از ایشان ،‌ جهان ، جان نو –

که در اوج کفرند ، ز ایمان نو !

نه دریا – که بیرون ز جذر و مدند ،

جهانی ،‌ در آنسوی نیک و ، بدند !

عیان دیده ،‌ نا دیده را چشمشان ،

بیرزد به سد آشتی – خشمشان !

به یک لحظه ،‌ هم شادی و ،‌ هم غمند ،

شگفتا ! – که هم زخم و ، هم مرهمند !

ورای کتب ، گفته نغزشان –

کتب خانه ی خاک ، در مغزشان !

چو دُر یتیم اند ، اندر لفاف

چو آب حیاتند و ،‌ عنقای قاف !

نه چون گاو و ،‌ خر ، بر زمین می چرند –

که خود بر فراز زمان ، می پرند!

نگنجد ، مر مردمان را ، به فهم ،

نیابند ، چون « بی نهایت !» ، به وهم!

افق – تا – افق ، موم ،‌ در دستشان ،

سپهر سخن ،‌ زیر انگشتشان !

غریبان خاک اند ‌، و افلاکی اند ،

چو حلاج ، زی دار افراخته ،

بیایند و ، می میرند – نشناخته !

چو زیشان ، تهی گشت ، کاشانه شان ،

بپیچد در آفاق – افسانه شان !

جهانی ! – ز مخلوق و ، خالق ، گم اند ،

عزیز من ایشان « خط سوم » اند !

=====================================================

شادروان : فخرالدین مزارعی (۱۳۶۵- ۱۳۱۰ / ۱۹۸۶ – ۱۹۳۱)

لوس آنجلس – کالیفرنیا ۱۳۶۲ / ۱۹۸۳

برگرفته از کتاب « خط سوم »

درباره ی شخصیت ، سخنان ، و اندیشه ی شمسِ تبریزی

نوشته یا گردآوری شده به وسیله ی دکتر ناصر الدین صاحب زمانی

چاپ نخست : مرداد ۱۳۵۱

چاپ هفدهم : نوروز ۱۳۸۰

نویسنده : بردیا

آزادی و آبادی

آزادی و آبادی

” فرانسوآ میتران” رهبر حزب سوسیالیست فرانسه که در سال ۱۹۸۰ به یاری همه حزب های چپ ، برای مدت ۷ سال به رییس جمهوری فرانسه برگزیده شد و علا رغم (علی رغم) سرطان پروستات بار دوم به همین سمت برگزیده شد و در مجموع ۱۴ سال در راس هرم قدرت جمهوری فرانسه قرار داشت ،‌ در زمینه ی آزادی و آبادی نظریه جالبی داشت ، که هر ۲۵ کشور امروز عضو اتحادیه اروپا از آن پیروی می کنند. میتران که خاکستر کالبد سوخته ی وی در شیشه در یک دهکده دور افتاده ی فرانسه نگه داری می شود ،‌ به این باور داشت که :

آزادی و فضای باز در جامعه بدون آبادی و پیشرفت دوام ندارد.

آبادی و پیشرفت بدون آزادی و فضای باز دوام ندارد.

این دو با هم زوج پایدارند و هر یک به تنهایی نمی تواند یگانگی ، یکپارچگی و پویایی جامعه را تضمین کند. همه ی کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا که امروز توانسته اند آمریکا را تا حدودی مهار کنند آزادی و آبادی را همزمان دارند.

ناپلئون اول امپراطور پر قدرت فرانسه که زمانی اروپا زیر نعل و سم اسب او می لرزید در آغاز سده نوزدهم در جزیره ی دور افتاده ی سنت هلن (آفریقا) و در نهایت غم و اندوه جان سپرد. او فرانسه ی بدبخت و گدا را به اوج قدرت رساند. هنوز قانون های مدنی زمان او در فرانسه اجرا می شود. هزاران کیلومتر راه کشید ، سدها سد زد ، کارخانه ها یی در پی جان گرفتند ، روستاها آباد شد. ولی امروز پس از ۲۰۰ سال ملت فرانسه او را یک دیکتاتور می داند که پر قدرت ترین شبکه پلیسی را داشت.

