خوابگردها

خوابگردها

خوابگردها

کسی که بیدار است، چنین به نظر می رسد که بینا باشد؛ ولی عملا این طور نیست، چون در باطن و درون خفته است و خواب می بیند، و همه چیز هم در این وضعیت رویاست که تداوم می یابد. تو عصبانی و خشمگین می شوی ، بعد می گویی : « نمی دانم چطور عصبانی شدم؛ نمی خواستم خشمگین شوم.» یا می گویی : «مرا ببخش! نمی خواستم فحاشی کنم، یک لغزش زبان بود.» حرف زشتی زده یا کار زشتی کرده ای ، و این تویی که نیت آن حرف و کار را انکار می کنی. جنایتکار همیشه می گوید : « نمی خواستم بکشم. علی رغم میلم روی داد.»

این ثابت می کند که ما مثل یک آدم ماشینی کار می کنیم. چیزی می گوییم که نمی خواهیم بگوییم؛ کاری می کنیم که نمی خواهیم بکنیم.

آدم ماشینی یا یک خوابگرد نباش! یک انسان آگاه باش.

=============================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=============================================

نویسنده: بردیا

کتاب اراده آهنين

برشی از کتاب اراده آهنین

ما باید خود را وادار کنیم که هر موقع خواستیم کاری را انجام دهیم به عهده تعویق نیانداخته و بدون از دست دادن فرصت آنرا انجام داده، به انتها رسانیم، اعم از اینکه آن کار بزرگ یا کوچک باشد.

یگانه عاملی که مسبب کامیابی حقیقی می گردد، تعقیب مقصد است.

چیزی که بعد از عزم و اراده ، لازم است ، تعقیب مقصد و پافشاری در کار می باشد. {استقامت در کار}

شخصی که تعقیب مقصد دارد هیچگاه به فکر این نمی افتد که آیا موفقیت نصیب وی خواهد شد یا نه؟ تا به کمال مطلوب و هدف واقعی و مقصد اصلی نائل نشود ، از پای در نمی آید و نمی نشیند.

از کتاب اراده آهنین

همواره یادمان باشد که چیزی که امروز داریم شاید آرزوی دیروزمان بوده و بزرگ ترین آرزوی فردایمان باشد. پس همیشه سعی کنیم قدر چیزی که امروز داریم را خوب بدانیم.

نویسندخ: سینا یاوریان

خوابگردهای ناآگاه

خوابگردهای ناآگاه

خوابگردهای ناآگاه

مردم فعال به نظر می رسند. هنگامی که هر روز عصر به خانه می آیی. ماشین دم در می ماند؛ به هشتی که می رسی ، خواستار تنفس می شوی. خیال نکن که تمام این کارها را آگاهانه می کنی. همه ی اینها ناآگاهانه و به صرف نیروی عادت روی می دهد. این تنها در لحظه های خاص ، زمان وقوع مخاطرات بزرگ، است که به گزینش می پردازیم. هنگامی که خطر آنقدر زیاد باشد که خواب از چشم بپراند، بیدار می شویم. برای نمونه ، اگر کسی چاقویی روی سینه ات بگذارد ، سر ضرب آگاه می شوی . به استثنای این لحظه های نادر، در طول عمر مثل خوابگردها زندگی می کنیم.

نه زن چهره همسرش را دقیقا دیده و نه شوهر چهره ی همسرش را دقیقا نگریسته است. اگر شوهر بکوشد تا سیمای زنش را مجسم کند، توانا نخواهد بود چنان که باید (بایسته است) و شاید (شایسته است) از عهده برآید. خطهای چهره اش شروع به ناپدید شدن کرده و دشوار خواهد بود که بگویی این همان سیمایی است که وی طی سی سال اخیر دیده است. تو هرگز ندیده ای ، چون دیدن مستلزم وجود فردی بیدار در درون توست.