با همه ی آبادانی که ناپلئون در حق ملت فرانسه روا داشت امروز فرانسویان می گویند : عطایش را به لقایش بخشیدیم که او انقلاب کبیر فرانسه را که منادی حقوق بشر و آزادی اندیشه در قرن هجدهم بود در اروپا بسیار و بسیار بد نام کرد. ناپلئون انقلاب فرانسه را از محتوای آن که آزادی بود خالی کرد. و اما سال ها پس از این ، ناپلئون سوم به همین درد مبتلا شد. ناپلئون سوم با رای مردم به ریاست جمهوری فرانسه برگزیده شد ولی در سال ۱۸۵۰ با یک کودتای نظامی آزادی را منکوب کرد. مردان بزرگی چون ویکتور هوگو که نماد شعور و آزادی ملت بود تبعید کرد. این امپراطور مستبد به کمک یکی از وزیران پر قدرت خود ” هوسمن ” پاریسِ زیبا را به وجود آورد ، هزاران کیلومتر راه آهن کشید و در انقلاب صنعتی خیزش بزرگی داشت اما در روزگار ما به سختی کوره راهی در فرانسه به نام اش می بینید!

آزادی و آبادی جدا از هم نیستند

============================

برگرفته از ماهنامه ی گزارش

شماره ی ۱۶۲

برگ های ۱۷ و ۱۸

نویسنده : بردیا

 

در آستانه – ۱۷

باید اِستاد و فرود آمد

بر آستانِ دری که کوبه ندارد،

چرا که اگر بگاه آمده باشی دربان به انتظار توست و

اگر بی گاه

به در کوفتن ات پاسخی نمی آید.

کوتاه است در،

پس آن به که فروتن باشی.

آئینه ای نیک پرداخته توانی بود

آن جا

تا آراستگی را

پیش از در آمدن

در خود نظری کنی

هر چند که غلغله یِ آن سویِ در زاده یِ توهمِ توست نه انبوهی یِ مهمانان،

که آن جا

تو را

کسی به انتظار نیست.

که آن جا

جنبش شاید،

اما جنبنده یی در کار نیست :

نه ارواح و نه اشباح و نه قدیسانِ کافورینه به کف

نه عفریتانِ آتشین گاو سر به مشت

نه شیطانِ بهتان خورده با کلاه بوقی یِ منگوله دارش

نه ملغمه یِ بی قانونِ مطلق های متنافی.-

تنها تو

آن موجودیتِ مطلقی،

موجودیت محض،

چرا که در غیابِ خود ادامه می یابی و غیاب ات

حضورِ قاطعِ اعجاز است.

گذارت از آستانه یِ ناگزیر

فروچکیدنِ قطره یِ قطرانی است در نامتناهی یِ ظلمات:

«-دریغا

ای کاش ای کاش

قضاوتی قضاوتی قضاوتی

در کار می بود!» –

شاید اگرت توانِ شنفتن بود

پژواک آوازِ فروچکیدنِ خود را در تالارِ خاموشِ کهکشان های بی خورشید –

چون هُرَستِ آوارِ دریغ

می شنیدی :

« – کاش کی کاش کی

داوری داوری داوری

در کار در کار در کار در کار … »

اما داوری آن سویِ در نشسته است، بی ردایِ‌ شومِ قاضیان.

ذات اش درایت و انصاف

هیات اش زمان. –

و خاطره ات تا جاودانِ جاویدان در گذرگاهِ ادوار داوری خواهد شد.

بدرود!

بدرود! (چنین گوید بامدادِ شاعر 🙂

رقصان می گذرم از آستانه یِ اجبار

شادمانه و شاکر

از بیرون به درون آمدم :

از منظر

به نظاره به ناظر. –

نه به هیاتِ گیاهی نه به هیاتِ پروانه ئی نه به هیاتِ سنگی نه به هیاتِ برکه ئی، –

من به هیات « ما » زاده شدم

به هیات پر شکوهِ انسان

تا در بهارِ گیاه به تماشایِ رنگین کمانِ پروانه بنشینم

غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم

تا شریطه یِ خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار

بیرون است.

انسان زاده شدن تجسدِ وظیفه بود :

توانِ دوست داشتن و دوست داشته شدن

توانِ شنفتن

توانِ دیدن و گفتن

توانِ اندُهگین و شادمان شدن

توانِ خندیدن به وسعتِ دل،‌ توانِ گریستن از سُویدایِ جان

توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شکوه ناکِ فروتنی

توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت

و توانِ غمناکِ تحملِ تنهائی

تنهائی

تنهائی

تنهائی یِ‌ عریان.

انسان

دشواری یِ وظیفه است.

دستانِ بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در بر کشم

هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده

هر بَدرِ‌ کامل و هر پَگاهِ دیگر

هر قله و هر درخت و هر انسانِ دیگر را.

رخصت زیستن را دست بسته دهان بسته گذشتم دست و دهان بسته گذشتیم

و منظر جهان را

تنها

از رخنه ی تنگ چشمه یِ‌ حصارِ شرارت دیدیم و اکنون

آنک درِ کوتاهِ بی کوبه در برابر و

آنک اشارتِ دربانِ منتظر! –

دالانِ تنگی را که در نوشته ام

به وداع

فراپشت می نگرم :

فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه بود

اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.