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=====================================

نویسنده: بردیا

از کتاب 7 بدن 7 چاکر

برشی از کتاب از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا

به این خاطر است که من پشتیبان و حامی مانتراها(۱) نیستم. تو می توانی مدام به نجوای آوم ، آوم ، آوم (Avm ، Avm) (2) ادامه دهی ؛ و می توانی یک جایگزین ذهنی برای « دل و درون» بیافرینی. این کار هیچ کمکی نخواهد کرد. این کار یک نیرنگ است. و تو می توانی برای سالها به آن نجوا ادامه دهی ؛ و می توانی صدای دروغینی در درون خود بیافرینی ، چنان که گویی « دل و درون» در حال سخن گفتن است – چنین نیست. برای شناخت « دل و درون» (قلب) تو آوم را زمزمه نمی کنی- تو فقط باید ساکت باشی. یک روز ناگهان مانترا در درون و دل تو شکفته می شود. یک روز ، وقتی در سکوت افتاده ای ، صدایی را می شنوی که از ناکجا می آید. آن صدا ، صدای سکوت درونی توست. درست مثل شبی ساکت که در آن صدایی مشخص و مسلم وجود دارد ، صدای سکوت ؛ دقیقا مثل همان ؛ درست مثل اینکه در سطحی بسیار بسیار ژرفتر ، صدایی در درون تو پدیدار می شود.

آن صدا بر می خیزد – و بگذار که دوباره و دوباره به تو یادآور شوم- چنین نیست که تو آن صدا را به درونت بیاوری؛ این گونه نیست که آوم ،آوم ،آوم را تکرار کنی. نه تو حتی یک کلمه هم به زبان نمی آوری. تو صرفا خاموشی. تو فقط ساکتی . و آن صدا مثل یک چشمه به بیرون سرازیر می شود… ناگهان شروع می کند به روان شدن ، ناگهان آنجاست. تو آن را می شنوی- تو آن را نمی گویی، تو آن را می شنوی.

————————————————————

۱- سخن و ذکری که پیروان برخی از ادیان برای یاد خدا یا هر منظور دیگری پیوسته با خود تکرار می کنند

۲- یک گونه ذکر دین هندویی

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=====================================

نویسنده: بردیا

در شان و لایق چیزی باشیم

در شان و لایق چیزی باشیم

شاید دلیل اینکه به چیزی یا شخصی که می خواهیم دست پیدا کنیم ، هنوز بعد از انتظار طولانی دست نیافته ایم ، این باشد که فکر می کنیم در حد آن هستیم و لیاقت آن چیز یا آن شخص را داریم ، در حالی که شاید لازم است که خود را ارتقا دهیم و خود را لایق آن شخص یا آن چیز کنیم تا بتوانیم آن را بدست آوریم.

نویسنده: سینا

آگاه بودن به بدن و وضعیت خود در هر آن و لحظه

به طور کامل از بدن مان آگاه نیستیم. هنگامی که راه می رویم، از این واقعیت که در حال راه رفتنیم ، به سختی آگاهیم. وقتی که ایستاده ایم ، از این واقعیت که در حال ایستادنیم ، به دشواری آگاهیم. حین خوردن نیز از این واقعیت که در حال خوردنیم ، به سختی آگاهیم. هر فعالیتی که با بدن می کنیم ، در ناآگاهی و ناهشیاری انجام می دهیم. درست همچون یک خوابگرد (کسی که در خواب راه می رود و به خود آگاه نیست).

پس از بدنت آگاه باش. با هر کنش کوچک که بدن انجام می دهد ، به آن توجه کن. باید در کل آنچه که می کنیم ، مراقب و سرتاپا توجه باشیم. همانطور که بودا می گفت : « وقتی که در طول جاده راه می روی ، آگاه باش که در حال راه رفتنی. وقتی که پای راست خود را بر می داری ، ذهن باید از این واقعیت آگاه باشد که پای راست برداشته شده است. شب هنگام که می خوابی ، باید بدانی که چه هنگام غلت زده و پشت و رو می شوی.»

=====================================

از کتاب ۷ بدن ۷ چاکرا نوشته عارف روانشناس هندی اوشو

=====================================

نویسنده: بردیا

طمع و فراسوي طمع

طمع و فراسوی طمع

طمع

به فکر و ذهنت توجه کن و ببین که طمع کننده , اما از حقیقت خالی است. از راه همین آگاهی , فرصتی به وجود می آید تا طمع را از بین ببری.