به جان منت پذیرم و حق گذارم!

(چنین گفت بامدادِ‌ خسته.)

۱۳۷۱.۰۸.۲۹

=========================

برگرفته از کتاب شعر « در آستانه »

احمد شاملو

نویسنده : بردیا

بهترين ويژگي هاي فرهنگ هاي جهان

بهترین ویژگی های فرهنگ های جهان

موضوع پر بار اندیشه بشر نیز درست است ،‌ که فرهنگ های گوناگون در گوشه و کنار دنیا گویای آن است. هیچیک از ما دقیقا نمی داند که درستی و راستی (واقعیت) کنونی تکامل(بزرگ شدن) بشری در کجا قرار دارد. هر فرهنگی در دنیا دیدگاهی اندک متفاوت و شیوه ی ویژه ای از درک و آگاهی دارد و برای به وجود آوردن کلیتی از کمال مطلوب باید بهترین ویژگی ها ی همه ی فرهنگ ها را تلفیق کرد.

از کتاب کشف و شهود دهم

ادامه ی کتاب پیشگویی های آسمانی

نوشته جیمز رد فیلد

نویسنده : بردیا

خرگوش وحشي - ترس و نترسي

خرگوش وحشی – ترس و نترسی

اگر مدت زیادی خرگوش وحشی را تماشا کنی متوجه می شوی که به درستی (واقعن) راه و چاه روبرو شدن با ترس را نشانمان می دهد، تا آنجا که پس از آن می توانیم بر آن چیره شویم و به خلاقیت و فراوانی نعمت برسیم. خرگوش کاملن نزدیک حیوان هایی زندگی می کند که از او تغذیه می کنند ، اما با این ترس کنار می آید و همانجا می ماند و با وجود این ، پر زاد و ولد و پر جنب و جوش و سرخوش است. هنگامی که خرگوش در زندگی و سر راه ما ظاهر و آشکار می شود ، این نشانه ای از پیدا کردن همان نگرش در درون ما است. این پیامی برای توست؛ حضور او به معنی این است که تو فرصت به یاد آوردن راه درمان خرگوش و نگاه ژرف به ترس خودت و فرا رفتن از آن را داری.

از کتاب کشف و شهود دهم

ادامه ی کتاب پیشگویی های آسمانی

نوشته جیمز رد فیلد

نویسنده : بردیا

جامعه

جامعه

جامعه

اگر کودکی به خودش واگذار شود بزرگ نمی شود

مادر پادرمیانی می کند و جامعه می شود

جامعه جاده ست

نمی شود دربست! روی دست انداز رفت

توی این بارانداز جنین تنهاست

و اگر سر برسد نه ماه

از دری که در پی دارد در تاریکی در می آید

بر چسب خوب و بد به او نمی آید

چون هر دو هست و هیچ کدام

خوبم! چطور؟ بدم؟ هر دوام! و هر دو یعنی یکی

یکی که هیچ… کدام آن ها نیست؟

در آگاهی خودم بزرگ شدم. پلی میان فکرهای همه اطرافم

و شهادت می دهم آمده ام شاهد…

مادر به راهی پدرم به سمتی دیگر

و هر عزیز و هر که آمد گفت این طرف

هنوز در همان چارراهم بی طرفم!

می توانم به هر چه گوش بسپارم و نشنوم

دارم به اطرافم نگاه می کنم و نمی بینم

ترن نیستم که روی ریل هی برود برگردد

رودخانه ام! در رحم خودم راه می روم جامعه آنجاست.

==========================

برگرفته از ماهنامه کارنامه شماره ۱۸

مطلب جامعه

نوشته علی عبد الرضایی

==========================

نویسنده: بردیا

راه درست

راه درست

آشو زرتشت می گوید :

” در دنیا فقط یک راه وجود دارد و آن راه ، راستی است.”

با دوستان که در مورد راه درست صحبت می کنیم ، همه صحبت از تعدد راه ها به تعداد افراد سخن می گوییم. اما این جمله از زرتشت به ما می گوید که همه راه ها از یک راه می گذرند و آن راستی است. یعنی راهی که در آن دروغ و ریا و دغلکاری نیست و صداقت و پاکی و راستی بر آن حاکم است. راه های درست راه هایی هستند که با هم این اشتراک بزرگ و مهم یعنی راستی را دارند .

آگاهی خود را ارتقا دهیم و شاد باشیم

نویسنده: سینا یاوریان