نگاه کنید و ببینید به چه چیزهایی در زندگی تان چسبیده اید. شما به دور خودتان و دارایی ارزشمندتان , سنگری برای دفاع از خودتان ساخته اید. مادیات نباید شما را به دارایی خود در آورند , بلکه باید وسیله ای در دست های شما باشند تا بتوانید بین دوستان یا دیگران تقسیمش کنید. فقط بایستی خطر کنید و عشق راستین را با دیگران تقسیم کنید.

هنگامی که به چیزی می چسبید , هدف را از دست خواهید داد که نتیجه ی آن نابودی شماست, زیرا اشیا هدف نیستند. هدف واقعی , حقیقت درونی شماست. خانه ای زیبا داشتن , پول فراوان یا زیورآلات بی کران داشتن , هدف نیست. هدف واقعی وارد درون خالص شدن است.

طمع امکان رسیدن به حقیقت را از شما می گیرد. چشمانتان را کور می کند. با طمع به جای صعود , حتما سقوط می کنید و به جای روان بودن , راکد می شوید و اگر راکد شوید به مردابی بد بو دگرگون خواهید شد.

ریشه طمع را در فکر و ذهنتان جستجو کنید. اگر در عرصه ی ذهن و فکر بمانید هرگز حقیقت را نخواهید یافت, زیرا ذهن همیشه طمع کننده , بوده و هست.

فراسوی طمع

آگاهی ات را به سوی راه حقیقت (درستی , اصل و ذات هر چیزی-فرهنگ معین) برگردان و بدان هر چیز که به تو داده شده , درست می باشد و با قدرشناسی از حقیقت سپاسگذاری کن.

روزی «نارادا» صوفی[۴] بزرگ هند در حال رفتن به خانه ی خدا از میان جنگلی می گذشت و در هنگام راه رفتن «وینا» اش را می نواخت تا اینکه در زیر درختی به حکیمی (فیلسوف و دانشمندی-فرهنگ معین) خیلی پیری رسید.

حکیم پیر گفت : «لطفا از خدا برایم سوالی بپرس.» من سالهاست که برای پیوستن و اتصال به حقیقت تلاش می کنم , حالا چقدر دیگر لازم است؟ من چه وقتی از زندان دنیای مادی رها می شوم؟»

نارادا خندید و گفت : «باشد.» هنگامی که از آنجا دور می شد , در زیر درخت دیگری مرد جوانی را یافت که با «اکتارا» می خواند و می رقصید. نارادا به شوخی از پرسید :« آیا تو هیچ پرسشی از خداوند نداری؟» مرد جوان درست مثل اینکه اصلا چیزی نشنیده باشد , به رقصش ادامه داد.

پس از چند روز نارادا بازگشت و به پیرمرد رسید. به او گفت : «پرسشت را از خداوند پرسیدم , او گفت بیش از سالهایی که زحمت کشیده ای , زمان مانده است.»

پیرمرد ناگهان دچار جنون و دیوانگی شد, تسبیح[۵] و کتاب مقدسش را پرت کرد و گفت « این بی انصافی است! هنوز هم این همه سال مانده است؟!» پیرمرد تسبیح و خلاصه هر چیزی که در کنارش بود را به گوشه ای پرت کرد و همانند دیوانه ها شروع به فریاد کشیدن نمود.

نارادا نزد مرد جوان رفت , مرد جوان هنوز می رقصید. نارادا گفت : هر چند تو پرسشی نکرده بودی , ولی به هر روی برایت می پرسم. اما با دیدن واکنش پیرمرد , مردد هستم و نمی دانم که پاسخ خدا را به تو بگویم یا نه . اما مرد جوان به رقصش ادامه داد و چیزی نگفت.

نارادا سرانجام گفت : هنگامی که از خدا سوال کردم که برای تو تا پیوستن و اتصال به حقیقت و راستی چقدر زمان مانده , خداوند گفت : « به مرد جوان بگو به تعداد درخت ها یا حتی برگ های درختانی که در زیرشان نرقصیده , زمان مانده است تا به راستی و درستی (حقیقت) برسد. و مرد جوان با بیشترین جذبه شروع به رقصیدن کرد و گفت : « در جهان درخت های بسیاری وجود دارند که پر برگ اند و هنوز من در زیرشان نرقصیده ام! چقدر خوب است , بار بعد که خداوند را دیدی از او بسیار سپاسگذاری کن!» و گفته شده که همان آن و لحظه مرد جوان به اشراق نایل گشت. اگر حقیقت چنین است پس به دانستن زمان نیازی نیست. اگر حقیقتا و به درستی و بدون نفس به دنبال راستی و درستی نمی باشی , پس سالها و سالها و سالها نیز کافی نخواهد بود. من احساس می کنم که آن پیرمرد هرگز به حقیقت و راستی درونش نمی رسد.چنین طرز فکری , هرگز نمی تواند به آزادی برسد , این طرز فکر جهنمی است.

۴-آنکه جامه پشمین پوشد, رونده و مسافر راه حق (راه راستی و درستی و حقیقت)

۵- دانه های به رشته کشیده شده که هنگام یاد خدا به پاکی کردن در دست گیرند-فرهنگ معین

=====================================

از کتاب تمثیل های عرفانی نوشته اوشو+ فرهنگ فارسی معین

=====================================

نویسنده: بردیا

اراده آهنين

اراده آهنین

– کسی که امروز می خواهد کامیاب شود ، نباید فرصت را از دست دهد. کسی که منتظر پیش آمد و فرصت باشد فاتح نمی شود.

– سرنوشت شما به دست خود شماست.

– کامیابی ، زاده محنت و رنج و استقامت است.

– شکست ، عامل موفقیت مردان و زنان بزرگ بوده است.

– بزرگترین کمک کنندگان ما ، مخالفین و رقبای ما هستند، زیرا که اشخاصی که برخلاف ما کار می کنند و می خواهند خار راه ما شوند ، در ما تولید حس رقابت کرده و اعصاب ما را تهییج نموده و قوی می سازند.

– کسی که خاموش شد فراموش می شود ، سکوت و خاموشی مقدمه مرگ و زیستن مستلزم اراده بسیار قوی می باشد.

– کوشیدن ، ثابت می کند که فرد قدرت دارد.

– چنانچه طرز تعلیم دویدن، دویدن و طریق یاد گرفتن شناوری، شنا کردن است، همانطور طریق رشد دادن اراده قوی نیز سعی متمادی و کوشیدن منظم و مفید و به کار انداختن فعالیت و تمرکز دادن قواست. {استنلی کوبریک نیز فیلم سازی را از طریق ساختن فیلم آموخت.}

– قوه اراده و عمل را با هم آمیخته و قوای جسمانی و دماغی{ذهنی} خود را با آن تقویت کنیم.

برگرفته از کتاب اراده آهنین نوشته ” س. ماردن”

 

نویسنده: سینا

همه چيز در جهانم نيكوست

همه چیز در جهانم نیکوست

در لایتناهای حیات – آنجا که ساکنم- همه چیز

عالی و کامل و تمام عیار است.

گذشته کوچکترین اقتداری بر من ندارد, چون من

مشتاقم که بیاموزم و دگرگون شوم.

می بینم گذشته ام مرا به جایگاه امروزم آورده است.

مشتاقم از جایگاه هم اکنونم آغاز کنم , و اتاقهای

خانه ذهنم را پاک گردانم.

می دانم که مهم نیست از کجا آغاز کنم؛ پس, از کوچکترین

و آسانترین اتاقها شروع می کنم, و به این ترتیب ,

به سرعت نتایج کارم را می بینم.

از اینکه خود را میان این ماجرا می بینم به وجد

در می آیم , زیرا می دانم دیگر بار همین تجربه را

نخواهم آزمود.

مشتاقم خود را آزاد کنم.

در جهانم همه چیز نیکوست.

==============================

بر گرفته از کتاب شفای زندگی نوشته لوییز هی-۶۷

==============================

نویسنده: بردیا

كنفسيوس

کنفسیوس (صفحه ۴۰ از تاریخ ادیان)

کنفسیوس می گوید : گیتی مجموعه ای است که تحت قواعد اخلاقی اداره می شود. فرد در برابر خانواده و شهر چندان ارزشی ندارد, آنچه مهم و ارج دار است گروه های اجتماعی بشر است.

همچنین کنفسیوس می گوید : « من حکیم مادرزاد نیستم بلکه تنها کاری که می کنم آن است که تحقیقات پیشینیان را به دست آورم و در فهم و درک و توضیح آنها سعی بلیغ مبذول دارم.»

نویسنده: بردیا